علی محمدی هوشیار در صفحات ۲۷ و ۲۸ مقاله «تو هَم بیخدایی»، کلامی را از کتاب توهم بیخدایی در خصوص موجودات پیش از آدم نقل کرده و سپس اینچنین میگوید:
«سپس احمد بصری به بخشی از روایت امام باقر (ع) از امیرالمومنین علی (ع) استناد ناقص کرده و سعی بر تطبیق این سخن با روایت مذکور را دارد. پس از نقل این روایت گفته است: “آدم به زمین نزول خواهد کرد تا پیش از پایان یافتن دوران انسان نماها بر زمین، بر ایشان حجت گردد” لذا به جهت ابطال سخن فوق، بخش مهم و تقطیع شده روایت در سخن احمد بصری مورد بررسی قرار میگیرد. بخش تقطیع شده روایت مذکور تصریح به آن دارد که خداوند پیش از خلقت آدم(ع)، نسناس و جن را از زمین دور کرده و زمین را از وجود آنان پاکیزه گردانیده است، حال چگونه ممکن است که اولا آدم(ع) از فرزندان آنان بوده و ثانیا حجتی از جانب خداوند برای آنان باشد!؟ …»
پیش از پاسخ به جملات فوق، ابتدا متن کاملِ روایت محل بحث را ذکر کرده و سپس به پاسخِ سخنان او میپردازیم:
« محمد بن الحسن میگوید محمد بن حسن صفار، از احمد بن محمد بن عیسى، از حسن بن محبوب، از عمرو بن ابىمقدام از جابر، از حضرت ابىجعفر امام باقر(ع) نقل کرده که ایشان فرمودند:
حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: هفتهزار سال بعد از ایجاد جن و نسناس در روى زمین، حق تبارکوتعالى اراده نمود که با قدرت بیکرانش خلایق و انسانها را بیافریند.
سپس حضرت فرمودند: و چون شأن و اراده حقتعالى تعلق گرفت که جناب آدم ع را بهمنظور تدبیر و تقدیر در آسمانها و زمین که خواسته بود بیافریند و خودش از اراده و آنچه متعلق به آن بود آگاه و عالم بود، لاجرم پرده و حجاب را از طبقات آسمانها کنار زد؛ سپس به فرشتگان فرمود: به اهل زمین و مخلوقاتم اعم از جن و نسناس بنگرید.
وقتى ایشان به اهل زمین نگریسته و معاصى و خونریزىها و فسادشان در زمین را مشاهده کردند این معنا بر ایشان گران آمده و سخت برآشفتند و بر اهل زمین تأسف خوردند و چنان حالت غضب بر ایشان عارض شد که دیگر مالک آن نبوده و اختیار از آنها سلب گردید؛ لذا به درگاه الهى نالیده و عرضه داشتند:
پروردگارا تو صاحب عزت و قدرت بوده، جبار و غالب بر هر چیزى بوده و عظیمالشأن هستی و اینها مخلوقات ضعیف و ذلیل تو هستند که در زمین بوده و تمام تصرفات و حرکاتشان در قبضۀ قدرت تو بوده، با روزىِ تو زندگانى کرده و با عافیت و سلامتى که تو به ایشان داده اى از نعمتهایت بهره مند میشوند. ایشان با این گناهان بزرگ و ارتکاب مخالفتها تو را معصیت و نافرمانى میکنند؛ پس چرا از این عصیان متأسف و غضبناک و خشمگین نشده و انتقام خود را از ایشان نمیگیرى و آنچه از ایشان شنیده و میبینى بر تو گران و سخت نمی آید؛ در حالى که بر ما بسیار بزرگ و عظیم جلوه میکند.
وقتى حق عزّوجل این سخنان را از فرشتگان شنید، فرمود: من در زمین، خلیفۀ خود را بر ایشان حجت قرار داده ام.
فرشتگان عرضه داشتند: پروردگارا، تو پاک و منزه هستى؛ اما کسى را در زمین حجت قرار میدهى که فساد و خونریزى میکند! در حالى که ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؛ پس چرا از ما خلیفه معین نکردى؟ باز در ادامه سخنانشان عرضه داشتند: حجت را از ما قرار بده که در زمین نه فساد میکنیم و نه خونریزى.
حق جلجلاله فرمود: اى فرشتگان من، آنچه من میدانم شما نمیدانید؛ میخواهم با قدرتم مخلوقى بیافرینم که فرزندانش انبیا و فرستادگانم بهسوى خلق بوده و جملگى بندگان صالح و پیشوایان مردم باشند.
