پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم
به قلم: ارمیا خطیب
• پیشگفتار
در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس پاسخ داده شد؛ ادعا دربارۀ ارتداد 10 یهودی پساز مشاهدۀ خوردن گوشت شتر توسط پیامبر(ص) و ادعای اینکه او(ص) از آن یهودیان مطالب نامشروعی را ضد مسیحیان آموخت و اینکه آن یهودیان پساز ارتداد بهخاطر ترس تا انتها کنار او ماندند! فکر میکنم در بین مسیحیانی که او را قدیس میدانند، افراد عاقلی باشند که پساز دیدن نقد ادعاهای دروغ و سفیهانۀ تئوفانس دیگر او را به چشم یک قدیس نگاه نکنند و حتی کلیسای خود را بابت قدیس شمردن چنین فردی سرزنش کنند و آزاداندیشانه دربارۀ دعوت حقیقی پیامبر خدا حضرت محمد(ص) تحقیق کنند و از خدا دربارۀ او بپرسند و نه از بزرگان مذهبی در کلیسا! امیدواریم چنین اتفاقی رخ دهد. به ادامۀ نقد و بررسی کلمات تئوفانس خواهم پرداخت.
• کلمات تئوفانِ اعترافکننده
تئوفانس در ادامۀ کلماتش گفت:
«محمد مذکور که بیبضاعت و یتیم بود، تصمیم گرفت وارد خدمت زنی ثروتمند شود که از اقوام او بود به نام خديجه، بهعنوان کارگر استخدامی، با هدف تجارت با شتر در مصر و فلسطین. او کمکم جسورتر شد و خود را به آن زن که بیوه بود نزدیک کرد، او را به همسری خود درآورد و مالکیت شترها و اموال او را به دست آورد. هربار که به فلسطین میآمد با یهودیان و مسیحیان معاشرت میکرد و از آنها برخی مسائل کتاب مقدس را جویا میشد.»[1]
• اتهام فرصتطلبی پیامبر(ص)
تئوفانِ اعترافکننده در ادامه میگوید:
«محمد مذکور که بیبضاعت و یتیم بود، تصمیم گرفت وارد خدمت زنی ثروتمند شود که از اقوام او بود به نام خديجه، بهعنوان کارگر استخدامی، با هدف تجارت با شتر در مصر و فلسطین. او کمکم جسورتر شد و خود را به آن زن که بیوه بود نزدیک کرد، او را به همسری خود درآورد و مالکیت شترها و اموال او را به دست آورد.» پایان نقلقول.
بیانصافی تئوفانس را بنگرید که او هرگز از ویژگی امانتدارى عظیم و بزرگواری اخلاقی رسول خدا که توجه حضرت خدیجه (س) را به خود جلب کرده بود، سخن نمیگوید! او حتی جرأت نمیکند حقیقت را بگوید و اقرار کند که این خدیجه(ع) بود که برای ازدواج با حضرت محمد(ص) رغبت ورزید و دوست داشت اموالش را به او(ص) ببخشد.[2] و البته که باید تأکید کنیم که این موضوع شخصی بین دو فرد، ابداً به تئوفانس سیاهبخت و بیچاره و شکستخورده ربطی نداشت! ازسوی دیگر لازم میدانم این موضوع را تأکید کنم که حضرت محمد(ص) هرگز طمعی در به دست آوردن مال دنیا نداشت؛ چه در آن زمان و چه پساز آن؛ زیرا زهد او در طول زندگیاش گواه این ادعاست.[3]
• معاشرت با یهودیان و مسیحیان و یادگیری از آنان
تئوفانس در ادامه میگوید:
«هربار که به فلسطین میآمد با یهودیان و مسیحیان معاشرت میکرد و از آنها برخی مسائل کتاب مقدس را جویا میشد.» پایان نقلقول.
میگویم:
ظاهراً شباهت مطالبی که در قرآن و کتاب مقدس وجود دارد، موجب شد که تئوفانس یا کسی که تئوفانس از آن برگرفت، داستان تخیلی خودش را براساس آن بسازند تا در نگاه خوانندگانش حقیقی به نظر آید. اما داستانسرایی او این بار نیز با چند مشکل بزرگ روبهروست. برای مثال اگر از تئوفانس و همکیشانش میپرسیدیم که هدف نهایی حضرت محمد(ص) از این سؤال و جواب با یهودیان و مسیحیان چه بود؟! قطعاً میگفتند: خریدن کسب اعتبار یا مشروعیت الهی برای دعوت خود!
پس با چند سؤال ساده پاسخ میدهیم که اگر اینگونه است پس چرا قرآن، داستان طوفان نوح(ع) موجود در تورات را نقل نمیکند؟! و اگر دربارۀ این موضوع صحبت میکند، برای مثال نمیگوید که این طوفان همانطور که در تورات اشاره شده است، تمامی زمین را در بر گرفت؟![4] چرا نمیگوید از تمام حیوانات و… زمین یک جفت به این کشتی درآمدند؟! [5] و به عبارت دیگر بسیاری از کلمات غیرعلمی تورات دربارۀ این داستان را تکرار نمیکند؟![6] همچنین چرا همانطور که در تورات وارد شده است در قرآن نیز نمیآورد که حوا(ع) از دندۀ آدم(ع) خلق شده است؟![7] و این ادعای غیرواقعی را نمیآورد؟![8] چرا قرآن برخلاف تورات، اسماعیل(ع) را بهعنوان کسی که قربانی شد معرفی میکند نه اسحاق(ع) را؟![9] چرا در قرآنی که آورد هارون(ع) آن کسی نیست که گوساله را ساخت؟ بلکه فردی مسمی به سامری سازندۀ آن معرفی میشود؟![10] چرا و چرا و چرا؟!
