دموزی چه کسی بود که سومریان هزاران سال بر مصیبتهایش میگریستند؟ بین روایتی که از واقعۀ کربلا ذکر شده است با آنچه سومریان دربارۀ دموزی نقل کردهاند چه شباهتی وجود دارد؟ آیا ممکن است سومریان با آن تمدن عظیم هزاران سال بر شخصیتی خودساخته بگریند؟
همان طور که پیش از این مسئله پیشبینیهایی که سومریان مطرح کرده بودند و بعدها محقق شد، بررسی کردیم این فکر به ذهنمان خطور میکند که شاید بازهم شخصیت هایی مانند حضرت یعقوب در بین متون سومری موجود باشد.
یکی از شخصیتهای عجیب «دموزی» است. که سومریان هزاران سال برای مصیبتهایش گریه میکردند!
با توجه به فرهنگ و تمدنی که از آنان سراغ داریم واقعاً بعید است که برای شخصیتی داستانی و خودساخته سالها گریه کرده باشند و از طرفی میدانیم که ممکن است داستان دموزی پیشبینی برای رویدادی در آینده باشد!
و حقیقتاً هرکس با مقایسۀ داستان دموزی و روایاتی که صحنۀ کربلا را توضیح میدهد، اعتراف خواهد کرد که در واقع حسین بن علی و دموزی شخصیتی واحد هستند.
«از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «زینالعابدین(ع) چهل سال بر پدرش گریست؛ در حالی که روزها، روزهدار و شبها بیدار بود. وقت افطار هنگامی که غلام آن حضرت خوراکی و آشامیدنی میآورد و آن را جلوی حضرت میگذاشت و میگفت: میل کنید، مولای من. حضرت میفرمود: فرزند رسول خدا(ص) گرسنه شهید شد، فرزند رسول خدا(ص) تشنهلب شهید شد. پیوسته چنین میگفت و میگریست تا غذایش با اشکهایش تَر میشد و پیوسته چنین بود تا به خداوند عزوجل پیوست.» [1]
و حالا تعبیر رؤیای دموزی از زبان خواهرش جشتی اینانا:
«[…]جشتی اینانا گفت: آه! ای برادرم، خوابت را برایم باز مگو، شادمانکننده نیست […] دیوصفتان، هر کاری انجام خواهند داد تا ناتوانت سازند، جمع شدند، جغد، کرکس، باز، عفریت بزرگ، همه میخواهند تو را برانند، در آغل برهها، کار تو را یکسره خواهند کرد، مادهشترهای کوچکت غبارآلود، ناله سر میدهند، […].»
«صدوق، سخن امام حسن(ع) به برادرش امام حسین(ع) را نقل میکند: «آنچه به من مىرسد زهری است که به نیرنگ به کامم میریزند و با آن کشته میشوم؛ ولی ای اباعبدالله هیچ روزی مانند روز تو نخواهد بود سىهزار نفر كه خود را از امّت جد ما محمد(ص) و منسوب به اسلام مىدانند بهسوی تو هجوم آورده، به كشتن و ريختن خونت و هتکحرمتت و به اسارتبردن خاندان و اطفالت و غارت خيمههایت اقدام میكنند؛ پس در آن روز لعنت بر بنىاميه فرود آيد و آسمان خاكستر و خون ببارد و هر چيزی بر تو بگِريَد؛ حتى وحوش بيابانها و ماهيان درياها.» [2]
جِشتی اینانا (خواهر کوچک دُموزی) اینگونه ادامه میدهد:
«[…] تو بر زمین خواهی افتاد، هنگامی که برههای آغُلَت با پاهایی لنگان روی زمین حرکت میکنند، هنگامی که مشک، متلاشی شده و خالی است، شیاطین هر چیزی را پژمرده خواهند کرد، آن هنگام که کرکس، برۀ کوچک را میبَرَد، گالا گونههایت را خواهد خراشید، آن هنگام که باز، گنجشکی را از حصار نِیین میرباید، گالا از حصار بالا میرود تا تو را به دوردست ببرد […].»
