به قلم:هلن انصاری
زندگی اهل بیت ع، آینه تمام نمای خداوند است. یکی از بارزترین ویژگی های اهل بیت ع، توجه به همه ی امور زندگی می باشد.
توجه به علم، آنان ع را از اخلاق و فضیلت های روحی غافل نمی سازد و روی آوردن به امور معنوی و عبادت و بندگی، آنان را از پرداختن به زندگی مادی و روابط اجتماعی و خانواده و اصلاح جامعه باز نمی دارد، در حالی که انسان های معمولی، در بیشتر زمینه های زندگی، گرفتار زیاده روی و کوتاهی می شوند؛ اگر به زهد و عبادت بپردازند، گرفتار گوشه نشینی می شوند و اگر به کار و تلاش روی آورند، از انجام دادن بایسته ها و وظایف عبادی و معنوی دور می مانند.
امام محمد باقر ع یکی از نمونه های کامل اخلاق انسانی در تمام امور می باشد.
ایشان عالم آل محمد ص می باشد در حالیکه در زهد و تقوا همچون جد بزرگوارش امیرالمومنین علی ع و در توجه به خانواده و خویشان همچون رسول الله ص می باشند.
سیره ی زندگی ایشان ع الگویست عملی در مقابل چشمان هر انسانی که بدنبال این است که تجلی از اوصاف خالق خود باشد.
در این مقاله برآنیم، بخشی از سیره ی اخلاقی و زندگی امام محمد باقر ع را بیان کنیم.
ذکر و یاد خدا
امام صادق(ع) می فرماید:
«پدرم، امام محمد باقر(ع)، همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا نیز ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لا اله الا الله» همواره بر زبانش جاری بود. [سحرگاهان] ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، دستور خواندن قرآن می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود».[۱]
امام صادق(ع) در بیان خداترسی پدر بزرگوارش می فرماید:
«کَانَ أَبِی یَقُولُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ فِی تَضَرُّعِهِ: أَمَرْتَنِی فَلَمْ أَئْتَمِرْ [آتَمِرْ] وَ نَهَیْتَنِی فَلَمْ أَنْزَجِرْ فَهَا أَنَا ذَا عَبْدُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ لَا أَعْتَذِرُ،
پدرم نیمه های شب، با سوز و گداز می گفت؛ [بار الها!] مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»[۲]
کار و تلاش در اوج زهد و تقوا
در یکی از روزهای گرم تابستان، محمد بن منکدر، از زُهّاد عصر امام باقر علیه السلام از مدینه به سوی یکی از ناحیه های آن بیرون رفت. ناگاه امام باقر علیه السلام را دیدار کرد که در آن هوای گرم، مشغول کار و رسیدگی به امور زندگی بود. وی چنین تصور کرد که بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت گرم و طاقت فرسا، به فکر دنیاست. پس به خود گفت به خدا سوگند، باید پیش تر روم و او را موعظه کنم. پس به آن حضرت نزدیک شد و پس از سلام، به امام گفت: خداوند کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگی چون شما در چنین شرایطی به فکر دنیا و جویای مال باشد! به راستی، اگر مرگ در چنین حالتی به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد؟
در این حال، امام از کار باز ایستاد و فرمود: به خدا سوگند، اگر در چنین حالتی مرگ به سراغم آید، در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است. این تلاش من، خود، اطاعت از خداست؛ زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم، بی نیاز می سازم. من زمانی از خدا بیمناک هستم که هنگام گناه و نافرمانی خدا، مرگم فرا رسد.
محمد بن منکدر می گوید: پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خدای رحمتت کند! من می خواستم شما را موعظه کنم، ولی شما مرا راهنمایی کردید.[۳]
شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی
مردی نصرانی که به دلیل نامشخصی با امام باقر علیه السلام کینه داشت، روزی هنگام روبه رو شدن با آن حضرت، دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی از نام امام باقر علیه السلام گفت: تو بقر (گاو) هستی! امام بدون آنکه خشم گیرد و واکنش شدیدی نشان دهد، با آرامش خاصی فرمود: من باقرم. مرد نصرانی که از سخن قبل خود به مقصود نرسیده بود و احساس کرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت: تو فرزند زنی آشپز هستی. امام فرمود: این حرفه او بوده است [و ننگ و عاری برای او نخواهد بود]. مرد نصرانی پا فراتر نهاد و با گستاخی هر چه تمام تر گفت: تو فرزند زنی سیاه چرده و زنگی هستی! امام فرمود: اگر تو راست می گویی و مادرم آن که تو توصیف می کنی، بوده است، از خداوند می خواهم او را بیامرزد و اگر ادعاهای تو دروغ و بی اساس است، از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد.
