خانه > دین آخرالزمان > احکام مهدوی > تاریخچه و تعریف مسائل فقهی (قسمت اول)

تاریخچه و تعریف مسائل فقهی (قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی خیر خلقه ابی‌القاسم محمد و علی آل بیته الطیبین الطاهرین الائمة و المهدیین و سلم تسلیما کثیراً

خداوند طاعات شما را در این ماه مبارک مورد پذیرش قرار دهد؛ ماه رجب الخیر، ماهی که رحمت در آن، بر [سر] بندگان خداوند می‌ریزد. امشب با یادبود شهادت امام علی بن هادی، جد امام مهدی (ع) مصادف شده است. خداوند پاداش همگی شما را بزرگ بدارد. برادران و خواهران بیننده و دنبال‌کننده برنامه! زنده باشید. این قسمت اول برنامه «فقهیات (مسائل فقهی)» است. برنامه‌ای که حاوی سخنرانی‌هایی برای بیان برخی از مسائل فقهی می‌باشد.

هدف از این برنامه، پخش و نشر فقه اسلامی بین مؤمنین است و همچنین بیان شریعت حق که یمانی آل محمد (ص) آن را آورده است. همچنین این‌گونه انتخاب نمودیم که این سخنرانی‌ها به جای حوزه علمیه انصار در حسینیه انصار امام مهدی (ع) فعال باشد که سید احمد الحسن (ع) ما را به تدریس در آن راهنمایی نموده است. از خداوند در این سخنرانی‌ها، خیر و صلاح را خواستاریم.

تاریخچه و تعریف مسائل فقهی (قسمت اول)

ان شاءالله و در آغاز بحث و در هر سخنرانی، روایتی از اهل بیت (ع) می‌آوریم که نسبت به طلب علم تشویق می‌نماید. روایتی از رسول الله (ص) که می‌فرماید: «من سلک طریقاً یلتمس علماً سلک به طریق الجنة»؛ «هر که راهی رود که در آن علمی جوید، خدا او را راهی برد که به بهشت در آورد.» در آغاز این سخنرانی، تلاش می‌کنیم که به بیان سه محور بپردازیم.

1. تعریف فقه
2. بیان اهمیت فقه و مسائل فقهی
3. تاریخچه پیدایش فقه؛ به پیدایش فقه از جهت تاریخی می‌پردازیم. یعنی از جهت تاریخ که فقه، چگونه به وجود آمد و دوره‌هایی که گذرانده است تا اینکه به امروز رسیده است.

تعریف فقه

یکبار تعریف لغوی ذکر می‌کنند و یکبار تعریف اصطلاحی ذکر می‌کنند.
فقه در لغت: تعریف لغوی فقه به معنای فهم است. یعنی «فَقِه فلان»: «فَهِمَ». «فقه فلان الشئ»: «فلان مطلب را فهمید.» یعنی آن را فهمید. و معنای تفقُّه در دین، به معنای فهم در دین می‌باشد و فهم مسئله‌ای که در دین، از انسان خواسته شده است. از همین‌جاست که می‌گویند: سخن خداوند متعال آمده است که فرمود. در بیان معنای اینکه فقه به معنای فهم است، سخن خداوند متعال [به عنوان مثال] است: «و لکن لا تفقهون تسبیحهم» «شما تسبیح آنان را نمی‌فهمید.» اشاره به آیه قرآنی که بیان می‌کند، هر چیزی با ستایش خداوند، او را تسبیح می‌گوید. ولی مشکل این است که مردم، نمی‌فهمند و تسبیح آنان نسبت به خداوند عزوجل را متوجه نمی‌شوند. این مضمون آیه است. در نتیجه فقه در لغت، به معنای فهم است.

فقه در اصطلاح: اما از جهت اصطلاح می‌گویند که منظور از فقه، دو معناست: معنای اول این است که منظور از فقه، همان عبادات است. یعنی نماز و روزه و حج و زکات و همچنین معاملات، از جهت تعامل بین مردم؛ مانند خرید و فروش و تجارت و دیگر مسائل و اِیقاعات که همان ازدواج و طلاق که به دو طرف نیازمند است. می‌گویند که این مواضع فقهی است که فقه نامیده می‌شود. این معنای اول فقه اصطلاحی است.

معنای دوم فقه در اصطلاح، کارهای مکلف به خودی خود و فی نفسه می‌باشد. اعمالی که مکلف آن را انجام می‌دهد، همان فقه است. یکبار مواضع فقهی را فقه می‌نامند و یکبار به کارهای مکلف نگاه می‌کنند و آن را فقه می‌نامند. این مسئله از جهت بیان معنای فقه است.