«شیخ مفید از امام حسین(ع) نقل میکند: (فرزند (شیرخوارش) عبدالله را خواند. گفتند: در حالی که او را میبوسید، میفرمود: (وای بر این مردمان، اگر جد تو محمد مصطفی(ص) دشمنشان باشد). در حالی که کودک خردسال در آغوشش بود حرملة بن کاهل اسدی تیری پرتاب و آن کودک را در آغوش حسین ذبح کرد. حسین بن علی (ع) کفدستی از خون کودک را پر کرد و سپس به آسمان پاشید.» [3]
و آنجایی که جشتی اینانا از عظمت داغ برادرش میگوید:
«[…] دموزی،
گیسوانم بهخاطر تو در آسمان پریشان خواهد شد،
برهها زمین را با سُمهای خود خواهند کَند،
آه! دموزی با تأسف بر تو، گونههایم را خواهم دَرید،
ظرف دوغ شکسته شد… […].»
در این مقطع امام مهدی(ع) وضعیت عمهاش زینب و خواهرانش را پس از بهخاکافکندن امام حسین(ع) به تصویر میکشد: «… آن هنگام که بانوان حرمت، اسبت را خوار و شرمنده و زین اسبت را واژگون شده دیدند، از خيمهها بيرون آمدند؛ در حالى که موهایشان را پريشان کرده، سيلى بر چهرۀ خود مىزدند و صورتهايشان آشکار شده، فريادشان بلند بود و بهسوی قتلگاهت شتابان.» [4]
و آنجا که رؤیای دموزی همان گونه که خواهرش گفت محقق میشود:
«گالا بالای حصار چوبی رفت،
(گالا)ی اول دموزی را بر گونهاش زد و چنگالهایش را در او فرو برد،
(گالا)ی دوم دموزی را بر گونۀ دیگر زد،
(گالا)ی سوم پایههای مشک شیرده را درهم کوبید،
(گالا)ی چهارم جام را از میخ پایین آورد و خُرد کرد،
(گالا)ی پنجم مَشک را در هم کوبید،
(گالا)ی ششم جام را خرد کرد،
(گالا)ی هفتم گریست.
دموزی! برخیز، ای همسر اینانا!
پسر (سِرتور)، برادر جشتی اینانا،
از خواب دروغینت برخیز،
برههایت غارت شدند،
گوسفندانت غارت شدند،
بزهایت غارت شدند،
کودکانتان را میگیریم (بُزهایت غارت شدند) […].»
امام مهدی(ع) وضعیت فرزندان حسین(ع) و خانوادهاش را به تصویر میکشد و میفرماید: «… خانوادهات را چون بردگان اسير کردند و به زنجيرهای آهنين کشیدند بر فراز شتران تندرو بیمحمل، صورتهایشان از شدتِ گرمای سوزان سوخت، با دستهایی بسته بر گردنهایشان در بيابانها حرکت داده و در بازارها و کوچهها عبور داده شدند.» [5]
«[…] تاج مقدست را از سر درآور،
رَخت پادشاهیات را از تن به درآر،
بگذار عصای پادشاهیات بر زمین افتد،
نعلین مقدست را از پای درآور،
عریان، با ما میروی
(گالا) دموزی را گرفت،
او را احاطه کردند،
دستانش را بستند،
گردنش را بستند،
مشک شیرده آرام گرفت،
شیری از آن پایین نمیآید،
جام خرد شده است،
بعد از این دیگر دموزی نخواهد بود،
آغُل برهها به باد هوا رفت […].»