در این لحظه، مرد نصرانی که شاهد حلم و بردباری شگفت انگیز امام باقر علیه السلام بود و دید که این شخصیت اصیل و پرنفوذ، با وجود پایگاه عظیم اجتماعی و علمی خود که صدها شاگرد از درس او بهره می گیرند و در میان قریش و بنی هاشم ارج و منزلت و طرف داران بسیار دارد، به جای واکنش منفی و مقابله به مثل در برابر بدزبانی های او، چون کوهِ صبر و شکیبایی، آرام و مطمئن ایستاده است و با او سخن می گوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم و شکست خورده یافت و بی تأمل، از گفته های خود عذر خواست و اسلام آورد.[۴]
صبر و رضا در مقابل خواست خداوند
گروهی نزد امام باقر علیه السلام شرف یاب و به خانه آن حضرت وارد شدند. از قضا یکی از فرزندان خردسال امام مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانی را در چهره آن حضرت دیدند. امام باقر علیه السلام از بیماری فرزند به گونه ای نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت. آن گروه با دیدن این وضعیت، تصور کردند که اگر برای این کودک اتفاقی بیفتد [یعنی بمیرد]، ممکن است امام چنان ناراحت و غمگین شود و از خود واکنش نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم. در همین اندیشه بودند که ناگهان صدای شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده است و اطرافیان بر او می گریند. در این هنگام، همچنان از وضع امام باقر علیه السلام بی خبر بودند که ایشان پس از مدتی با چهره ای گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه پیش تر از آن حضرت دیده بودند. مهمانان گفتند: وقتی ما وارد شدیم و حال پریشان شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع حال شما شدیم!
امام فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بی رنج باشند، ولی زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خداوندی محقق شد، خواست خداوند را می پذیریم و در برابر مشیت او راضی و فرمان بردار هستیم.[۵]
در مذمت دنیا
«جابر بن یزید جعفی» می گوید: «روزی محمد بن علی(ع) به من فرمود: ای جابر! اندوهگینم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چیست؟ فرمود: ای جابر! کسی که لذت شراب ناب الهی در دلش باشد، از غیر خدا روی برتافته و دلش گرفتار او می شود. ای جابر! مگر این تحفه دنیا چیست؟ مگر دنیا جز مرکبی که بر آن سوار می شوی یا لباسی که می پوشی و یا همسری که اختیار می کنی چیز دیگری است؟
ای جابر! خداجویان بر این دنیا تکیه نمی کنند و به آن دل نمی بندند و خیال خود را از آخرت [و سختی آن] خوش نمی دارند. دل فریبیهای دنیا، هرگز دل را از یاد خدا باز نمی دارد، گوش را بر ذکر خدا نمی بندد، و زرق و برق دنیا چشمشان را از دیدن نور الهی کور نمی کند. از اینروست که نیکان پاداش دریافت می کنند و رستگار می شوند … . پس بکوش آنچه خدا نزد تو از دین و حکمتش به امانت گذاشته، پاس داری.»[۶]
امام باقر(ع) می فرمود: «دنیا را مانند کاروانسرایی فروگذار که پیامبر(ص) فرموده: مَثَل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایه درختی فرود می آید و سپس برمی خیزد و از آنجا می رود.»[۷]
اخلاق در خانواده
«حسن زیّات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرفیاب می شود تا برای پرسشهای خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنه ای روبه رو می شود که تعجب او و همراهش را بر می انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده می کند. به هر حال، پرسشهایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام می آیند؛ ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، با پشمینه بر تن یافتند.
امام به او فرمود: «یَا أَخَا الْبَصْرِیِ! إِنَّکَ دَخَلْتَ عَلَیَّ أَمْسٍ وَ أَنَا فِی بَیْتِ الْمَرْأَةِ وَ کَانَ أَمْسِ یَوْمَهَا وَ الْبَیْتُ بَیْتَهَا وَ الْمَتَاعُ مَتَاعَهَا فَتَزَیَّنَتْ لِی عَلَی أَنْ أَتَزَیَّنَ لَهَا کَمَا تَزَیَّنَتْ لِی فَلَا یَدْخُلْ قَلْبَکَ شَیْ ءٌ؛ ای برادر بصری! دیروز در حالی نزد من آمدی که من در منزل همسرم بودم. و دیروز، روز و زمان او بود و خانه و اسبابش متعلق به او بود و خود را برای من زینت کرده بود و من هم همانطور که او برای من خود را آراسته بود، خود را برایش آراسته کردم. بنابراین بدگمانی به قلبت راه نیابد.» حسن گفت: فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم؛ ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید.»[۸]
امید بدون عمل
جمعى از شیعیان در محضر امام باقر علیه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: اى گروه شیعه شما تکیه گاه میانه باشید و (از افراط و تفریط بپرهیزید) تا آنکه غلو کرده به شما باز گردد و کسى که عقب مانده است خود را به شما برساند.
مردى از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم : غلو کننده کیست ؟
حضرت فرمود: مردمى که درباره ما چیزى گویند که ما خود نمى گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم .
آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است ؟
امام علیه السلام فرمود: کسى که طالب خیر است ، خیر و نیکى به او مى رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما کرد و فرمود:
به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداریم و میان ما و او خویشاوندى نیست و بر خدا حجتى نداریم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجوییم .
پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستى ما براى او سودمند باشد و هر کس از شما نافرمانى خداوند کند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فریفته شوید.[۹]
منابع:
۱-اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی تا، ج۱، ص۶۵۱
۲-کشف الغمة، ج۲، ص۳۲۴
۳-ارشاد مفید، ج2، ص159.
۴-بحارالانوار، ج46، ص289.
۵-وسائل الشیعه، ج2، ص918.
۶-کشف الغمة، ج۲، ص۳۲۴
۷-تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف، مکتبة النینوی الحدیثة، بی تا، ص۳۳۸؛
۸-مکارم اخلاق ص۲۹۳؛ قاموس الرجال، محمد تقی التستری، قم، موسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ ه. . ق، چاپ دوم، ج۳، ص۲۳۹.
۹- اصول کافى ، باب الطاعة و التقوى
بسیار آموزنده بود خدا حفظ تان کند انشاءالله