ایشان را در زمین خلیفه و جانشینهاى خودم قرار دادم. وظیفۀ آنها این است که بندگانم را از معاصى بازدارند و از عذابم بترسانند و به اطاعتم راهنمایى کنند. بندگان بهواسطۀ ایشان طریق مرا میپیمایند. ایشان حجت من بوده که براى نیکان عذر و براى بدان بیم و تهدید هستند. طائفۀ نسناس را از زمین بیرون و آن را از ایشان پاک خواهم کرد و نیز سرکشان از جن را از میان مخلوقات و مردمان و نیکان بیرون برده و در فضا و نقاط دوردست زمین ساکنشان میکنم؛ بهطورى که مجاور و با مخلوقاتم نباشند. بین جن و مخلوقاتم حجاب قرار میدهم تا مخلوقاتم آنها را رؤیت نکنند و با ایشان انس نگیرند و آمیزش و همنشینى نکنند. حال مخلوقاتى که مرا عصیان مرا کنند، ایشان را در منازل سرپیچان مسکن میدهم و در جاى ایشان واردشان میکنم و هیچ باکى از آن ندارم.
فرشتگان عرضه داشتند: پروردگارا، آنچه خواهى بهجا آور. غیر از آنچه به ما یاد دادی چیز دیگرى را نمیدانیم و تو علیم و حکیم هستى.
خداوند عزّوجل به فرشتگان فرمود: من از گلولاى سالخورده و سیاه و بدبوى تغییر یافته، انسانى را میآفرینم و پس از آنکه آن را آراستم و از روح خویش در آن دمیدم، همه بر او سجده کنید.
البته این فرمان و امر حقتعالى به ملائکه مبتنى بر لزوم سجده به جناب آدم ع زمانى صادر شد که آدم هنوز خلق نشده بود و امر مزبور احتجاج و اقامۀ برهانى بود از ناحیۀ بارىتعالى بر فرشتگان، سپس امام ع فرمودند:
حقتعالى مشتى از آب شیرین فرات را برداشت و آن را به صدا آورد؛ سپس آب منجمد شد؛ بعد حقتعالى خطاب به آن کرد و فرمود:
از تو انبیا و رسولان و بندگان نیکوکار و پیشوایانى که دیگران را به بهشت دعوت نموده و تابعین آنها تا روز قیامت را آفریده و باکى از آن ندارم چه آنکه من از فعلى که انجام میدهم مورد سؤال واقع نشده بلکه خلایق مسئول هستند.
و نیز مشتى از آب شور و تلخ را برداشت و آن را به صدا آورد؛ سپس آب منجمد شد؛ بعد حقتعالى به آن فرمود: جبارین و فراعنه و طاغیان و اعوان شیاطین و کسانى که دیگران را به دوزخ دعوت میکنند تا روز قیامت و اتباعشان را از تو میآفرینم و باکى ندارم؛ زیرا از فعلى که انجام میدهم مورد سؤال واقع نشده و این مخلوقات هستند که مسئول هستند.
امام ع فرمودند: البته حق عزّوجل در خطاب به آب شور و تلخ که اصحاب شمال را از آن آفرید بداء را شرط فرمود؛ ولى در خطاب به آب شیرین که منشأ آفریدن اصحاب یمین است این شرط را نیاورد.
سپس دو آب شیرین و شور را با هم ممزوج کرد و بعد آن را به صدا آورد و به دنبالش آب ممزوج را جلوی عرش ریخت و این دو آب حاصل طعام و شرابى است که اصل آن طعام و شراب از گل انتزاع شده است؛ سپس خداوند متعال به فرشتگان چهارگانه یعنى شمال، دبور، صبا و جنوب فرمان داد که بر سلالۀ طین (یعنى همان حاصل طعام و شراب مزبور) تاخته و آن را گوارا و بعد پرورشش داده و سپس سخت و محکمش کرده و به دنبالش قطعهقطعه و تکهتکه اش کرده و در آن قطعات و تکه ها طبایع چهارگانه یعنى باد، تلخى، خون و بلغم را جارى کنند.
امام ع فرمودند: فرشتگان بر آن سلالۀ طین جولان نموده و تاخت آورده و طبایع چهارگانۀ مزبور را در آنها جارى ساختند.
سپس حضرت فرمودند: باد از میان طبایع چهارگانه از طرف فرشته شمال در بدن جارى شد و بلغم از ناحیۀ صبا، و تلخى (مرّه) از جانب دبور و خون از ناحیه جنوب در بدن و هیکل انسانى جارى شدند و بدین ترتیب روح مستقل و بدن کامل شد.
