در این مقاله قصد داریم در راستای پاسخ بهشبهات خداناباورانو در ادامه سلسله مقالاتاثرات خداوند در جهان، به بررسی سوالات و مباحث مهم زیر بپردازیم:
- تقریر صحیح برهان نظم چیست؟
- پاسخ به شبهات دیوید هیوم در مورد برهان نظم
- آیا برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است؟
- آشنایی با انواع استدلال
- آیا نظم مصنوعات بشری با نظم طبیعت متفاوت است؟
- آیا ناظم و پدید آورنده جهان، آگاه و عالم است؟
- برهان نظم از منظر دیوید هیوم
- آیا برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل است
- پاسخ به شبهه تجارب ناقص و محدود
برهان نظم از منظر دیوید هیوم
دیوید هیوم[1] فیلسوف اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربهگرایی بود. او کتابی با نام «محاوراتی درباره دین طبیعی[2]» دارد که در آن به رد برهان نظم پرداخته است. به عبارتی دیوید هیوم (1711-1776 میلادی) و امانوئل کانت[3] (1724-1804 میلادی) را میتوان مهمترین منتقدان برهان نظم معرفی کرد.
نظرات دیوید هیوم در مورد برهان نظم چه بود؟
او معتقد بود كه تمثيل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقي، تشبیه معتبري نيست و مسلماً نمیتواند ضامن يك نتیجهی يقيني و الزامي باشد؛ و از نظر او شباهت اساسی بین ساعت و ساختار موجودات زنده وجود ندارد زیرا ما میدانیم که ساعت را انسان میسازد و بارها آن را مشاهده کردهایم و در نتیجه با دیدن ساعتی پی به سازندهی ساعت میبریم اما ما هيچ وقت ناظر پيدايش جهان نبودهایم در نتيجه دليلي وجود ندارد كه بر مبناي آن نتيجه بگيريم که در جهان نوعي نظم ذاتي غايتمند[4] وجود دارد. (كه مخلوقِ خالقی آگاه و هدفدار باشد)
دیوید هیوم در كتاب «محاوراتی درباره دين طبيعي» مینویسد: «اگر ما خانهای ببينيم، كلئانتس! با بزرگترين يقين و اطمينان نتيجه میگیریم كه آن خانه معمار يا بنايي داشته، زيرا اين دقیقاً آن نوع معلولي است كه تجربه کردهایم كه از آن نوع علت ناشي و صادر میشود؛ اما با اطمینان تصديق نخواهيم كرد كه جهان چنين شباهتی به يك خانه دارد كه ما بتوانيم با همان يقين و اطمينان، يك علت مشابه استنباط كنيم.»
و نیز میپنداشت: «برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است یعنی پدیدههای جهان به مصنوعات بشری مانند خانه و ماشین تشبیه شده و همانگونه که ما اگر خانهای را ببینیم بیدرنگ به وجود سازندهای دانا و توانا و با تدبیر حکم میکنیم، از مشاهده نظم موجود در پدیدههای جهان نیز به وجود آفریدگاری دانا و توانا و حکیم پی میبریم. ولی میتوان این تشبیه را مورد مناقشه قرار داد، زیرا اگر ما با دیدن خانه به وجود سازندهی آن پی میبریم بدان جهت است که قبلاً آن را تجربه کردهایم.» (یعنی اگر ما خانهای را ببینیم با بزرگترین یقین و اطیمنان نتیجه میگیریم که آن خانه معمار یا بنّایی داشته، زیرا این دقیقاً آن نوع معمولی است که تجربه کردهایم که از آن نوع علت ناشی و صادر میشود).
دیوید هیوم در ادامه میگوید: «در مورد دیگر مصنوعات بشری نیز همینگونه است. ولی چنین تجربهای در مورد پدیدههای جهان نداریم زیرا وقتیکه دیده به این جهان گشودهایم جهان را با نظم و ترتیب مخصوصی مشاهده کردهایم و هرگز پدید آمدن آن را توسط پدیدآورندهای دانا و حکیم تجربه نکردهایم تا جهان کنونی و نظم حاکم بر آن را نیز، به استناد تجربههای گذشته، مصنوع آفریدگاری دانا و حکیم بدانیم.»
