نویسنده: علی احمدی
معمولاً برای تأیید نظریۀ تکامل به شواهد فسیلی و ژنتیکی استناد میشود؛ این شواهد برای تأیید تکامل حیات کافی هستند و هر انسان منصفی آنها را خواهد پذیرفت، اما برخی علمای غیرعامل ادیان که متون متشابه دینی مربوط به خلقت آدم را تفسیر کردند برخورد دیگری با این شواهد دارند. از آنجا که آنان معتقد به خلقت یکبارۀ موجودات زنده و بهخصوص آدم(ع) هستند، شواهد موجود را بهگونهای تبیین میکنند که با تفاسیر آنان موافق باشد؛ مثلاً در توضیح سنگوارههایی که هرچه به گذشته میرویم سادهتر میشوند و از تنوعشان کاسته میشود میگویند: این کار خداست که در هر دورهای بهطور مستقل موجودات را پیچیدهتر ایجاد کرده است! که در پاسخ این تبیین دور از ذهن آنان سید احمدالحسن مینویسند:
«زمینشناسی تاریخی بهطور قطعی ثابت کرده است که حیوانات و نباتات در فواصل زمانی متوالی رو به تکامل نهادهاند. در ابتدا باکتری به وجود آمد، سپس با گذشت زمانی طولانی سلولهای یوکاریوت (سلول دارای هستۀ حقیقی) پدیدار شد و بهدنبال آن موجودات چندسلولی پا به عرصۀ وجود نهاد، و به این ترتیب حیات آرامآرام رو به تکامل گذاشت.
اگر آفرینش بهصورت دفعی و یکباره صورت گرفته، و هدف خدا آفرینش انسان، محیط و موجودات پیرامون او بوده باشد، و اگر انسان در زمانی بسیار نزدیک در مقایسه با تاریخ زمینشناسی به وجود آمده باشد، چرا خدا دستههای اولیه را با نظم و ترتیب آفریده؛ بهگونهای که هر دستۀ جدید، مشابه دستۀ قبلی ولی تکاملیافتهتر و تطابقیافتهتر از آن است؟!
آیا مثلاً به این دلیل خدا آنها را طی دورههای زمانی و تکاملی آفرید، چون قصد فریب انسان را دارد و میخواهد هنگامی که او فرایند آفرینش را در لایههای زمین بهگونهای منظم و مرتب بوده و بهتدریج رو به تکامل و پیشرفت مینهد، میبیند به تکامل معتقد گردد؟! مسلماً چنین نیست! خدا میخواهد انسان حقیقت را همان گونه که هست بشناسد، و میخواهد آدمی به خدا و خلقت همان گونه که خدا آن را پدید آورده است، ایمان بیاورد.
تنها پاسخ قانعکننده، منطقی و قابلقبول که با مراجعه به زمینشناسی تاریخی به آن میرسیم، این است: زندگی بهگونهای ساده آغاز شد، سپس بهتدریج تکامل و ارتقا یافت.» [1]
در این مقاله قصد داریم به روشی برهانی، ضرورت وجود فرآیند تکامل در حیات زمینی را اثبات کنیم تا جای هیچگونه بهانهتراشی برای منکرین تکامل حیات باقی نماند.
مهمترین دلیل قطعی برای توجیه باور تکامل، وجود ارکان سهگانۀ «تمایز»، «گزینش» و «تولیدمثل» در حیات زمینی است.
تقریر استدلال اینگونه است:
مقدمۀ اول: اگر مجموعهای واجد ارکان سهگانۀ «تمایز»، «گزینش» و «تولیدمثل» باشد، آنگاه آن مجموعه ضرورتاً تکامل مییابد؛
مقدمۀ دوم: در حیات زمینی ارکان سهگانۀ تمایز (جهش ژنتیکی و نوترکیبی ژنی[2])، گزینش (انتخاب طبیعیِ غیرتصادفیِ انباشتی) و تولیدمثل (وراثت و زادوولد) وجود دارد؛
نتیجه: وقوع تکامل در حیات زمینی، امری ضروری است.
