شیعیان و حتی برخی از پیروان ادیان دیگر بیش از هزار سال است که بر مصیبت حسین بن علی عزاداری میکنند و در ماهی معین مراسم برگزار میکنند.
این مسئله اگرچه عجیب است اما وقتی عجیبتر میشود که بدانیم تمدنهایی وجود داشتهاند که هزاران سال پیش از وقوع حادثۀ دشت کربلا، هر سال در ماه تَموز و در مراسمهایی برنامهریزیشده بر حسین بن علی که او را دُموزی میخواندند عزاداری میکردند!
حتی برای دموزی یا حسین بن علی مرثیهسرایی نیز کردهاند!
«قَدَح تکهتکه بر زمین افتاد،
دموزی دیگر زنده نیست
و آغُل بر باد هوا رفت.» [1]
در قصیدهای دیگر، شاعر سومری، برای دُموزی نوحهسرایی کرده و میگوید:
«قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد،
منم بانوی عالیمقام، همان که سرزمین دشمنان را درهم میکوبد،
منم نانسونا، مادر آن سرور بزرگ
منم کِشِتن، خواهر جوانمرد مقدس،
قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد،
به مکان جوانمرد رفت،
به جایگاه دموزی،
به جهان زیرین، مأوای چوپان،
قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد،
به جایی که جوانمرد در آنجا به بند کشیده شد،
به جایی که دموزی در آن اسیر شد…
قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد.» [2]
سومریان یا اَکِدیان در سرزمین بینالنهرین هزاران سال بر دُموزی یعنی فرزند نیکوکار گریستند و مویه کردند و طبق نقل تورات این مراسمهای عزاداری تا قبل از حِزقیال نبی ادامه داشت.
در تورات نقل شده است که ساکنان بینالنهرین بر تَموز یا دُموزی نوحهسرایی میکردند:
«سپس گفت بیا تا گناهان بدتر از اینها را به تو نشان دهم * آنگاه مرا به دروازۀ شمالی خانۀ خداوند آورد و زنانی را نشان داد که آنجا نشسته بودند و بر تموز گریه میکردند * خداوند به من فرمود: آیا این را میبینی،ای فرزند آدم؟ ولی از این بدتر را هم به تو نشان خواهم داد * سپس مرا به حیاط داخلی خانۀ خداوند آورد. آنجا در کنار دروازۀ خانه، هیکل خداوند و بین ایوان و قربانگاه، در حدود بیستوپنج مرد پشت به هیکل خداوند و رو به مشرق، در شرق، آفتاب را سجده میکردند.» [3]
عملی که در این آیات گناه و پلیدی خوانده شده، همان قتل تَموز یا دُموزی است که آن زنان را به گریه، و مردان را کنار قتلگاهش به سجده واداشته است.
آنقدر این مسئله برای برخی مورخین غیرقابلهضم بود تا جایی که دکتر کریمر علت این مسئله را مصرف مواد مخدر توسط آنان میداند!
بهطور خلاصه کریمر و بهدنبال او برخی کارشناسان تمدن سومری معتقدند:
«سومریها بر یک مسئلۀ موهوم یا یک داستان افسانهای که ساختهوپرداختۀ خودشان است، نوحهسرایی میکنند؛ چیزی که صرفاً تعبیری است از سرسبزی یا خشکسالی که همهساله یکی پس از دیگری فرامیرسد. گویا اینها مردمانی هستند که جملگی مادۀ مخدری استفاده کردهاند که خِرَد را از ایشان گرفته، بهطوری که ایشان و وارثان بابِلیشان، هزاران سال بر یک شخصیت داستانی که از ابتدا تا انتهایش را خود ساخته و پرداختهاند، گریه و زاری میکنند و مجالس عزا به پا میدارند.
مردم بینالنهرین هزاران سال و در نسلهای پیاپی، همهساله نَعش دُموزی را به تصویر میکشند و هر سال بر دُموزی گریه میکنند و هر سال بر او مرثیه میخوانند.» [4]
این تفسیر عجیب به این دلیل از سوی کریمر مطرح شده است که دموزی یک شخصیت تاریخی نبوده و حوادثی که برایش نقل میکردند نیز حکایتگر یک رویداد تاریخیِ واقعی نبوده و با این قرینه نتیجه گرفته است که دموزی صرفاً شخصیتی در یک افسانه است و مردم سومر بر یک داستان خودساخته عزاداری میکردهاند!