اهمیت فقه و مسائل فقهی

اما از جهت اهمیت فقه باید عرض کنم در قرآن کریم، تعدادی آیه آمده است که به طلب علم و تفقُّه در دین اشاره دارد. یکی از آیات را ذکر می‌کنم. همان سخن خداوند متعال: «ما کان المومنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»؛ «و [هنگامی که رسول فرمان خروج برای جنگ دهد] نباید مؤمنان همگی بیرون روند [و رسول را تنها گذارند] پس چرا از هر طایفه‌ای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند، باشد که [از نافرمانی خدا] حذر کنند.» در اینجا آیه قرآنی، به این مسئله طلب فقه اشاره دارد و اینکه بر مومنین لازم است که گروهی از آنان، شناخت احکام شرعی و تفقه در دین را برعهده بگیرند. سپس به سوی قومشان بازگردند تا آنان را بترسانند و حلال و حرام و دیگر احکام را برای آنان بیان کنند.

آنان از این مسائل به فقه تعبیر می‌کنند. به همین خاطر، طلب علم هرچند بر هر مسلمانی واجب است، ولی از این آیه قرآنی فهمیده می‌شود که برعهده‌گرفتن تخصص مواضع فقهی، واجب کفایی است. به این معنا که اگر گروهی آن را برعهده گرفتند و به سوی آل محمد رفتند و نزد آنان تفقه نمودند و به سوی دیگر مومنین باز گردند و به آنان بیاموزند. برعهده‌گرفتن تعدادی از مومنین، اندازه واجب کفایی است. و در نتیجه حرمت انجام آن از مکلفین برداشته می‌شود؛ به این خاطر که وقتی گروهی واجب کفایی را برعهده می‌گیرند، تکلیف را انجام دادند و همگی گناهکار نیستند. اما اگر همگی از طلب علم و تفقه سر باز بزنند، همگی گناهکارند.

اما درباره اینکه به سوی چه فردی بروند و کوچ به سمت چه کسی باشد، به سوی چه کسی بروند که فقه را به آنان بیاموزد، این مسئله‌ای است که از اهل بیت آمده است که نزد آل محمد (علیهم السلام) بروند تا نزد آنان تفقه نمایند و بیاموزند. تا آموزه‌های دین را از آل محمد (ع) بگیرند؛ چرا که آنان همان فقها هستند و آنان همان اهل ذکر هستند. آنان هستند که از ایشان پرسیده می‌شود. آنان معلم هستند. در نتیجه نزد آل محمد می‌آموزند و نزد قوم خویش باز می‌گردند و به آنان مسئله‌ای را می‌آموزند که از ایشان آموختند.

این روشی است که در زمان امامان (ع) و رسول الله (ص) عملی می‌شد. از این جهت که مردم از همه مناطق اسلامی می‌رفتند و نزد امامان (ع) تفقه می‌نمودند. سپس نزد اقوام خویش باز می‌گشتند، به شهرهایی که در آن بودند [باز می‌گشتند.] و فقه و احکام آل محمد را برای مردم نقل می‌کردند. این مسئله از جهت آیه قرآنی بود.

اما از جهت روایات [باید عرض کنم] روایات، نسبت به آموزش فقه اسلامی تاکید نمودند. ما تا الان درباره فقه به شکل عمومی سخن گفتیم. ان شاءالله به جزئیات آن می‌رویم. برخی از روایات هستند که از رسول الله (ص) هستند که ایشان فرمود: «ما عبد الله تعالی بشئ افضل من الفقه بالدین» (خداوند متعال، با مسئله‌ای برتر از فقه در دین پرستیده نشده است.» و از ایشان (ص) است که: «اَن لکل شئ دعامة و دعامة هذا الدین هو الفقه» «برای هر چیزی ستونی است و ستون این دین، فقه است.» به این دو روایت کفایت می‌کنیم؛ هرچند روایات بسیاری است که به این مسئله و اهمیت آن اشاره دارد. اما از جهت واقع و عمل، نسبت به نیاز ما به فقه اسلامی [باید عرض کنم:] شما امروز در هر موسسه یا شرکت یا هر مکانی باشید، نیازمند نظام و سیستمی هستید که کارهایتان را نظم دهد. به فرض، در برخورد شما با این موسسه و در برخورد جامعه با مجموع کارگران این موسسه دقت کنید. و این مسئله، بیان می‌کند که حقوق و واجبات شما چیست. این مسائل و قرار دادن قوانین، مسئله فطری است. انسان با فطرت خویش درک می‌کند که هر مسئله‌ای، قانونی دارد که او را تنظیم نماید. همچنین زندگی انسان، نیازمند تنظیم است. این تنظیم، ارتباطش را به عنوان فردی در مقابل خداوند عزوجل بیان می‌کند. [همچنین] به عنوان فردی در خانواده‌اش و به عنوان فردی در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند. هیچ واقعه یا حادثه‌ای نیست؛ مگر اینکه خداوند درباره‌اش حکمی دارد. درنتیجه ما به احکام شرعی نیازمندیم تا چگونگی برخورد ما و برادران و شما و خانواده را مشخص کند. [همچنین] شما و جامعه و همچنین برخورد یک جامعه با جامعه دیگر. پس فقه، زندگی انسان را تنظیم می‌کند. بنابراین شما نیازمند ارتباط با خداوند هستی که در عبادات جلوه‌گر شده است. یعنی نیازمند تنظیم هستی. ارتباط شما با مردم که در معاملات و ایقاعات جلوه‌گر شده است. این مسئله نیازمند تنظیم است. ارتباط مردم با یکدیگر نیز به این‌چنین نظمی نیازمند است. در هر مسئله‌ای از انواع شکل زندگی و سمت‌وسوهای آن، نیازمند تنظیم هستیم، نیازمند حکم هستیم، قانونی که این برخوردها و این عبادات را برای ما تنظیم می‌نماید. درباره همه این مسائل به این نیازمندیم که آن را تنظیم کند و نسبت به آن تسلط داشته باشد. در نتیجه باید قانونی باشد که این مسائل را محکم کند. سید احمدالحسن (ع) نیز در سخنان خویش درباره اهمیت فقه اسلامی تاکید می‌کنند. بنابراین اهمیت فقه بدین صورت است که در زندگی انسان، نسبت به آن بی‌نیاز نیستیم. به این خاطر که انسان نیازمند است که فقه را بیاموزد؛ به این خاطر که مسئله مبتلا به و عملی است که به آن نیازمند است. بنابراین این موضوع اهمیت بسیاری دارد.