گزارۀ «مجموعۀ دگرگونی، انتخاب طبیعی و وراثت قطعاً به تکامل میانجامد»، یک گزارۀ یقینی است که برای تصدیق آن کافی است سه رکن بالا و نقش آنها در تکامل را خوب تصور و درک کنید؛ برای مثال کارخانهای را در نظر بگیرید که سه نوع موبایل تولید میکند (مدلهای A و B و C) و وقتی موبایلهای متفاوت به بازار عرضه میشوند یک مدل از گوشیها (مدل A) بیشتر از دو مدل دیگر به فروش میرسد؛ در نتیجه مدیر کارخانه از تولید دو مدل دیگر امتناع میکند یا در حد بسیار زیادی از تولید آنها میکاهد و در مقابل مدل A را بیشتر تولید میکند تا تقاضا با عرضه برابر شود و سپس بخش R&D [3] کارخانه در مدل A نیز تنوع ایجاد کرده و مدلهای A+ و A2+ و A3+ را تولید کرده و به بازار عرضه میکنند و باز هم خرید مشتریها بهسمت یک یا دو مدل گرایش پیدا میکند و مجدداً کارخانه مدلهایی که توسط بازار خریداری نمیشوند، تولیدشان را محدود یا متوقف میکند و به بازتولید مدل برگزیده میپردازد و مجدداً بخش R&D کارخانه، تنوع ایجاد کرده و این فرآیند تکرار میشود. این فرآیند اگر ادامه پیدا کند و شما محصولات کارخانه را به ترتیب زمان کنار هم قرار دهید [4] بهوضوح میبینید محصولات از یک حالت ساده به پیچیده طی گذر زمان تکامل پیدا کردهاند.
در این مثال، گزینش و تولیدمثل و تمایز وجود داشت. بازار یا مشتریها گزینش را انجام میدهند و بخش تولید کارخانه به تولید موبایلهای برگزیده میپردازد و بخش R&D کارخانه نیز تمایز را ایجاد میکند. حال اگر فرض بگیریم کارخانه تصمیم بگیرد تمایزی ایجاد نکند و همان سه محصول اولیه یعنی (مدلهای A و B و C) یا فقط یک مدل تولید کند، در این صورت در هزار سال دیگر هم تغییر و تکاملی در محصولات نخواهید دید.
(فقدان تمایز) یا فرض بگیرید مشتریها حق انتخاب نداشته باشند و سه مدل اولیه طبق کوپنهایی بهصورت تصادفی بین افراد توزیع میشود؛ در این صورت نیز گرایش بهسمت محصول خاصی وجود نخواهد داشت؛ زیرا دائم همان سه مدل بازتولید و به بازار عرضه میشوند و در نتیجه، تکاملی در کار نخواهد بود؛ مگر اینکه در اینجا نقش انتخاب یا گزینش برعهدۀ دولت یا مسئولین کارخانه باشد که تصمیم بگیرند کدام مدل را از چرخۀ تولید حذف و کدام محصول جدید را اضافه کنند. (فقدان انتخاب و گزینش)
همچنین اگر فرض بگیرید کارخانه آسیب ببیند و دیگر امکان تولید موبایلها نباشد در این صورت نیز ما نهتنها شاهد تکامل محصولات نخواهیم بود، بلکه اساساً تولید موبایل یکسان نیز منتفی میشود. (فقدان تولیدمثل)
بنابراین اگر یک یا چند رکن از ارکان سهگانه فوق را از مجموعه حذف کنیم، فرآیند تکامل متوقف خواهد شد و تا وقتی که سه رکن بالا برقرار باشند فرآیند تکامل ادامه خواهد داشت.
در حیات زمینی این سه رکن وجود دارد:
تمایز که توسط جهشهای ژنتیکی و نوترکیبی ژنی ایجاد میشود؛
گزینش که همان انتخاب طبیعیِ غیرتصادفیِ انباشتی است؛
و تولیدمثل.
بنابراین تکامل در حیات زمینی امری ضروری خواهد بود.
برای درک بهتر کارکرد سه رکن فوق در حیات زمینی مثالهایی میزنیم. فرض کنید تعدادی گوسفند دارید که در برخی از آنان جهشی رخ داده است و بافت چربی زیر پوست آنان افزایش یافته است (شکلگیری تمایز) و کل مجموعه گوسفندان (جهشیافته و جهش نیافته) وارد عصر یخبندان شدهاند و دمای هوا بهشدت کاهش یافته است. سرمای شدید باعث مرگومیر گوسفندان میشود، اما گوسفندانی که دچار جهش شده و بافت چربی زیر پوست بیشتری دارند در برابر سرما مقاومت کرده و زنده میمانند و برخلاف دیگران که طی سرما از بین رفتند، طبیعت به آنان اجازه میدهد باقی بمانند و به سن بلوغ برسند و نهایتاً با جفتگیری، تولیدمثل کرده و ژنهای خود را به نسل بعد منتقل کنند و باز در آینده جهشهای دیگری در نسل باقیمانده رخ میدهد و آن دسته از جهشها که سبب سازگاری بیشتر جاندار با محیط میشود به دارندگان خود برتری داده و سبب بقای آنها شده و طبیعت آنان را انتخاب میکند تا به سن بلوغ برسند و آن ژنها را به نسلهای بعدی منتقل کنند؛ به همین ترتیب بهمرور زمان جهشها و تغییرات مفید انباشتهشده توسط طبیعت منجر به گونهزایی میشوند.