واقعیت آن است که پذیرش این تفسیر کار سختی است وقتی بدانیم با قومی روبهرو هستیم که به بشریت نوشتن را آموختند، قوانین و مبانی علوم را بنیان نهادند، اولین کسانی بودند که چرخ را ساختند و ریاضیات و جبر و هندسه را پایهگذاری کردند.
اما تفسیر دیگری که میتوان بر اساس نقش سومریان در شروع تمدن بشری و اعتقاد آنان به حاکمیت الله و رؤیای الهی بیان کرد آن است که آنان بر پیشگویی انبیای خود میگریستند. پیشگوییای که در حسین بن علی محقق شد؛ زیرا با کنار هم نهادن متون سومری و مقاتل موجود، هر انسان منصفی نتیجه خواهد گرفت که هر دو متن حکایتگر یک رویداد هستند.
چنین پیشگوییای در متون سومری فقط منحصر در حسین بن علی نیست؛ بلکه داستان انبیای دیگر نظیر ایوب نبی را نیز میتوانیم بهوضوح در الواح بهجایماندۀ سومری ببینیم.
بنابراین اینکه انبیای سومری و انبیای بعدی، از طریق وحی الهی از مصیبتی که بر حسین بن علی بهجهت برپایی حاکمیت الله وارد خواهد شد مطلع بودند و برای قومهای خود بیان کردند بهترین تفسیر و تبیینی است که میتوان برای این واقعیت تاریخی بیان کرد که مؤیدات فراوانی برای آن در متون دینی نیز وجود دارد.
دربارۀ آنچه به میراث دینی تعلق دارد، روایاتی از ائمه وجود دارد که با بیان نقل خبر گریه و مویۀ پیامبران سومری یعنی نوح و ابراهیم بر امام حسین، آشکارا نشان میدهد که سومریان بر امام حسین، گریه و نوحهسرایی میکردهاند.
فضل بن شاذان میگوید: از حضرت رضا چنین شنیدم که فرمود: «آن زمان که خداوند عزوجل به حضرت ابراهیم امر فرمود که بهجای فرزندش اسماعیل، گوسفندی را که خداوند فرو فرستاده بود، ذبح نماید، حضرت ابراهیم در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود ذبح میکرد و دستور ذبح گوسفند بهجای ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به این وسیله احساس پدری را که عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح میکند، داشته باشد و در نتیجه شایستۀ بلندمرتبهترین درجات پاداش اهل صبر بر مصائب شود. خداوند عزوجل به او وحی فرمود:ای ابراهیم، محبوبترین خلق من، نزد تو کیست؟ ابراهیم گفت: خدایا مخلوقی خلق نکردهای که از حبیبت محمد نزد من محبوبتر باشد. خداوند متعال به او وحی فرمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست میدارم. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟ عرض کرد: فرزند او را. خداوند فرمود: آیا بریدهشدن سر فرزند او از روی ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد میآورد یا بریدن سر فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: بریدهشدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد میآورد. خداوند فرمود: ای ابراهیم، گروهی که خود را از امت محمد میپندارند، پس از وی فرزندش حسین را با ظلم و ستم مانند گوسفند ذبح خواهند کرد و با این کار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد. ابراهیم بر این مطلب بیتابی نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه کرد. خداوند عزوجل به او چنین وحی فرمود: ای ابراهیم! بهخاطر این ناراحتی و بیتابی تو بر حسین و قتل او، ناراحتی و اندوهت بر اسماعیل را ـدر صورتی که او را به دست خودت ذبح میکردیـ پذیرفتم و بلندمرتبهترین درجات پاداش اهل صبر بر مصائب را به تو خواهم داد؛ و این همان فرمایش خداوند عزوجل است که وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ [5] (و او را به ذبحی بزرگ بازخریدیم). دو چیز برپا هستند و دو چیز روان، و دو چیز جایگزین هم هستند و دو چیز دشمن یکدیگر.» [6]
از علی بن محمد از امام صادق روایت شده است که در تفسیر بیماری ابراهیم که در کلام خدا به آن اشاره شده است: فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ [7] (نگاهی به ستارگان کرد * و گفت من بیمارم). فرمود: «او بر مصائبی که بر حسین فرود میآید اندیشه نمود و گفت: من از آنچه بر حسین فرود میآید بیمار شدهام.» [8]