سپس حضرت فرمودند: از ناحیه باد، حب حیات و طول آرزو و حرص، و از جانب بلغم حب طعام و شراب و لمس اشیای نرم و دوستداشتن رفاقت، و از طرف تلخى (صفرا) غضب و سفاهت و شیطنت و ستمگرى و طغیان و شتابزدگى و از ناحیه خون، حب زنان و لذات و مرتکبشدن محارم و تبعیت از شهوات براى این روح و بدن لازم شد.
عمرو میگوید: جابر گفت: حضرت ابوجعفر ع فرمودند: این روایت را ما در کتابى از کتابهاى امیرالمؤمنین على(ع) یافتیم.»[۱]
اما در پاسخ باید گفت:
اولاً: باید دانست که گرفتن محل شاهد از روایت، تقطیع به حساب نمیآید؛ احمدالحسن نیز در بخشی از کتاب توهم بیخدایی به ذکرِ محل شاهد از روایتی طولانی بسنده کرده است. این کار در پژوهشهای علمی نیز رایج است و نامش تقطیع نیست.
ثانیاً: چنانچه بخواهیم برداشتِ نویسنده (نابودی نسناسها پیش از خلقت آدم) از این روایت را بپذیریم، این قسمت از روایت، متشابه بوده و قابلاخذ نیست؛ چراکه با نظریۀ تکامل و یافتههای علمی آن مبنی بر آفرینشِ جسمِ آدم از پدر و مادر در تعارض خواهد بود؛ و البته متشابهبودنِ این قسمت از روایت، به استنادِ احمدالحسن به بخشِ دیگری از همین روایت، ضرری نمیرساند؛ چراکه ممکن است بخشی از یک روایت، محکم و بخش دیگری از آن متشابه باشد و این مسئله در کتب فقهی، در بابی تحت عنوانِ «تبعیض بین دلالت و حجیت» بحث و بررسی شده است؛ بهعنوان نمونه فاضل لنکرانی به این موضوع پرداخته و میگوید:
«… برای جواب از این فرمایش باید به بحثی اصولی بهنام تبعیض در حجیت اشاره کنیم. روایات زیادی در فقه داریم که فقها به یک قسمت آن استدلال و از قسمت دیگر آن اعراض میکنند و کسانی که قائل به تبعیض در حجیت هستند، که اکثراً هم تبعیض در حجیت را قائلاند، میگویند میشود بخشی از یک کلام مشمول حجیت باشد و بخشی مشمول حجیت نباشد؛اینجا هم همین طور است… .»[۲]
با این بیان، گوشۀ دیگری از ناآگاهی نویسندۀ مقاله از مبانی فقها روشن شد؛ چراکه او در صفحۀ۳۱ میگوید:
«استناد احمد بصری به این روایت بدین معناست که آن را از متشابهات ندانسته، لذا با تکمیل نمودنِ روایت بر علیه فرضیه تکامل، دیگر نمیتواند آن را جزء متشابهات بداند».
همان طور که گفتیم ممکن است بخشی از یک روایت محکم و بخشی دیگر متشابه باشد؛ البته همه آیات و روایات برای معصوم محکم و آشکار است و برای او متشابهی وجود ندارد؛ اما برای سایرین ممکن است بخشی از یک روایت محکم، و بخش دیگری از آن متشابه باشد؛ چنانکه بیان شد.
ثالثاً: برخلاف آنچه نویسنده ادعا کرده، این روایت هرگز نمیگوید «پیش از خلقت آدم نسناسها نابود شدهاند» بلکه میگوید: «وأبین النسناس من أرضی فأطهرها منهم» (طائفۀ نسناس را از زمین بیرون و آن را از ایشان پاک خواهم کرد) و این نیز با این موضوع که، آدم (ع) ، از نسل آنان و حجت بر آنها باشد، تعارضی ندارد؛ چراکه ممکن است منظور از «پاکشدن زمین از نسناسها» ، انقراضِ تدریجی آنها باشد، و این نیز موافقِ نظریۀ تکامل است.
شایانذکر است نویسنده در صفحۀ ۲۷ و ۲۸ مقاله «تو هَم بیخدایی» به همین روایت استدلال کرده و گفته است: «خداوند پیش از خلقت آدم ع نسناس و جن را از روی زمین دور کرده و زمین را از وجود آنان پاکیزه گردانیده است» و در صفحۀ ۳۰ مقالۀ خود آن را انکار کرده و میگوید: «مشاهدۀ خون ریز بودن انسانها توسط ملائکه میتواند در عالمی غیر از این عالم و زمین باشد»، که این نحو سخن گفتن جز ابهامزایی و سردرگمی برای خواننده، نتیجۀ دیگری ندارد.