مثالی دیگر بهنقل از کتاب توهم بیخدایی:
«نیاکان انسان اروپایی افرادی بودند که پوست تیرهای (سیاه) داشتهاند؛ با این حال میبینیم امروزه پوست اروپاییها سفید و حتی با درجات مختلفی از سفیدی است؛ مثلاً سفیدی پوست مردم جنوب اروپا کمتر از شمال آن است. دلیل این موضوع آن است که طبیعت، نژادهای برتر را انتخاب میکند؛ اما انتخابشدن پوست سفید توسط طبیعت میتواند علت سادهای داشته باشد؛ اینکه نور خورشید باید از پوست عبور کند تا ویتامین D ساخته شود. پوست تیره مانع عبورکردن نور خورشید میشود یا شدت نور را کاهش میدهد. در اروپا که نور خورشید کمتر است، کسانی که پوست تیره دارند بهشدت در معرض خطر کمبود ویتامین D قرار میگیرند و این مسئله، تهدیدی برای زندگی و تولیدمثل آنها به شمار میرود.
به این ترتیب بقای اصلح، شکل میگیرد. از آنجا که دگرگونی در رنگ پوست قطعاً وجود دارد، پوست روشن برگزیده میشود؛ چراکه دارندۀ آن قادر است در محیطی که نور خورشید در آن کم است باقی بماند و زندگی کند. به این ترتیب فرآیند غربالگری که فرآیندی حتمی است، در نسلی پس از نسل دیگر روی میدهد تا رنگ پوست به آنچه با محیط تناسب دارد، برسد. این موضوع دربارۀ اندازۀ بینی، قد و دیگر صفات نیز صادق است.» [5]
مثالی دیگر از کتاب توهم بیخدایی:
«در جریان انقلاب صنعتی، رنگ پروانهها از سفید به سیاه تغییر یافت؛ چراکه پروانهها از رنگ سفید خود برای استتار بر پوستۀ سفیدرنگ درختان سود میجستند و از دید پرندگان مخفی میشدند؛ ولی پس از وقوع انقلاب صنعتی در اروپا، در برخی مناطق صنعتی، آلودگی ناشی از سوخت زغالسنگ، باعث سیاهشدن پوست درختان شد و پروانههای سفیدرنگ در معرض دید پرندگان قرار گرفتند. گروهی از پروانهها از جهشی که رنگ آنها را تیره میساخت برخوردار شده بودند و این دسته توانستند بهخوبی مخفی شوند و باقی بمانند.
به این ترتیب رنگ پروانهها در دورانی نهچندان طولانی تغییر یافت؛ چراکه دورۀ زندگی پروانهها کوتاه است و تغییر رنگ به زمانهای طولانی ـمثلاً میلیونها سالـ نیاز ندارد؛ بلکه یک دورۀ نسبتاً کوتاه برای پدیدآمدن صدها و هزاران نسل از آنها و نیز پدیدآمدن تکامل زیستی در آنها کفایت میکند.» [6]
مثالی دیگر از کتاب توهم بیخدایی:
«طول گردن اجداد زرافهها مختلف و گردن برخی درازتر از دیگری بوده است. اگر فرض کنیم این زرافههای اولیه در محیطی زندگی میکردند که زرافههای گردندرازتر بیش از زرافههایی با گردن کوتاهتر میتوانستند غذا به دست آورند، طبیعت، زرافههایی را که برای زندگی در آن محیط سازگاری بیشتری داشتند انتخاب میکرد و به همین دلیل زرافههای گردنکوتاه از گرسنگی میمردند یا بهعلت کمبود غذا نمیتوانستند جفتگیری و تولیدمثل کنند یا قادر به تغذیۀ فرزندان خود نبودند.