دیوید هیوم: «مبنای برهان نظم این است که شباهت معلولها دلیل بر شباهت علّتهاست و چون معلولهای بشری بر فاعلهایی دانا و انتخابگر دلالت میکنند، بر معلولهای طبیعی نیز که از نظر نظم به معلولهای بشری شباهت دارند، بر فاعل یا فاعلهایی شبیه فاعلهای بشری دلالت میکنند. نتیجه این برهان، اثبات آفریدگاری است برای جهان همانند فاعلهای بشری. حال اگر کسی خداوند را پیراسته از هرگونه مثل و مانندی بداند، نمیتواند نتیجه برهان نظم را بپذیرد؛ بنابراین برهان نظم، برهانی عقلی و همگانی نخواهد بود»
«این تمثیل بسیار سست و ضعیف است؛ و تمثیل تجربی، تنها میان دو پدیده تجربی اعتبار دارد، نه میان یک پدیده تجربی و یک پدیده غیر تجربی؛ ما با تجربه آموختهایم که مصنوعات انسان، نتیجه طرح و تدبیرند، اما چنین تجربهای از مجموعههای طبیعی نداریم».[5]
به طور کلی دو ایراد مهم دیوید هیوم به برهان نظم عبارتاند از:
- برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است و این تمثیل بسیار سست و ضعیف است.
- هرگز پدید آمدن جهان و مجموعههای منظم طبیعی را توسط پدیدآورندهای دانا و حکیم تجربه نکردهایم پس نمیتوانیم جهان را مانند مصنوعات بشری دارای خالقی آگاه تصور کنیم.
آیا برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل است؟
دیوید هیوم: «برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است»؛ (و این تمثیل بسیار سست و ضعیف است).
به عبارتی او معتقد بود برهان نظم مدعی است که از تجارب ممتد درباره طبیعت، شباهت کامل میان طبیعت و میان مصنوعات انسان، از قبیل خانه و ساعت به دست میآید و از این رو جهان از نظر رابطهی اجزایش با یکدیگر، عیناً مانند یک سازه عظیم بشری است.
او برهان نظم را تمثیلی در نظر گرفته است[6] درحالیکه اين ديدگاه خدشهای به برهان نظم که بر پایه استدلال استنتاجی یا قیاسی هست وارد نمیکند و تنها او روش تمثيل را از لحاظ منطقي نامعتبر میشمارد.
برای درک بهتر پاراگراف قبل سه نوع استدلال (قیاسی، استقرایی و تمثیل) در منطق را کمی توضیح میدهیم.
- استدلال قیاسی (استنتاجی)[7]: وقتی ذهن از قضیههای کلی به نتیجههای جزئی میرسد و به عبارت مختصرتر از کل به جز میآید، آن را قیاس مینامند. مثال:
مقدمه اول: علی انسان است. (جزء)
مقدمه دوم: هر انسانی نیاز به تغذیه دارد. (کل)
نتیجه: پس علی هم نیاز به تغذیه دارد.
یا
مقدمه اول: امروز جمعه هست. (جزء)
مقدمه دوم: در روزهای جمعه مدارس تعطیل است. (کل)
نتیجه: امروز مدارس تعطیل است.
یا
مقدمه اول: گوسفند پستاندار است. (جزء)
مقدمه دوم: پستانداران بچهزا هستند. (کل)
نتیجه: گوسفند هم بچهزا است.
- استدلال استقرایی[8]: استقرا نوعی استدلال است که در آن ذهن از جزء به کل سیر میکند. البته در منطق جدید این تعریف رد شده است؛ یعنی چند مورد جزئی را مشاهده میکند و سپس یک حکم کلی میدهد. مثال:
مقدمه اول: گربه، سگ و گاو به غذا نیاز دارند. (جزء)
مقدمه دوم: گربه، سگ و گاو موجودات زنده هستند. (کل)
نتیجه: موجودات زنده به غذا نیاز دارند.
یا بطور مثال در چند مورد آب را حرارت میدهیم و میبینیم که در 100 درجه سلسیوس میجوشد و از این رو نتیجه میگیریم که هر آبی در 100 درجه سلسیوس میجوشد.
واژۀ استقرا به معنای جستوجو، کاوش و در پِی چیزی رفتن است. ازآنجا که در استقرا یکبهیک جامعۀ آماری را بررسی نمیکنیم و تنها نمونههایی از آن را به کار میگیریم، پایۀ استقرا بر اساس گمانهزنی است. برای نمونه اگر بگوییم فروشگاه X هر روز ساعت 8 صبح باز میشود زیرا به مدت یک هفته ساعت کاری فروشگاه X را بررسی کردهایم و طی این یک هفته مشاهده کردیم که هر روز این فروشگاه رأس ساعت 8 باز میشود و شروع به ارائه خدمات میکند. هر چند که شاید این نتیجه به حقیقت نزدیک باشد ولی این نتیجه یقینی نیست چرا که تمام روزهای کاری این فروشگاه را بررسی نکردیم و ممکن است روزی بیاید که در ساعت دیگری فروشگاه X باز شود؛ بنابراین، نتیجۀ بدستآمده از استدلال استقرایی همواره یقینی نیست.