جالب آنکه خود او در صفحۀ ۳۹ و در هنگامِ مطرحکردن نظریاتِ پیرامونِ ازدواجِ فرزندانِ آدم، ازدواج فرزندان آدم ع با نسلهای باقیمانده از نسلهای پیشین را بهعنوان یک نظریه ـبا توجه به روایات و نظرات دانشمندانـ برشمرده و میگوید:
«در کتاب توحید صدوق از امام صادق(ع) روایتی آورده شده که میفرماید: ” شاید شما گمان کنید که خدای عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگری نیافریده، نه چنین نیست بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آدم از آدمها هستید».
همچنین در صفحۀ ۲۹ نیز میگوید:
«در ادامه همین روایت؛ به خلقت آدم از خاک تصریح شده که آن نیز به جهت مخالفت با فرضیه تکامل با بی مهری احمد بصری مواجه شده و تقطیع شده است».
پاسخ به این مطلب در هنگام توضیحِ آیات و روایاتی که آفرینش انسان را از گِل میدانند، ذکر شد و تبیین کردیم که آن مربوط به آفرینش نفس آدم (ع) است. [۳]
سپس در صفحۀ ۳۰ مینویسد:
«همچنین در روایات به اولین خون ریخته شده در زمین اشاره شده و آن را خون حیض حضرت حواء میداند. بنابراین، مشاهده خون ریز بودن انسانها توسط ملائکه، میتواند در عالمی غیر از این عالم و زمین باشد».
در روایتی که او بدان استناد میکند، چنین آمده است:
قالالصادق ع: «أول دم وقع على وجه الأرض دم حواء حین حاضت» امام صادق ع فرمود: «اولین خونی که بر زمین ریخت خونِ حیض حوا بود.»[۴]
واضح است که منظور از خون در این روایت، خون بهطور مطلق نیست؛ چراکه ما بهطور قطع میدانیم که پیش از حضرت آدمع، حیواناتی درنده و خونریز نظیرِ دایناسورها (مانند تایرانوساروس رکس) در زمین وجود داشتهاند و امروزه علمِ زمینشناسی و فسیلشناسی، وجودِ این موجودات را تأیید میکند. در این رابطه میتوان به فسیلهای بهجامانده از این موجودات که به میلیونها سال قبل ارتباط دارد اشاره کرد؛ و آیا میتوانیم طبق استدلال نویسنده از ظاهر این خبر واحد (ظنیالصدور و دلاله)، نتیجه بگیریم که هیچ موجود خونریزی قبل از آدم و حوا بر روی سیارۀ زمین نبوده است؟!
بنابراین قطعاً منظور از خون در این روایت، خونی است که از یک انسان (انسانِ دارای نفس برتر) ریخته شده و این نیز با وجودِ هوموساپینسها (بهطور کلی نسناسها) و خونریزبودنِ آنها منافاتی ندارد؛ چراکه آنها دارای نفس برتر نبودهاند؛ پس این روایت هرگز درصددِ نفیِ وجودِ موجوداتی پیش از حضرت آدم ع نیست آنچنان که نویسنده از آن نتیجه گرفته است!
جالب آنکه در همین روایتی که وی ادعا میکند توسط احمدالحسن تقطیع شده، به خونریزبودنِ نسناسها در همین زمین تصریح شده است. در بخشی از این روایت آمده:
«… ثم قال للملائکه انظروا إلى أهل الأرض من خلقی من الجن والنسناس فلما رأوا ما یعملون فیها من المعاصی وسفک الدماء والفساد فی الأرض بغیر الحق… .»
«… سپس خداوند به ملائکه فرمود به جنها و نسناسهای اهل زمین نگاه کنید، هنگامی که ملائکه، نافرمانی و خونریزی و فساد آنها بر روی زمین را دیدند… .»
بااینهمه عجیب است که نویسنده، شخصی بهغیر از خودش را به تقطیع و فریب متهم میکند!
مطالب بیشتر را در اینجا بخوانید…
کتاب توهم بی خدایی
————-
۱. عللالشرائع، ج۱، ص۱۰۴ تا ۱۰۶.
- ۲. محمدجواد فاضل لنکرانی، درس مکاسب محرمه، ۲۲ شهریور۱۳۸۴.
- ۳. برای کسب اطلاعات بیشتر فصل سوم کتاب توهم بیخدایی را مطالعه کنید.
- ۴. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۸۸.