به قلم:نوردخت مهدوی
مقدمه
از یاد نمیبرم در سال دوم تولد دوبارهام ـمنظورم از تولد دوباره، ایمان به وصی و فرستاده امام مهدی (ع)، مهدی اول، احمد مذکور در وصیت رسولالله (ص) سید احمدالحسن استـ شب وفات رسول مکرم اسلام محمد مصطفی (ص) رؤیایی دیدم که بیارتباط با موضوع نوشتارم نیست:
در رؤیا خود را در حیاط منزل پدریام دیدم، سحرگاه بود و میدانستم شب وفات حضرت رسول است، نگاهم به آسمان بهسمت بالا کشیده شد. تمام آیات سورۀ «تکاثر» در پهنۀ آسمان، نورانی نوشته شده بود و تلألؤ نورش چشمانم را نوازش میکرد بهگونهای که در وصف نمیگنجد و دقیقاً در انتهای آیۀ: (ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم) [1] (که در آن روز شما را از نعمتها بازخواست میکنند) دیدم که با همان رنگ چشمنوازی که آیات الهی بر گسترۀ آسمان نقش بسته بود، نوشته شده: «الدعوة الیمانیه دعوة الحق.».
در رؤیا شعفی عمیق مرا در بر گرفت و بار دیگر منت خدای را بر سرم دیدم که از غیب و ملکوتش شاهد دیگری بر حقانیت دعوت یمانی، دعوت سید احمدالحسن برایم فرستاد.
هدف از نقل این رؤیا اثبات حقانیت دعوت یمانی نیست؛ چراکه این دعوت با دلایل بسیار اثبات شده است، هدف پرداختن به آیۀ آخر سورۀ تکاثر است و نعمت عظیمی که دربارهاش بازخواست میشویم. برای عاقل اشارهای کافی است.
این نعمت عظیم کدام است؟ چه نعمتی است که در روز بازگشت باید دربارهاش حساب پس داده و مؤاخذه شویم؟
تفسیر آیه
محمدحسین طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان خود مینویسد:
«ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم؛
… همچنين از ظاهر سياق برمیآید كه مراد از (نعيم)، مطلق نعمتهاست؛ يعنى هرچيزى كه كلمۀ (نعمت) بر آن صادق باشد، پس هر انسانى از هر نعمتى كه خدا به او داده بازخواست خواهد شد.
براى اينكه نعمت ـيعنى هرچيزى كه سازگار با زندگى و كمال منعم عليه است، و بهنوعى خير و منفعت او را تضمين مىكندـ وقتى نعمت مىشود كه در موردى استعمالش كند كه اين استعمال سعادتى براى او باشد، و از آن سعادت سود ببرد، اما اگر در خلاف آن به كار ببرد، مثلاً نعمت آب را در سوراخ گوش خود بريزد ديگر نعمت نيست چون آب سازگار با گوش نيست، هرچند كه خودش فىنفسه نعمت است.
و خداى تعالى انسان را آفريده، و غايت و هدف نهايى از خلقتش را كه همان سعادت او و منتهى درجه كمال اوست تقرب عبودى به درگاه خود قرار داده، همچنانكه خودش فرمود: (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)، و اين تقرب عبودى همان ولايت الهى نسبت به بندهاش است، و خداى سبحان تمامى آنچه مايۀ سعادت اوست و از آن در سلوكش بهسوى غايتى كه براى آتش خلق كرده منتفع مىشود، و آن عبارت است از: همۀ نعمتهاى ظاهرى و باطنى كه در اختيار او نهاده… .
پس سؤال از عمل بنده سؤال از نعيم الهى است كه به چه صورت مصرفش كرد، آيا شكر نعمت را بهجاى آورد، يا آن را كفران نمود؟» [2]
او میگوید: منظور از نعیم، مطلق نعمتهاست و هر نعمتی باید در موارد خودش استعمال شود.
ناصر مکارم شیرازی نیز در کتاب تفسیر نمونۀ خود در تفسیر آیۀ 8 سوره تکاثر مینویسد:
«در قيامت از چه نعمتهایى سؤال مىشود؟ در آخر آيۀ اين سوره خوانديم كه مسلماً همۀ شما روز قيامت از نعمتها بازپرسى خواهيد شد، بعضى گفتهاند منظور از اين نعمت سلامت و فراغت خاطر است، و بعضى آن را تندرستى و امنيت مىدانند و بعضى همۀ نعمتها را مشمول آيه شمردهاند.