تاریخچه پیدایش فقه و مسائل فقهی

اما درباره مسئله دیگر که همان پیدایش فقه و تاریخچه آن است [می‌خواهیم سخن بگوییم.] یعنی اینکه چه زمانی احکام شرعی فرو فرستاده شد؟ و چه کسی است که آن را به وجود آورده است و آن را فرستاده است؟ و اینکه چه کسی است که آن را از سوی فروفرستنده، به ما می‌رساند؟ [باید بگوییم:] مسئله در باب شناخت احکام شرعی، همان‌طور که منطقی‌ها بیان می‌کنند، مانِعة الخُلو می‌باشد. یا اینکه همه جامعه، همه مردم به شکل مستقیم، احکام شرعی را از قانونگذار و تنظیم‌کننده می‌شناسند یا اینکه برخی از آنان، این مسئله را می‌دانند و این افراد هستند که آن را به ایشان می‌رسانند. بنابراین یا همه افراد، احکام را مستقیم از قانونگذار می‌دانند یا گروه یا برخی هستند که احکام را می‌شناسند، سپس آن را به ما می‌رسانند و [شکل] سومی برای این مسئله نمی‌باشد. اینکه فردی احکام را نداند… این ضرورت وجود نظام و قانونی است که زندگی را برای ما قانونگذاری و تنظیم کند؛ چه فردی و چه اجتماعی. این مسئله با دلیل قطعی ثابت شده است؛ می‌خواهد عقلی باشد یا قرآنی یا روایی یا عُرفی باشد. اینکه در هر زمانی، برای خداوند، خلیفه‌ای است که از سوی خداوند فرستاده شده است و آموزه‌های آسمان را بر دوش دارد و آن را به اهل زمین و به دیگر مردم می‌رساند. به همین خاطر مسئله رسالت که احکام و عقاید و اخلاق و دیگر مسائل را در بردارد، نیازمند فرستاده‌ای است که رساننده این رسالت، از سوی فرستنده به سوی مردم می‌باشد. بنابراین باید فرستنده‌ و فرستاده و رسالتی موجود باشد که فرستاده، آن را از سوی فرستنده به سوی مردم به دوش می‌گیرد. این مسئله ثابت و قطعی است که نزد همه افرادی که به دین ایمان دارند، ثابت شده است. نزد هر دینی [ثابت است.] هرچند در تشخیص مصداق فرستاده، اختلاف شده است که چه فردی است که در هر زمانی خلیفه و فرستاده خداست؟! این مسئله‌ای است که قرآن کریم نسبت به آن تصریح می‌کند، در اولین روزی که نفس انسانی را آفرید که در آدم (ع) جلوه‌گر است. و خداوند متعال فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفة»؛ «من در زمین، خلیفه‌ای قرار می‌دهم.» در هر زمانی باید خلیفه‌ای باشد و این خلیفه، احکام را از سوی خداوند، به سوی مردم زمین منتقل نماید. نه اینکه نظر خویش را بیان کند و احکام را از نزد خود بیاورد. بلکه آن را از سوی خداوند برای هدایت مردم می‌آورد.