استدلال استقرایی بر دو گونه است:
1. استقرای تام: بررسی و پژوهیدنِ تمام موارد یک جامعه آماری و دادن یک حکم کلی. برای نمونه، اگر میزان تیزهوشی تمام دانشآموزانِ یک کلاس را بررسی کنیم و به این نتیجه برسیم که همۀ دانشآموزان آن کلاس، تیزهوش هستند، چنین نتیجهگیری برگرفته از استقرای تام است. در استقرای تام تمام موارد یک جامعۀ آماری در اختیارِ ما قرار دارند و بررسی میشوند. باید به این نکته توجه داشت که نتیجه در استقرای تام، یقینی است.
2. استقرای ناقص: بررسی و پژوهیدنِ چندین مورد در یک جامعۀ آماری که موارد بررسی نشده را هم نیز در برمیگیرد. برای نمونه بدون بررسی کردنِ تمام شهروندان یک کشور، چند تن از آنها را دارای صفتی بدانیم و سپس حکم کنیم که تمام شهروندان آن کشور دارای آن صفت میباشند. به این دلیل که این بررسی تمام شهروندان آن کشور را در برنمیگیرد نتیجۀ برگرفته از استقرای ناقص، گمانی و احتمالی است نه یقینی.[9]
در تحقیقات علمی بیشتر روش استقرا استفاده میشود مثلاً ما با بررسی اثرات دارو بر جامعه آماری مشخصی از بیماران و صدور حکم در موثر یا موثر نبودن دارو، به علت اینکه جامعه آماری، کل بیماران را در همه زمانها شامل نمیشود استدلال استقرایی ناقص محسوب میشود که هرچه تعداد جامعه آماری و دقت و شرایط بررسیها بیشتر باشد اعتماد پزشکان به داروها بیشتر میشود.
بصورت کلی استدلالهای استقرایی ادعای ضعیفتری از آنچه توسط استدلالهای استنتاجی ادعا میشود دارند. از آنجا که نتیجه آنها هرگز قطعی نیست عبارات معتبر و نامعتبر درباره استدلالهای استقرایی کاربرد ندارند؛ و همچنین یک استدلال استنتاجی مدعی است که مقدمات آن، نتیجه را بهطور قطعی پشتیبانی میکند. بهعکس، یک استدلال استقرایی چنین ادعایی ندارد.
- استدلال تمثیل[10]: تمثیل سرایت دادن حکم یک موضوع به موضوع دیگر به دلیل مشابهت آن دو به یکدیگر است.
واژۀ تمثیل در این بافت به معنای تشبیه کردن یا مانند کردن چیزی به چیزی دیگر به کار رفته است. در استدلال تمثیلی میکوشیم تا بر اساس همانندی بین دو چیز، حُکمی را که برای یکی از آنها درست میدانیم برای دیگری هم درست بدانیم. نکتۀ درخورِ توجه در این استدلال آن است که این استدلال بر پایۀ همانندی است نه محتوا. استدلال تمثیلی بر پایۀ وجه شبه بین دو چیز است. هرچه همانندی میان دو پدیده بیشتر باشد، استدلال تمثیلی اُستوارتر و نیرومندتر است; اما نتیجۀ آن هیچگاه قطعی نیست.
مثال؛ مقدمه اول: پرتقال جزء مرکبات هست.
مقدمه دوم: توپ مانند پرتقال گرد هست.
نتیجه: توپ جزء مرکبات هست.
از این اشتراک هر دو گرد هستند به این نتیجه رسیدیم که توپ هم جزو مرکبات است! که لزوماً صحیح نیست (زیرا هر گردی گردو نیست)، پس نتایج استدلال تمثیلی کاملاً قابل اطمینان نیست.
بر میگردیم به شبهه دیوید هیوم که قائل بود برهان نظم بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است در نتیجه، نتیجه آن قطعی و قابل اعتماد نیست.
پاسخ این شبهه هیوم بسیار ساده است. ممکن است کسی بگوید همانطور که مصنوعات بشری نیاز به طراح و ناظم دارند، موجودات طبیعی نیز چنین نیازی دارند، ولی پشتوانه این مطلب مبتنی بر تمثیل و تشبیه نیست تا اشکال هیوم وارد باشد. بلکه دلیل آن قاعدهای کلیتر و فراگیر یعنی سنخیت[11] بین علت و معلول است؛ یعنی معلول خاص باید از علت خاصی ناشی شود نه از هر علتی، مثلاً یک کتاب تخصصی ژنتیک نمیتواند توسط یک فرد بیسواد و یا غیرمتخصص در آن رشته نوشته شود. (صفت اثر دلالت بر صفت موثر دارد)
قاعده سنخیت قاعدهای عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه نیست. (هر چند که در تجربه هم تائید شده است و تاکنون نقض نشده است) برایناساس مصنوعات بشری مصداقی از معلول منظم هستند و به حکم قاعده سنخیت، معلول منظم (دارای هماهنگی غایتمند) باید از علت آگاه و عالمی صادر شده باشد، همین قاعده در مورد طبیعت و پدیدههای آن نیز صادق و جاری است یعنی چون معلول منظم است به حکم قاعده سنخیت باید علت آن ناظم و آگاه باشد. پس مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون عام و فراگیر سنخیت عِلّی و معلولی هستند و استدلال مبتنی بر تشابه نیست تا اشکال هیوم درست باشد.