به این ترتیب در این محیط تعداد زرافههای گردنکوتاه رو به کاستی میگذارد و چه بسا بهطور کلی منقرض شوند؛ در حالی که زرافههای گردندراز زنده میمانند و بهخوبی زادوولد میکنند. در نتیجه تعداد زرافههایی که از ویژگی درازی گردن برخوردارند افزایش مییابد و آنها این ویژگیهای ژنتیکی را برای فرزندان خود به ارث میگذارند. نقشۀ ژنتیکی زرافهها، ویژگی کوتاهی گردن را نسلبهنسل کنار میگذارد. این امور بدیهی به نظر میرسند و امروزه استدلال به آنها با استفاده از ژنها، همانند استدلال به چرخش زمین به دور خورشید طبق تصاویر گرفتهشده، واضح است.» [7]
بیشتر از این به بررسی باور «مجموعۀ دگرگونی، انتخاب طبیعی و وراثت قطعاً به تکامل میانجامد» نمیپردازیم.
علاوه بر دلیل فوق (وجود ارکان سهگانه در حیات زمینی)، دلایل و شواهد فراوان دیگری نیز وجود دارند که باور به تکامل حیات زمینی را برای ما توجیه میکنند نظیر:
شواهد ژنتیکی؛
فسیلها یا سنگوارهها؛
کالبدشناسی تطبیقی.
پس گریزی از تصدیق تکامل حیات زمینی نیست و باید پذیرفت نظم موجود در حیات زمینی، محصول فرایند تکامل است.
سید احمدالحسن مینویسد:
«خلاصۀ آنچه توسط داروین و زیستشناسان پس از او در موضوع تکامل ارائه شده، چنین است: دگرگونی و تمایز بین افراد (که میتواند بهعنوان مثال از دگرگونی در نقشۀ ژنتیکی آنها ناشی شده باشد) بههمراه فرایند انتخاب طبیعی محیط پیرامون آنها، در کنار وراثت، منجر به تکامل و تطابقی میشود که با همان محیط طبیعی آنها تناسب دارد. برای اثبات این موضوع، نیازی به سنگوارهها نیست؛ چراکه اگر خواننده معنای دگرگونی نقشههای ژنتیکی، حفظ یا انتخاب نژادهای برتر را بشناسد، خواهد فهمید که تکامل، پدیدهای است قطعی و حتمی.
مسئله بسیار ساده است: هرگاه ما دگرگونیِ همراه با اختیار یا انتخاب، و وراثت داشته باشیم، قطعاً تکامل به دست میآید. دگرگونی وجود دارد و در جاریبودن آن بین افراد یک نوع، کوچکترین شکی نیست. همین طور اختیار و انتخابکردن نیز وجود دارد؛ چراکه همراه و ملازم طبیعت، مقتضیات آن و متغیرهایی است که همواره به وقوع میپیوندند؛ مانند پایینرفتن سطح آبها، خشکسالی، کاهش و افزایش دمای هوا، ورود درنده یا شکار جدید؛ بهعلاوه هرگاه تولد و ازدیاد نسل وجود داشته باشد، قطعاً وراثت نیز پابهپای آن وجود خواهد داشت؛ بنابراین تکامل، موضوعی است حتمی که در گذشته، حال و آینده وجود داشته، دارد و خواهد داشت؛ زیرا تمام مقدمات آن فراهم است و قبلاً نیز این مقدمات فراهم بوده است؛ بنابراین، موضوع بر سر پاسخ آری یا خیر نیست؛ زیرا وجود تکامل، واقعیتی کاملاً بدیهی است؛ به همان روشنی چرخیدن زمین!
علاوه بر آنچه گذشت، دلایل فراوانی از علم کالبدشناسی تطبیقی، سنگوارهها و علم ژنتیک وجود دارد که همگی موضوع تکامل را تأیید میکنند و بر آن صحه میگذارند. تکامل موضوع روشنی است و حتی در زنجیرۀ جانداران امروزی که در دسترس ما قرار دارند، نیز بهوضوح دیده میشود.» [8]
—–
1. احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص 109 و 110.
2. تبادل ژنی بین دو کروموزوم همتا طی فرآیند کِراسینگ اُوور در تقسیم سلولی میوز.
3. بخش تحقیق و توسعه
4. چنین کاری در موزه تاریخ خودرو یا موزه تاریخ موبایل یا هر صنعت دیگری انجام میشود که همچون موزه تاریخ طبیعت، دلالت بر تطور و تکامل این صنعتها دارد.
5. احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص 88.
6. احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص 90.
7. احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص 90.
8. احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، فصل دوم، صص 88 و 89.