اولین تشریع و قانونگذاری در فقه و مسائل فقهی

اولین تشریع و قانونگذاری را که در مسئله خلافت الهی صادر شده است، در مسئله آدم (ع) می‌یابی که در زمانی بود که ایشان در عالم ذرّ قرار داشت. اولین تشریع فقهی الهی صادر شده است. همان سخن خداوند متعال: «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین»؛ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از آن، گوارا و هر چه می‌خواهید، بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می‌شوید.» برای آدم، مباح شمرده شده است. «یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها» «کلا منها» اِباحه و جواز است. یعنی هر چیزی از درخت بخورید، مباح است. این مسئله به شکل کلی است. و همان‌طور که می‌گویند: هیچ عامی نیست؛ مگر اینکه تخصیص می‌خورد. برای هر عامی، خاصی وجود دارد. فقط یک درخت تخصیص داده شده است که از آن، این‌گونه تعبیر می‌کنند که درخت گندم یا سیب یا جو یا میوه و دیگر مسائل بود. هر آنچه را می‌خواهی، بشمار. این درختی است که رمزی برای میوه زمین است. و میوه و خوردن یا میوه‌هایی که در زمین است، تصویرهایی از آسمان است که جلوه‌گر علم می‌باشد. به همین خاطر این درخت، علم مخصوصی برای محمد و آل محمد بوده است. بر آنان صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.

پس منظور از درخت، علم محمد و آل محمد است که آدم، از خوردن از این درخت بازداشته شده است. بنابراین سخنی که می‌خواهم بیان کنم، این است که تاریخ تشریع و قانونگذاری، از اولین روزی آغاز شده است که خلیفه در آن قرار داده شده است. نه اینکه هنگام فرودآمدن او در این زمین باشد. بلکه هنگامی است که در عالم ذرّ آفریده شده بود. در همان عالم امتحان اول که پیش از این عالم ما بوده است. سپس بعد از اینکه آدم به این زمین فرود آمده است، ایشان خلیفه خداوند بوده است. و آغاز به پخش آموزه‌های الهی در جامعه‌ای نموده که در آن بوده است. و مسئله انتقال احکام، عقاید و اخلاق ادامه داشت. جامعه انسانی، به عنوان جامعه الهی ساخته شده است که اقدام به وظیفه‌ای نموده که به خاطرش آفریده شده است. منظور همان به دوش‌ کشیدن خلافت الهی است. تخلُّق به اخلاق خداوند عزوجل. بالارفتن به عالمی که انسان به خاطرش آفریده شده است تا به سویش بالا برود که همان عالم آفرینش است. «و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم تعقلون» «این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم. چه بسا اندیشه کنند.» چه بسا به سوی عالم آفرینش ارتقا پیدا کنند و بالا بروند؛ همان‌طور که محمد و آل محمد (ع) در تفسیرشان تعبیر نمودند.

پس از آدم، نوح آمد و بین ایشان، انبیایی بودند که اولین آنان هبةالله و دیگران بودند تا اینکه به نوح رسیدند و رسالت الهی به ابراهیم رسید. سپس به موسی و عیسی (ع) رسید. تا اینکه به محمد (ص) رسید. تشریع‌ و قانونگذاری‌هایی که در زمان انبیای پیشین بود، در هر زمانی قانونگذاری‌هایی وجود داشت که از انبیایی به انبیایی دیگر تکامل پیدا می‌کرد. یعنی برخوردهایی که در زمان آدم بود، برخوردهایی نبود که در زمان موسی (ع) وجود داشت. و آنچه در زمان نوح بود، چیزی نبود که در زمان محمد (ص) بود. مسائل و برخوردها مختلف بود. زمان تکامل پیدا می‌کرد. مسائل جدید بسیاری در جامعه ایجاد می‌شد. چه بسا برخوردهایی که در زمان آدم بود، این‌گونه بود که پول‌هایی وجود نداشت و برخوردها ربوی نبود و خرید و فروش در کار نبود. ولی در زمان نوح، این مسئله به وجود آمد. مثلاً در زمان هود و صالح، ترازو به وجود آمد. به همین خاطر خداوند به آنان نصیحت نمود که در میزان و تعیین وزن طغیان نکنید. مثلاً در زمان نبی الله موسی، تشریع‌هایی دیگر بود که تکامل یافت. همچنین در زمان عیسی، مسائل بسیاری تکامل یافت. ربا و معاملات نقدی منتشر شد. تعامل با سکه‌ها انجام می‌شد. مسائل تغییر نمود و نیاز به چیزهای جدیدی به وجود آمد. ولی همه انبیا شریعتی داشتند و خداوند برای هر یک از آنان شریعتی تشریع نمود و روشی قرار داد تا آن را به مردم برسانند. درنتیجه شریعت الهی موجود است و به دوش‌کشنده آن نیز در هر زمانی موجود است تا تشریع‌های الهی را به مردم برسانند. تا اینکه رسالت، به محمد (ص) رسید. تشریع‌کننده، همان محمد (ص) بود که تشریع‌ها را از قرآن می‌گرفت و آن را به مردم می‌رساند.