مگر نه این است که شما میگویید هدف او کسب مشروعیت است؟! پس چرا با کلماتی میآید که مخالف باور اهل کتاب بود؟! بنابراین این فرض که او از یهودیانی که زبانشان عبری بود، سؤالی از کتاب مقدس میپرسید تا با هدف مشروعیت بخشیدن به خود مطالبی به دست آورد و در قرآن جای دهد، بیهوده است و پذیرفتنی نیست. به عبارت دیگر، اگر او فریبکار دروغگو بود، پس برای کسب تأیید خود با مطالبی میآمد که کاملاً مطابق با مطالبی است که در کتاب مقدس آمده بود؛ زیرا هر فریبکاری که بهدنبال مشروعیت است این را میداند که آمدن با مطالبی که مخالف باورهای جامعۀ هدف است، بلکه حتی در نزدشان درست و بخشی از کتاب مقدس است، هرگز موجب نمیشود که او را تأیید کنند، بلکه برعکس آنها به مطالبی ایمان دارند که مخالف کلمات اوست و او را انکار خواهند کرد! نکتۀ دیگر این است که وقتی او اشتباهات علمی کتاب مقدس را تأیید نمیکند، این موضوع -در کنار دلایل بسیاری که حقانیت او و قرآن را ثابت میکند- نشان میدهد که پیامبر خدا حضرت محمد(ص) به خدا متصل بود و نیازی به یادگیری از اهل کتاب نداشت.
اگر خدا بخواهد ادامه دارد…
منابع
[1] https://www.roger-pearse.com/weblog/2009/07/17/theophanes-in-english/
[2] برای دانستن بیشتر دربارۀ این موضوع میتوانید توضیحات دانشمند عالیقدر جهان اسلام دکتر علاء سالم را مطالعه کنید. ر.ک: دفاع از رسول، شبهۀ ۵۸.
[3] دربارۀ آن میتوانید به سلسلهپاسخهایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی، قسمت هشتم رجوع کنید.
[4] ر.ک: تورات، سِفِرِ پیدایش ۱۹:۷-۲۳.
[5] ر.ک: تورات، سِفِرِ پیدایش ۱۴:۷-۱۶.
[6] ر.ک: سید احمدالحسن، توهم بیخدایی، نسخۀ فارسی، نوبت انتشار دوم، فصل پنجم، برخی اشکالات علمی بر داستان عامیانۀ دینی طوفان، ص۳۸۵؛ همان، در تورات علت طوفان نوح، دینی و ناشی از خشم الهی است، ص۴۰۹؛ همان، مکان طوفان نوح، ص۴۱۵؛ همان، لنگرگاه کشتی نوح(ع) (دلمون، جودی، آرارات)، ص۴۱۸.
[7] ر.ک: تورات، سِفِرِ پیدایش ۲۱:۲-۲۲.
[8] در موضوع خلق نشدن حوّا از دندۀ آدم به این آدرسها رجوع کنید: سید احمدالحسن، توهم بیخدایی، نسخۀ فارسی، نوبت انتشار دوم، فصل سوم، مقولۀ آفرینش حوّا از دندۀ آدم…. در یک رویاروییِ علمی، ص۱۹۵؛ همچنین به فصل دوم، صفحات ۱۷۶و۱۷۷-۱۷۹ رجوع کنید.
[9] ر.ک: تورات، سِفِرِ پیدایش ۹:۲۲-۱۲ و در قرآن و در سورۀ صافات (ترجمۀ فولادوند) میخوانیم: ﴿اى پروردگار من مرا [فرزندى] از شايستگان بخش* پس او را به پسرى بردبار مژده داديم * و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرکِ من. من در خواب [چنين] میبينم كه تو را سر میبرم، پس ببين چه به نظرت میآيد. گفت اى پدر من آنچه را مأمورى به انجام رسان، انشاءالله مرا از شكيبايان خواهى يافت﴾ (100- 102) سپس کمی جلوتر در آیۀ ۱۱۲ میخوانیم: ﴿و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم﴾ | در کلام امام صادق(ع) -یکی از راسخون- این حقیقت روشن شده است که پسر اول که خدا به ابراهیم بشارت داد و قرار بود قربانی شود اسماعیل (ع) بود و بعد از آن خدا به ابراهیم(ع) بشارتِ اسحاق (ع) را داد و این نشان میدهد که اسحاق (ع) طبق قرآن نمیتواند همان فرزندی باشد که قرار بود قربانی شود (ر.ک: الشيخ الصدوق، معانیالأخبار، ج۱، ص۳۹۱، ح۳۴).
[10] ر.ک: تورات، سِفِرِ خروج ۱:۳۲-۴؛ قرآن، طه، ۸۶-۹۱.
هفته نامه شماره 190