در حديثى از امیر مؤمنان على (ع) مىخوانيم: النعيم الرطب، و الماء البارد: نعيم رطب و آب خنک است! درحالىكه در حديث ديگرى مىخوانيم كه ابوحنيفه از امام صادق (ع) دربارۀ تفسير اين آيه سؤال كرد، امام (ع) سؤال را به او برگرداند، و فرمود: نعيم به عقيدۀ تو چيست؟ عرض كرد: غذاست و طعام و آب خنک، فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قيامت در پيشگاهش نگه دارد تا از هر لقمهاى كه خوردهاى، و هر جرعهاى كه نوشيدهاى، از تو سؤال كند بايد بسيار در آنجا بايستى! عرض كرد: پس نعيم چيست؟ فرمود: ما اهلبيت هستيم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده، و ميان آنها بعد از اختلاف الفت بخشيده، دلهاى آنان را بهوسيلۀ ما به هم پيوند داده، و برادر خود ساخته، بعد از آنكه دشمن يكديگر بودند، و بهوسيلۀ ما آنها را به اسلام هدايت كرده … آرى، نعيم همان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و خاندان اوست.
تفسير اين روايات ظاهراً مختلف، چنين است كه نعيم يك معناى بسيار گسترده دارد كه همۀ مواهب الهى را اعم از معنوى مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت، و انواع نعمتهاى مادى را اعم از فردى و اجتماعى شامل مىشود، منتها نعمتهایى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ايمان و ولايت، بيشتر از آنها سؤال مىشود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه؟ و ظاهراً رواياتى كه نعمتهاى مادى را از شمول اين آيه نفى مىكند ناظر به اين معناست كه شما نبايد مصداقهاى مهمتر را رها كرده به مصداقهاى كوچكتر روى آوريد، و در حقيقت هشدارى است به مردم در زمينۀ سلسلهمراتب مواهب و نعمتهاى الهى و اينكه در برابر آنها مسئوليت سنگين دارند؛ و چگونه ممكن است از اين نعمتها سؤال نشود درحالىكه سرمايههاى بزرگى هستند كه در اختيار بشر قرار داده شده، و بايد از هركدام دقيقاً قدردانى كنند و شكر آن را بهجای آورند، و در موارد خود صرف كنند.»[3] تفاسیر سید محمدحسین طباطبایی و ناصر مکارم شیرازی را با هم مرور کردیم. پاسخهای دیگر مفسرین هم شبیه آنان است، به همین دلیل ذکر همین دو تفسیر کافی است.
معنای «نعیم» در کلام سید احمدالحسن
سید احمدالحسن در کتاب متشابهات خود مینویسد:
«همانگونه که از اهلبیت (ع)روایت شده است، منظور از نعمتها محمد و آلمحمد(ع) هستند. بازخواست دربارۀ ایشان(ع) در روز قیامت بهخاطر شأن و منزلت عظیم آنها نسبت به انبیا و فرستادگان پیش از آنهاست.» [4]
با نگاهی به عالم ذر و امتحانی که در پیدایش نخستین صورت پذیرفت و طبق کلام رسول خدا (ص) و اهلبیت عصمت و طهارت (ع) متوجه میشویم این شأن و منزلت عظیم محمد و آلمحمد (ع) در اعطای آن چیزی است که خود در پیشگاه خداوند عطا کردند. آن هنگام که نفسهای بنیآدم در عالم ذر، در صفوفی در محضر باریتعالی قرار گرفتند، نفوس محمد و آلمحمد (ع) پیش از آنکه ندای «الست بربکم» پروردگار به گوششان برسد، نور را از پشت پردهها دیدند حتی قبل از اینکه نور تراوش کند، و به معدن عظمت رسیدند و به پروردگار خویش لبیک گفتند. آنان کسانی بودند که همۀ وجودشان را بهسمت فیض الهی متمرکز کردند و ارواحشان به ملأ اعلی آویخته بود و در عالم ذر پیشگامان در اقرار به ربوبیت خداوند بودند. محمد (ص) پیروز مسابقه بود [5] و خاندانش نیز جزو پیشیگیرندگان در آن مسابقه بودند (السابقون السابقون اولئک المقربون) و سایر انبیا و فرستادگان در مراتب بعد از آنان قرار گرفتند؛ تاجاییکه محمد و آلمحمد (ع) حاملان علم و دین خدا و امینان او در میان خلق شدند. [6] آنان کسانیاند که در عالم ذر به ولایتشان از سایر پیامبران عهد و میثاق گرفته شد. [7]
با توجه به این تفاصیل آیا کسی را جز محمد و آلمحمد (ص) میشناسید که چنین فضیلت و برتری نسبت به سایر خلایق داشته باشند؛ «برحسب آنچه عطا کردند به آنان اعطا شد.»[8]
سید احمدالحسن میفرماید:
«انبیا و فرستادگان و محمد و آلمحمد(ع) انواری هستند که راه را برای امّتهای خویش روشن ساختند و بهوسیلۀ آنها راه خداوند سبحان و متعال شناخته میشود و با سیره و منهج و حکمت و سخنان و کِردار آنها، حق از باطل بازشناخته میشود، و محمد و آلمحمد(ع) نور خداوند سبحان و متعالاند.
