مقدمه:
یکی از مسائل اساسی برای انسان، مسئلۀ وجود خداوند یا خالق است. اعتقادداشتن یا بیاعتقادی به خالق، در زندگی انسان، بسیار نقشآفرین است. اگر کسی به هر دلیلی به وجود خداوند اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او، رنگوبوی خاصی به خود میگیرد و اگر هم بیاعتقاد به خالق باشد، باز اعمال او رنگوبوی دیگری پیدا میکند؛ بنابراین، انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعاً برای انسان و عالَم، خدایی وجود دارد یا اینکه انسان و عالَم بر اثر تصادف پدید آمده است و انسان نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامۀ زندگی و لذتبردن ندارد؟ اولین مسئله در وادی شناخت خداوند متعال، اثبات وجود او از طریق شناخت اثراتی است که در خلق بر او دلالت میکند.
در قسمتهای پیشین آشکار شد که سؤال «چگونه وجود خدایی که دیده نمیشود، اثبات میشود؟» کاملاً اشتباه بوده و میبایست سؤال اینچنین مطرح شود «با چه اثراتی میتوان وجود خدایی را که دیده نمیشود به اثبات رساند؟» همچنین به اصل «فاقد شیء، اعطاکنندۀ شیء نیست» پرداختیم و بیان کردیم که طبق این اصل بین معلول و علت (اثر و مؤثر) رابطهای وجود دارد و هر چیزی یا کسی نمیتواند مؤثر هر اثری باشد؛ بلکه باید قابلیت اعطاکنندگی آن ویژگی را داشته باشد. در این قسمت تفصیل بیشتری ارائه خواهیم کرد. با ما همراه باشید.
صفات و ویژگیهای مؤثر
اگر اصل قضیه در خصوص اعطا (بخشیدن) است باید دید مؤثر، چه چیزی را اعطا کرده است و در سؤالمان که راجع به مؤثرِ مجسمه (اثر) بود، نمیتوانیم عدم را پاسخ سؤالمان بدانیم. عدم مطلق امکان اعطای شیء را ندارد؛ زیرا بهخودیِخود هیچ بهرهای از وجود یا هستی ندارد و مولد نیست. اما در خصوص سایر گزینهها چطور میتوانیم دقیق مشخص کنیم که «مؤثر» کدامیک است؟
دراینباره باید ابتدا صفت یا صفات موجود در اثر را شناسایی کنیم و سپس مؤثری را پیدا کنیم که قابلیت اعطای آن صفت یا صفات را داشته باشد؛ زیرا طبق اصل «صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد» میدانیم که بین صفت اثر و صفت مؤثر ارتباطی وجود دارد و از طریق صفت یا صفات اثر، به صفت مؤثر پی ببریم؛ مثلاً وقتی نظم غایی در اثر مشاهده شود، متوجه میشویم که مؤثر آن آگاه و هدفدار است؛ یا مثلاً اگر علم وجود دارد، علیم هم وجود دارد؛ اگر زیبایی (جمال) وجود دارد، پس جمالبخش نیز وجود دارد.
و البته این بدان معنا نیست که عین صفت اثر باید در مؤثر باشد. یک مجسمۀ زیبا، دلالت بر یک مؤثر هنرمند دارد؛ یعنی کسی که توانایی اعطای زیبایی به مجسمه (که قبلاً یک سنگ صاف بود) را دارد؛ نه اینکه مؤثر آن (فرد هنرمند) نیز باید زیبا باشد.
در نتیجه طبق اصل «صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد» میتوانیم صفات مجسمه (اثر) را بررسی کنیم و هریک از موجوداتی که توانایی اعطای آن صفات را داشتند، بهعنوان مؤثر معرفی کنیم.
در مجسمه، صفاتی نظیر هنر، نظم غایی، خلاقیت و ظرافت مشاهده میشود؛ در نتیجه میتوان گفت که مؤثر حقیقی باید هوشمند، خلاق و هنرمند باشد؛ پس مؤثر آن مجسمه، انسان هنرمند است نه شامپانزه و… .
تا اینجا آموختیم که واقعیتها را میتوانیم از روی اثراتشان نیز بشناسیم (هرچند که آنها را نبینیم) و نیز طبق اصل «فاقد شیء اعطاکنندۀ شیء نیست» فهمیدیم، «عدم» نمیتواند اعطاکننده باشد؛ زیرا فاقد شیء است و مولد نیست؛ و طبق اصل صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد، متوجه شدیم مؤثر باید توانایی اعطای صفات موجود در اثر را داشته باشد (طبق اصل سنخیت بین علت و معلول، بین صفت اثر با صفت مؤثر نیز رابطه وجود دارد). برای درک بهتر «صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد» به مثال زیر توجه کنید:
شما وقتی ساختمانی را میبینید، ناخودآگاه خواهید فهمید مهندسی آن را ساخته است؛ بدون آنکه نیاز باشد آن مهندس را در حال ساختن ببینید؛ یعنی وجود یک مهندس را قبول دارید که نقشهای طراحی کرده و بعد آن نقشه را توسط کارگرانی اجرایی کرده است.