علامه مجلسی در بحار روایت کرده است: «وقتی آدم بر زمین هبوط کرد، حوا را ندید، به جستوجوی او در زمین گردش میکرد تا به کربلا رسید. بیدلیل غمگین شد و سینهاش تنگ گردید و در همان مکانی که حسین به قتل رسید، لغزید تا خون از پایش جاری شد. سر به آسمان برداشت و گفت: خدایا از من گناهی سر زد که به آن عقوبتم نمودی؟ من تمام زمین را گشتهام ولی در هیچ کجا مثل اینجا چنین مصیبتی به من نرسید! خداوند به او وحی فرمود:ای آدم! از تو گناهی سر نزده است؛ ولی در این سرزمین فرزندت حسین از روی ستم کشته میشود و خون تو بهجهت موافقت با خون او جاری شد. آدم گفت آیا حسین، پیامبر است؟ خطاب آمد نه، او سبط محمد پیامبر است. آدم گفت: قاتل حسین کیست؟ وحی آمد که قاتل او یزید، ملعون اهل آسمان و زمین است. آدم گفت:ای جبرئیل چه کنم؟ جبرئیل گفت:ای آدم او را لعن کن. آدم چهار مرتبه بر یزید لعن فرستاد و چند قدم بهسمت کوه عرفات رفت و حوا را در آنجا یافت.» [9]
و روایت شده است هنگامی که نوح در کشتی نشست، در همه جای دنیا به گردش درآمد. هنگامی که به کربلا رسید، زمین آن را گرفت و نوح از غرقشدن هراسید. خدایش را خواند و گفت: «الهی همه جای دنیا را گشتم، ولی در هیچ جا مثل اینجا چنین ترسی به من نرسید.» جبرئیل نازل شد و گفت: «ای نوح، در این مکان حسین سبط محمد خاتم انبیا و پسر خاتم اوصیا کشته میشود.» گفت: «ای جبرئیل، قاتل او کیست؟» گفت: «قاتلش ملعون اهل هفت آسمان و هفت زمین است.» نوح چهار بار او را لعن کرد و کشتی به گردش درآمد تا به جودی رسید و بر آن آرام گرفت. [10]
و روایت شده است که ابراهیم در حالی که سوار بر اسب بود، از زمین کربلا گذشت. پای اسبش لغزید و ابراهیم افتاد و سرش شکست و خون جاری شد. شروع به استغفار کرد و گفت: «الهی، چهچیزی از من سر زده است؟» جبرئیل بهسوی او نازل شد و گفت: «ای ابراهیم از تو گناهی سر نزده است؛ ولی در اینجا سبط خاتم انبیا و پسر خاتم اوصیا کشته میشود و خون تو بهجهت موافقت با خون او جاری شد.» گفت: «ای جبرئیل، قاتل او چه کسی است؟» گفت: «ملعون اهل آسمانها و زمینها، قلم بدون اذن خدا با لعنت بر لوح جاری شد. پس خدای متعال به قلم وحی فرمود: تو با این لعن، مستحق ثنا شدی.» ابراهیم دستانش را بالا برد و یزید را بسیار لعن کرد و اسبش با زبان فصیح آمین گفت. ابراهیم به اسبش گفت: «تو چه میدانی که بر دعای من آمین گفتی؟» گفت: «ای ابراهیم، من به سوار شدن تو بر خودم افتخار میکنم، هنگامی که پایم لغزید و از پشتم افتادی بسیار خجل شدم و دلیل آن نیز یزید است که لعنت خدا بر او باد.» [11]
آنچه ارائه شد، خوانندۀ آگاه را مطمئن میسازد که حماسههای سومر و اکد در واقع عبارتاند از اخبار دینی که برخی از آنها پیشگوییهایی غیبی در آینده ـنسبت به زمان نگاشته شدن آنهاـ تلقی میشود؛ و این هیچ شک و شبههای برای ما باقی نمیگذارد که قسمت عمدهای از محتوای حماسهها و داستانهای سومریـاکدی (بابلی و آشوری) را دین تشکیل میدهد.
منبع: احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، فصل پنجم.
—————-
1. فاضل عبدالواحد علی، ایشتار و مصیبت تموز.
2. فاضل عبدالواحد علی، ایشتار و مصیبت تموز.
3. کتاب مقدس، عهد عتیق، سِفر حزقیال ۸: ۱۳ تا ۱۶.
4. احمدالحسن، توهم بیخدایی، صفحه 362.
5. قرآن کریم، سورۀ صافات، آیۀ ۱۰۷.
6. صدوق، خصال، ص ۵۸ و ۵۹؛ و نیز صدوق، عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۸۷.
7. قرآن کریم، سورۀ صافات، آیههای ۸۸ و ۸۹.
8. کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶۵.
9. مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۲.
10. مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۳.
11. مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۳.