اکنون توجهتان را به مسئله‌ای جلب می‌کنم. رسالتی که رسول، آن را از فرستنده سبحان و متعال به دوش می‌کشد، این رسالت فقط به احکام شرعی و فقهی خلاصه نمی‌شود. بلکه بخشی از رسالت، احکام تشریعی و اعمال حلال و حرام است. ولی وقتی معمولاً انبیا می‌آمدند، در داستان‌هایشان بخوانید که در آغاز، عقیده توحید را برای مردم بیان می‌کردند. بنابراین مردم، به فرستاده ایمان می‌آوردند و به خداوند ایمان می‌آوردند. پس از آن، امکان‌پذیر بود که این تشریع‌ها را از پیامبر بگیرند. اما تا زمانی که ایمان در درونشان کامل نشده است، دل‌هایشان نسبت به ایمان اطمینان ندارد، نسبت به سخن پیامبر اطمینان پیدا نمی‌کنند. یعنی پیامبری می‌آید و حلال و حرام را برای آنان تشریع می‌کند، آنان می‌گویند که آغاز سخن است. اول باید به این موضوع ایمان بیاوریم که شما پیامبر هستی. باید به این موضوع ایمان بیاوریم که شما ما را به توحید خداوند دعوت می‌کنید. و پس از آن، به تشریع‌های شما ایمان بیاوریم. به همین خاطر است که حتی در زمان ما، بحثِ درباره احکام شرعی و جزئیات با فردی که به خلیفه خداوند ایمان ندارد، سودی ندارد. چرا؟! به این خاطر که اصل حقانیت باید برایش ثابت شود که این است: این فرد، خلیفه الهی می‌باشد که فرستاده شده است. وقتی این اصل ثابت شود، این فرد به همه سخنانی که خلیفه خدا بیان می‌کند، پاسخ مثبت می‌دهد. درنتیجه تسلیم خلیفه خداوند می‌شود و هر سخنی را که می‌گوید، از او می‌گیرد. محمد مانند دیگر انبیا، مانند موسی و عیسی و نوح و دیگران، عقیده را بیان نمودند تا اینکه در مدینه منوره، تشریع‌ها آغاز شد. سوره بقره فرستاده شد.

طبیعتاً تشریع‌ها در مکه موجود بود، ولی ساده بود. مانند نماز و بازداشتن از خوردن خمر. ولی موضوع دیگر تشریع‌ها، مانند روزه، در سوره بقره [بحث] روزه فرستاده شد. در سال دوم هجری، روزه برای مردم تشریع شد. ولی پیش از آن، روزه تشریع نشده بود. فقط نماز بود. به رغم اینکه قرآن کریم می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» «ای افرادی که ایمان آوردید! همان‌طور که بر افراد پیشین شما واجب شده است، روزه بر شما واجب شده است. چه بسا تقوا پیشه کنید.» یعنی افرادی که پیش از مسلمانان بودند، نزد ایشان نیز روزه بوده است. نسبت به این تکلیف مورد خطاب قرار گرفته بودند. همچنین زکات نیز موجود بود. عیسی (ع) می‌فرماید: «و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیاً» «تا زمانی که زنده‌ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.» همچنین یحیی و دیگر انبیا نیز، نزدشان نماز و زکات بوده است. وقتی از دیوار محراب داود بالا رفتند، ایشان نماز می‌خواند. درنتیجه نماز نزد بنی‌اسرائیل موجود بوده است. ولی آیا نماز ما، همان نماز ایشان است یا معنای لغوی نماز بر آن اطلاق می‌شود که به معنای دعاست؟!

به طور کلی، تشریع‌ها در زمان پیامبر، وقتی ایشان به مدینه رفتند، آغاز به گسترش نمود. و امر ایشان پایدار شد و اتباع ایشان مومن شدند و ایشان را تصدیق نمودند. و دل‌های بسیاری از آنان، مطمئن شد. منظورم صحابه مخلص در آن زمان می‌باشد. تشریع‌ها به سوی آنان فرو فرستاده می‌شد. نگاه کنید. حتی برخی از تشریع‌ها، در زمانی فرستاده شد و سپس بعد از مدتی نسخ شد و تبدیل شد. مثالی در این مورد برایتان می‌زنم.

نزد ما مسئله عده خانم‌ها وجود دارد. در آغاز، قرآن عده خانم را یک سال ذکر نمود؛ همان‌طور که در سخن خداوند متعال و در سوره بقره است: «الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً وصیة لازواجهم متاعاً الی الحول غیر اخراج» «مردانی که بمیرند و زنانشان زنده مانند، باید وصیّت کنند که آن‌ها را تا یکسال نفقه دهند و از خانه شوهر بیرون نکنند، پس اگر زنها خود خارج شوند، شما را گناهی نیست از آنچه آنها درباره خود در حدود شرع بگزینند، و خدا توانا و داناست.» تا آخر آیه.