نظم و پیچیدگی نهفته در ساختمان، دلیل محکمی است که فردی آگاه آن را هدفمند ساخته است و آنقدر درک این موضوع آسان است که شما بدون دیدن آن مهندس در حال ساختن ساختمان و حتی بدون دیدن او، وجودش را قبول میکنید و اینکه این ساختمان، ساختۀ اوست؛ هرچند او را نشناسید؛ زیرا عقل طبق اصل صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد، حکم میکند که نظم و ساختار موجود در ساختمان، نیازمند مؤثری ناظم و هدفدار و طراح است و این ساختمان بهصورت تصادفی یا بهوسیلۀ وزش باد به وجود نیامده، زیرا غیرمحتمل است؛ و نیز عدم، آن را خلق نکرده، زیرا فاقد شیء اعطاکنندۀ شیء نیست؛ ازاینرو حتی اگر مهندس را نبینید، باز هم لزوم وجود او را میپذیرید.
یا مثلاً با مطالعۀ یک متن علمی (اثر) متوجه میشویم که فردی عالِم (مؤثر) آن را نوشته است.
متن = اثر
علمیبودن = صفت اثر
عالم = صفت مؤثر.
نتیجه = مؤثر باید قابلیت اعطای صفت اثر را داشته باشد؛ یعنی باید بتواند اثری علمی به وجود بیاورد. فردی که با ادبیات و زبان فارسی آشنایی ندارد، نمیتواند اثری نظیر شاهنامۀ فردوسی را بیافریند و همچنین برای خلق متون علمی در حوزههای فیزیک و شیمی و… نیز باید مؤثر، عالم به آنها باشد.
برای شناخت خداوندی که دیده نمیشود نیز باید همین روش را به کار بگیریم؛ یعنی با اثبات صفاتی نظیر قانونمندی و نظم و هدفمندی در جهان، بهضرورتِ وجودِ مؤثری قانونگذار، ناظم، هدفدار و آگاه (یعنی خدا) پی خواهیم برد.
سید احمدالحسن، نویسندۀ کتاب توهم بیخدایی، در صفحۀ 205 و 206 میفرمایند:
«از جملۀ این استدلالها، دلیل قانونگذاری است: وجود قوانین در اثر، بر قانونگذاریِ مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه، دال بر عالِم بودن مؤثر است که اثبات آن، مدنظر ماست.
از جملۀ این استدلالها دلیل نظم است: وجود نظم در اثر، بر نظمدهندگی مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه، دال بر عالمبودن مؤثر است که اثبات آن مدنظر ماست.
از جملۀ این استدلالها، دلیل هدف است: وجود هدف برای اثر، بر هدفداربودن مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه، دال بر عالمبودن مؤثر است که اثبات آن، مدنظر ماست.
از جملۀ این استدلالها، دلیل حکمت است: موصوفبودن اثر به حکمت، خواه در سخن باشد و خواه در عمل، بر حکیم و دانابودن مؤثرش دلالت دارد که اثبات آن، مدنظر ماست.
خلاصۀ استدلال چنین است:
با دیدن یک موجود منظم و ساختاریافته، میفهمیم که مؤثر آن، دانا و قادر به نظمدهی است؛ در نتیجه وجود مؤثر نظمدهنده و دانا اثبات میشود. هنگامی که با سخن یا عملی حکیمانه روبهرو شویم، میدانیم که از فردی حکیم صادر شده است و وجود مؤثری حکیم اثبات میشود؛ مثلاً هنگامی که مجموعهای از درختان میوهدار را ببینیم که با نظم خاصی کاشته شدهاند، حکم میکنیم کسی که آنها را کاشته، حتماً نظمدهنده و هدفدار بوده و از همین رو میگوییم که او به آنچه انجام داده، دانا و آگاه است و بهعنوان مثال خواهیم گفت که او یک انسان است؛ ولی هنگامی که با جنگلی پر از درختان نامنظم و بدون نظم و ترتیب مواجه شویم، صفت بینظمی درختان، ما را به این مطلب راهنمایی میکند که انسان این درختان را نکاشته است.
این دلیل عموماً میتواند در حیطۀ حیات زمینی تطبیق داده شود و نمونههای آن، خصوصاً دربارۀ انسان بسیار فراواناند؛ زیرا انسان ویژگیهای خاصی دارد که نشان میدهد مؤثر اصلی و پدیدآورندۀ او، دانا و توانا بر نظمدهی و هدفدار است.»
در نتیجه، توجه به صفات اثرات برای تشخیص دقیقتر مؤثر اهمیت بسیار زیادی دارد و برای درک اثرات خداوند، باید صفاتی نظیر نظم و هدفمندی و قانونمندی و… در جهان هستی کاوش شود و اگر وجود چنین صفاتی در مخلوقات تأیید شد، میتوانیم ادعا کنیم اثراتی دال بر وجود خداوند (مؤثری آگاه و هدفدار) یافتهایم.
پس اصل بحث خداباوران و خداناباوران در خصوص دیدهنشدن خداوند نیست؛ بلکه دربارۀ صفاتی است که به مخلوقات نسبت داده میشود؛ بهگونهای که خداناباوران ادعا میکنند هیچ اثری دال بر وجود خدا در جهان وجود ندارد و خداباوران عکس آن را میگویند.