آنها(ع) چون خورشیدهایی هستند که راه را برای این امّت اسلامی روشن کردند؛ ولی با کمال تأسّف امّت از آنها روی برگردانید و به سیره و روش آنها اقتدا نکرد؛ اما بقیۀ انبیا و فرستادگان، همانند شمعهایی بودند که راه را برای امّتهای خود روشن ساختند و از همین رو خداوند سبحان و متعال هشدار میدهد که از این امّت دربارۀ محمد و آلمحمد (ع) بازخواست خواهد کرد.
راهی که با شمعهایی روشن میشود همانند راهی نیست که با خورشیدها روشن میشود و آنکس که سرگردان میشود و راهش را گم میکند، درحالیکه این راه با خورشیدهای روشن و تابان روشن شده، سزاوارتر است به اینکه مورد حساب و عتاب قرار گیرد و سپس مجازات شود.» [9]
سخن پایانی
نعمتی که در قیامت از آن بازخواست میشویم محمد و آلمحمدند، نه مطلق نعمتها؛ نه آب و غذایی که مینوشیم و میخوریم… «نعیم» محمد و آلمحمدند کسانی که اگر نبودند هیچکدام ما نبودیم، نه فقط ما که هیچ خلقی و هیچ عالَمی نبود: «ای احمد، اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم، اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را نمیآفریدم.» از وجود آنان است که ما نیز وجودی داریم. آنان که خود وجود مبارکشان قائم به خداوند است. آنان که پیشگام در عالم ذر بودند و رستگاران و مقربان در پیدایش نخستین و برترین خلق و امینان خداوند، حاملان علم و دین، ترجمان وحی و… در عالم دنیا. کسانی که اطاعتشان بر پیامبران و فرستادگان و سایر بنیآدم واجب شد و اطاعت از آنان همان اطاعت و فرمانبُرداری از امر خداوند است. خوشا به حال کسانی که در عالم پیدایش نخستین با آنان پیمان بستند و در عالم دنیا یاریشان کردند؛ چراکه بهترینهای عالم از انبیا و فرستادگان خلق شدند برای یاری آنان. [10] الحمد لله علی نعمة ولایت محمد و آلمحمد (ائمه و مهدیین علیهمالسلام)
_________________________
منابع:
1. تکاثر، 8.
2. لینک
3. لینک
4. سید احمدالحسن، متشابهات، ج 2، سؤال 76.
5. امام صادق (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) پرسیده شد به چه علت از همۀ فرزندان آدم پیش افتادی؟ فرمود: «زیرا من نخستین کسی بودم که با [گفتن] “بله” اقرار کرد؛ خدا از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر نفسهایشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله؛ و در آنجا من نخستین کسی بودم که پاسخ گفتم.» (بصائرالدرجات، صفار، ص 106). ر.ک: اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 10.
6. ر.ک: بحار الانوار، علامه مجلسی، ج5، ص 244.
7. اصول کافی، شیخ کلینی، ج 2، ص 8.
8. ر.ک: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 17.
9. سید احمدالحسن، متشابهات، ج 2، سؤال 76.
10. (وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ). (آلعمران، 81)