آیه به این مسئله اشاره دارد که عده، در حال وفات شوهر، این‌گونه است که همسر، یک سال عده بگیرد. همان‌طور که تعبیر می‌کنند، کامل‌نمودن یازده ماه و ورود در دوازدهمین ماه که به آن «حول: یک سال» می‌گویند. پس از آن، اتفاقات پابرجا شد و این آیه، با آیه دیگری از سوره بقره نسخ شده است. به شما عرض نمودم که سوره بقره، سوره تشریع‌ها یا سوره احکام می‌باشد. بیشتر احکام شرعی، در آن موجود است. ملاحظه کنید. خداوند متعال فرمود: «والذین یتوفون منکم» همان سرآغاز را دارد. «و یذرون ازواجاً یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشراً» «و شوهرانشان را رها می‌کنند، چهار ماه و ده روز شکیبایی کنند.» چهار ماه و ده روز، عده خانم است. این آیه نسخ شده است و عمل به این آیه، تا امروز آغاز شده است.

بنابراین تشریع‌کننده و قانونگذار، همان رسول الله (ص) می‌باشد و اوست که احکام را برای مردم بیان می‌کند و ناسخ را از منسوخ تبیین می‌کند. اوست که محکم را از متشابه بیان می‌دارد. به همین خاطر است که در زمان رسول الله در تمام تاریخ نوشته شده است که فردی وجود ندارد که در زمان رسول الله، فردی بجز رسول (ص) فتوا داده باشد. این مسئله موجود نیست. فقط اوست که به مردم فتوا می‌داد؛ با اینکه صحابه، با ایشان موجود بوده است. ولی هیچ فردی فتوادادن را برعهده نگرفته بود. ایشان شرع اسلامی را برای مردم بیان می‌داشت. و آیات قرآنی را برای آنان توضیح می‌داد. و اینکه چگونه وضو بگیرند. پس از شهادت رسول (ص) اختلاف به وجود آمد. مسلمانان به دو بخش تقسیم شدند. بخشی به وصیت رسول الله ایمان آوردند و گفتند: وصی پس از محمد (ص) همان علی است. تشریع‌ها و عقاید و احکام و همه مسائلی را که به دین الهی ارتباط دارد، از خلیفه الهی گرفتند که همان علی می‌باشد. ایشان همان تعداد اندک بودند. بخش دیگری از مسلمانان، علی را رها نمودند  و به سوی داستان شورا و دنباله‌روی از صحابه رفتند. در اینجا بود که دو موضع، در بحث تشریع‌ها به وجود آمد.

گروهی تشریع کردند و گفتند: فقط به قرآن کفایت می‌کنیم و گفتند: کتاب خداوند، برای ما کافی است. «حسبنا کتاب الله» را در سخن و عمل گفتند. حتی احادیث رسول الله را به آتش کشیدند. در تاریخ سنی [این مسائل موجود است.] اگر کتاب «مصاب الاسلام بعد الرسول» را بخوانی، آن را این‌گونه می‌یابید که چگونه حدیث جمع شد و سپس همه احادیث به آتش کشیده شد. از روایات رسول الله، فقط مقدار اندک نزد آنان باقی ماند.

در زمان خلفای سه‌گانه که مردم، آنان را منصوب نمودند، تشریع‌ها را همان‌طور که می‌گویند، از قرآن می‌گرفتند. برخی از احکام نزد آنان، از سوی رسول الله (ص) بیان شده بود. آن را به ارث بردند. در اینجا بود که مسئله اجتهادات آغاز شد. اجتهادات بسیار بوده است.

به عنوان مثال موضوع اجتهاد در نوافل ماه رمضان که به آن «نماز تراویح» می‌گویند و به جماعت است. یعنی نماز نوافل، اصلاً به جماعت خوانده نمی‌شد. این‌گونه تشریع نشده بود. جماعت فقط در واجبات تشریع شده بود. در نماز واجب [تشریع شده بود.] اما در نوافل مستحبی، اصلاً این مسئله تشریع نشده بود. یعنی جماعت در نوافل جایز نیست. ولی آن را تشریع نمودند.