در این مقطع امام مهدی(ع) وضعیت جدش امام حسین(ع) را در روز عاشورا به تصویر میکشد: «… تا آنجا كه ملائكۀ آسمانها از صبرت متعجب شدند. از هر سو تو را محاصره كرده، با زخمهای فراوان تو را از پای انداختند و میان تو و فرات جدایی افکندند و یاوری برایت باقی نگذاشتند؛ در حالی که تو بر همه به حساب خداوند، شكيبایی پیشه کردی و از زنان حرم و فرزندانت دفاع میكردی تا مجروح و تشنهلب از اسب سرنگون شدی. اسبها تو را لگدکوب میكردند و ستمگران و سركشان تو را با شمشيرهايشان ضربه میزدند.بر پيشانی مباركت عرق مرگ جاری بود و به راست و چپ كشيده شده، انقباض و انبساط میيافتی (به خود میپیچیدی) و تو هنوز گوشۀ چشمی بهسوی حرم و خیمههایت میگرداندی، در حالی كه آنچه ديگر بر تو میگذشت، تو را از فرزندان و اهلبیت باز میداشت.
در اين هنگام اسبت شيونکنان و شیههکشان باسرعت بهسوی حرمت بازگشت.آن هنگام که بانوان حرمت، اسب تو را خوار و شرمنده و زین اسبت را واژگونشده دیدند، از خيمهها بيرون آمدند؛ در حالى که موهایشان را پريشان کرده، سيلى بر چهرۀ خود مىزدند و صورتهايشان آشکار شده، فريادشان بلند بود و بهسوی قتلگاهت شتابان، در حالی که شمر بر سينهات نشسته، شمشيرش را به حنجرت فرو برده، محاسنت را به دست گرفته، با شمشيرش ذبحت مىكرد. حواست ساکن شد، نفست فروکش کرد، سرت بر نيزهها بالا برده شد، خانوادهات را چون بردگان اسير کردند و به زنجيرهای آهنين کشیدند، بر فراز شتران تندرو بیمحمل، صورتهایشان از شدت گرمای سوزان سوخت با دستهایی بسته بر گردنهایشان در بيابانها حرکت داده و در بازارها و کوچهها عبور داده شدند… .» [6]
این است ندای زینب(ع) پس از شهادت برادرش حسین بن علی (ع): «یا محمدا! اينک دختران تواَند که اسیراناند و فرزندانت که مقتول، در حالی که باد صبا بر آنها میوزد. این حسين توست که سر از قفا بريده و سلاح و لباسش به غارت برده شده است. پدر و مادرم فداى آنکه لشکرش را روز دوشنبه به تاراج بردند. پدر و مادرم فداى آنکه سراپردهاش را واژگون کردند. پدر و مادرم فداى مسافرى که اميد مراجعت و مجروحى که امید درمانی برایش نیست. پدرم فدای آنکه جانم فدای اوست. پدرم فداى آنکه در حزن و درد زيست تا آن هنگام که درگذشت. پدرم فداى آنکه تشنهلب وداع گفت. پدرم فداى آنکه محاسنش با خونش آغشته شد.» [7]
در اینجا سعی کردیم برای کوتاهی مطلب به یک یا دو روایت بسنده کنیم. اما از هرآنچه گذشت هر انسان منصفی حکم میکند که دموزی و حسین بن علی (ع) در واقع یک شخصیت هستند؛ چراکه با توجه به فرهنگ و تمدنی که از سومریان میشناسیم آنها بیدلیل هزاران سال بر شخصیتی خودساخته گریه نمیکنند و شباهت عجیب داستان دموزی و حسین بن علی بههمراه سابقۀ پیشگویی داستان آیندۀ انبیا توسط سومریان ما را مجبور به اعتراف این موضوع میکند که حسین بن علی و دموزی در واقع یک نفر هستند؛ و این یعنی هزاران سال قبل از تولد حسین بن علی، سومریان برای او عزاداری میکردند؛ سومریانی که پیدایش تمدن و فرهنگ آنان هرکسی را به فکر وا میدارد.
————–
[1]. بحارالانوار، ج45، ص149.
- امالی، ص178.
- بحارالانوار، ج45، ص46.
- بحارالانوار، ج98، ص241.
- بحارالانوار، ج98، ص241.
- بحارالانوار، ج98، ص241.
- بحارالانوار، ج45، ص59.