مسئله بعدی این بود که متعه حج حرام شد. نزد ما، حج یا حج تمتع یا قِران یا اِفراد است. جزئیات آن، به زودی می‌آید. ولی حج تمتع حرام شد و فقط افراد و قرآن باقی ماند. به همین خاطر پس از آن سختی‌هایی به خاطر این تشریع به دوش کشیدند. و به همین خاطر که بارها عمر افتخار می‌کرد و می‌گفت: «دو متعه بود که در زمان رسول الله بود، ولی بنده آن را حرام می‌کنم و نسبت به آن مورد عقوبت قرار می‌دهم.» او بدین مسئله اقرار می‌کند که فردی است که آن را حرام کرده است و نسبت به آن، مورد عقوبت قرار می‌دهد. همچنین بازداشتن خمس، از اینکه به آل محمد برسد. بازداشتن حقوق انفال و دیگر حقوق، از اینکه به اهلش برسد. بازداشتن حق نزدیکان. بازداشتن تشریع اینکه انبیا، به ارث نمی‌گذارند. و دیگر اجتهاداتی که آشکار شده است.

نتیجه این خط را نسلی دیدند. این نسل می‌خواستند که به قرآن و سنت شیخین عمل کنند. عمل به قرآن و سنت شیخین. یعنی نه اینکه فقط به تشریع‌های رسول الله (ص) کفایت کنند. بلکه می‌خواهند مسئله‌ای را به آن بیفزایند. و پس از آن، به ایجاد اصول دین نیازمند شدند. همان مسئله‌ای که به آن اصول فقه اطلاق می‌کنند. و قواعد عقلی را به وجود آوردند که همان قیاس‌ها و اِستحسان و مصالح مُرسله و دیگر مسائلی که در علم اصول، نزد آنان مطرح شده است.

اما شیعه در این مدت، همراه آل محمد (ع) باقی ماندند. حتی پس از غیبت امام مهدی (ع)، به سفیران مراجعه می‌نمودند. احکام را از سفیران امام مهدی (ع) می‌گرفتند. خوب. پس از غیبت صغری، غیبت کبری آغاز شد. فقهایی در زمان غیبت کبری موجود بودند؛ امثال شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق، محقق حلی و دیگر علما (خداوند، رحمتشان کند.) که به آنان متقدمین می‌گویند. وظیفه آنان، بیان احکام شرعی با بیان روایات بوده است. یعنی روایات را توضیح می‌دادند. اما آیات قرآنی را از راه تفسیر آل محمد می‌گرفتند؛ به این خاطر که در قرآن، آیات محکم و متشابه موجود است. اما آیات متشابه را فقط آل محمد (ع) می‌دانند. آیات محکماتی هستند که اصل کتاب هستند و دیگر آیات، متشابه هستند. درنتیجه تاویل آن را فقط خداوند و راسخون در علم می‌دانند. که فقط آل محمد هستند. به همین خاطر است که قرآن تشویق می‌کند که اگر نمی‌دانید، از اهل ذکر بپرسید. یا با راستگویان باشید. و دیگر آیات بسیار که اشاره به دنباله‌روی از خلیفه در هر زمانی اشاره دارد. اشاره به موافقت خلیفه خدا، در هر زمانی دارد. «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»؛ «از خداوند اطاعت کنید و از رسول و اولوا الامر خودتان اطاعت کنید.» یعنی در هر زمانی، اولوا الامر ادامه دارند.

به طور کلی علمای متقدم شیعه، احکام را از خلال توضیح روایات آل محمد و بیان آن، برای مردم بیان می‌کردند. تا اینکه به زمان علامه حلی رسید. در قرن ششم هجری، گرفتن اصول از اهل سنت شروع شد. نه اینکه به شکلی که الان موجود است، باشد. بلکه تکامل یافته است. و مسائل اصول نگاشته شده است. سپس اختلافی، بین خود شیعه ایجاد شد. برخی اصولی شدند و برخی اخباری شدند. برخی می‌گفتند که عقل را در ضمن تشریع‌ها وارد نمی‌کنیم و برخی می‌گویند که آن را جزو تشریع‌ها وارد می‌کنیم. این‌چنین ادامه یافت. برخی می‌گویند که عمل به مسئله حسن و قبح عقلی خوب است و برخی دیگر می‌گویند: حسن و قبح عقلی وجود ندارد. می‌گویند: هر مسئله‌ای که عقل، آن را قبیح بشمرد، شرع نیز آن را قبیح می‌شمارد. و شارع، یکی از عاقلان است. و در ایجاد بسیاری از قواعد اصولی، ادامه دادند. از جمله و به عنوان مثال، قاعده اینکه در شک و حکم نسبت به حکم شرعی چه کنیم؟! برخی می‌گویند: به قاعده قبح عقاب بدون بیان مراجعه می‌کنیم. سپس بین خودشان اختلاف ایجاد شد که آیا قبیح ‌بودن عقاب بدون بیان، از معصوم صادر شده است یا بدون بیانی است که به ما رسیده باشد؟! بدین معنا که امکان‌پذیر است که بیان از معصوم صادر شده باشد، ولی به ما نرسیده است. درنتیجه افرادی که می‌گویند: قبیح ‌بودن عقاب بدون بیانی که رسیده باشد، این مَسلک و روش برائت عقلی است. هر مسئله‌ای است که حکم در آن را نمی‌دانیم و در آن شک یا ظنّ داریم. برخی می‌گویند: خیر. باید بدون بیانی باشد که صادر شده است. چه بسا صادر شده باشد. باید درباره‌اش جست‌و‌جو کنم. این مسلک اول است.

ولی مسلک دوم این‌گونه است که خیر، هنگام شک یا ظن در احکام شرعی، به مسلک حق طاعت و ثابت‌ بودن تکلیف مراجعه می‌کنیم… و احتیاط راه نجات است. این‌چنین بود که قواعد اصولی و احکام تشریع شد و می‌گویند: دلیل عقلی، بین آن‌هاست. ولی همگی یا بیشتر اجماع دارند که در زمان غیبت معصوم، به این احکام ظنی نیازمندیم. بدون درنظرگرفتن جایز بودن تشریع آن یا جایز نبودن تشریع آن. در این مقام نیستیم. فقط نگاه تاریخی به فقه نمودیم تا زمانی که به ما رسیده است. ولی آنان نسبت به قاعده‌ای اجماع دارند که تا زمان ظهور معصوم، به احکام فقهی نیازمندیم.

وقتی معصوم یا نائب و نماینده خاص او ظهور کرد، در آن زمان به این احکام نیازمند نیستیم. چرا؟ به این خاطر که می‌گویند: به این دلیل که معصوم، از سوی خداوند یا از لوح محفوظ، حکم واقعی را مستقیماً برای ما نقل می‌کند؛ به این خاطر که ایشان، کتاب ناطق خداوند می‌باشد. همان‌طور که قرآن، کتاب تشریع است و در بیان هر مسئله‌ای در آن است، همچنین معصوم، کتاب ناطق خداوند است. تشریع‌ها را نقل می‌کند و ایشان، با قرآن است که بیان هر مسئله‌ای است. اوست که قرآن را برای ما بیان می‌کند.

بیان هر مسئله‌ای، با همراهی با معصوم است؛ به این خاطر که محکم و متشابه را فقط معصوم می‌داند. به همین خاطر است که می‌گویند: این احکام ظنی، از بین می‌رود. و در زمان وجود معصوم یا نائب و نماینده خاص او، به آن نیازمند نیستیم. همو که تشریع‌های معصوم را، مستقیم از سوی معصوم، برای ما نقل می‌نماید. اجتهاد نمی‌کند و نظر خویش را بیان نمی‌کند. و به ظن و شک عمل نمی‌کند.

به آنان عرض می‌کنیم که در این زمان، معصوم وجود دارد و با دلیل قطعی ثابت است که ایشان، امامی از آل محمد است. او همان یمانی آل محمد (ع) است. به همین خاطر نیازمندیم که با او باشیم. و اصلاً به هیچ‌یک از این قواعد و تشریع‌های ظنی و مواردی که در مورد شک است، نیازمند نیستیم. به همین خاطر احکام خویش را از او می‌گیریم. از اینجا سخنرانی آینده را آغاز می‌کنیم که نقد درباره موضوعاتی است که معصوم (ع) آن را در پاسخ‌هایش بیان کرده است. همان سید احمدالحسن (ع) و در هر موضوع فقهی بیان می‌کنیم که مسائل شرعی چیست؟! و اینکه نظر معصوم (ع) درباره‌اش چیست؟! چه بسا مانند فقه تطبیقی و مقارن [مسائل را] بین نظرات موجود، تطبیق بدهیم. در قسمت آینده، وارد اولین موضوع این سخنرانی‌ها می‌شویم که موضوع «فقه عشایر» است. تا آن وقت، شما را به خداوند می‌سپاریم. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1982624521810203&id=484320221640648

همچنین ببینید

145 – آیا هر گوشتی که در کشورهای اسلامی ذبح می‌شود حلال است؟

موضوع استفاده از الکتریسیته یا موارد دیگر برای بی‌حس‌کردن یا کم‌کردن رنج و درد حیوان در هنگام ذبح اشکالی ندارد و با این کار، ذبح‌شده حرام نمی‌شود. بر شما واجب نیست که به هر کشتارگاهی در شهر سرکشی کنید، اگر می‌دانید و مطمئن هستید که کشتارگاه‌های شهر شروط شرعی برای ذبح را حتماً باید رعایت کنند ـ‌شروطی مثل ‌اینکه جلوی حیوان روبه‌قبله باشد، قطع رگ‌های چهارگانه توسط دست مسلمان و تسمیه (گفتن بسمله)‌ـ و اگر چنین شرایطی برقرار باشد، می‌توانید از هر کشتارگاهی مرغ تهیه و میل کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × یک =