نکتهای که هیوم در آن اشتباه کرده است، مربوط به صورت استدلال میباشد زیرا ما در تقریر برهان نظم از استدلال استنتاجی استفاده میکنیم نه تمثیل.
مثلاً ما اینطور استدلال نمیکنیم:
مقدمه اول: ساعت را موجودی خلاق و آگاه ساخته است.
مقدمه دوم: بدن انسان همچون ساعت دارای هماهنگی و دقت در بین اجزایش است.
نتیجه: انسان نیز مانند ساعت، خالقی آگاه و خلاق دارد.
هر چند که این استدلال هم میتواند صحیح باشد اما چون تمثیلی است کاملاً قابل اطمینان نیست؛ و این در حالی است که استدلال ما استنتاجی و به صورت زیر است:
مقدمه اول: بدن انسان منظم است.
مقدمه دوم: صفت اثر دلالت بر صفت موثر دارد (هر نظم غایی دارای ناظمی آگاه است)
نتیجه: موثر و خالق انسان، ناظم، هدفدار و آگاه میباشد. (خدا)
و اگر در توضیحات برهان نظم ما مثال ساعت یا ابزار ساخته شده توسط انسان را مطرح میکنیم جهت تقریب به ذهن میباشد نه تمثیل. زیرا موثر آگاه و ناظمِ ساعت نیز به روش استنتاجی (قیاسی) اثبات میشود.
مقدمه اول: ساعت منظم است
مقدمه دوم: صفت اثر دلالت بر صفت موثر دارد (هر نظم غایی دارای ناظمی آگاه است)
نتیجه: موثر و خالق ساعت ناظم و آگاه است (انسان)
پس در نتیجه اصل ایراد و اشکال هیوم وارد نیست زیرا ما برای اثبات ناظم جهان از تمثیل استفاده نکردیم زیرا مبنای برهان نظم مبتنی بر تمثیل و تشبیه نیست بلکه از استدلال استنتاجی استفاده کردیم و در آخر برهان نظم مبتنی بر تمثیل نیست در نتیجه موافقان هیوم باید قاعده صفت اثر دلالت بر صفت موثر دارد یا منظم بودن جهان را زیر سوال ببرند در غیر این صورت هیچ راهی برای انکار ناظمِ آگاه جهان ندارند؛ و این در حالی است که صفت اثر دلالت بر صفت موثر دارد از بدیهیات عقلی و قاعدهای کلی و ثابت میباشد و منظم بودن جهان نیز با شواهد علمی اثبات شده است.
پاسخ به شبهه تجارب ناقص و محدود
دیوید هیوم: «هرگز پدید آمدن جهان را توسط پدیدآورندهای دانا و حکیم تجربه نکردهایم»؛ (نمیتوانیم جهان را مانند مصنوعات بشری دارای خالقی آگاه تصور کنیم).
هیوم میپنداشت، دیدن و تجربه چگونگی پیدایش جهان برای درک ماهیت و صفات موثرش لازم است و از آنجا که تجربیات و مشاهدات بشر را کامل نمیدانست و ناقص و محدود در نظر میگرفت به این نتیجه میرسید که نباید با قطعیت در مورد موثر جهان نظر داد.
اما این ایراد هم اشکالی به برهان نظم وارد نمیکند زیرا معرفت دقیق و حقیقی موثر، هدف ما نیست و همینکه ما در این برهان به قطعیت رسیدیم که موثر باید صفت نظم دهندگی را داشته باشد کافی است و آن موثر آگاه است زیرا ناظم لاجرم باید هدفدار، قانونگذار و طراح باشد و این صفات مخصوص وجودی آگاه و عالم است؛ و نیز محدود بودن تجارب، دلیلی برای رد وجود موثری ناظم نیست و او چطور با دیدن اثری منظم میتواند موثر آن را غیر ناظم بداند؟! زیرا قطعاً موثر آن ناظم است اگرچه او را و روش ساختنش را ندیده باشد. یعنی اگر ما خدا را در حال ساختن دنیا ندیدیم دلیل نمیشود که وجود او را رد کنیم زیرا هر چند که او را نمیبینیم ولی آثاری دال بر وجود او را میبینیم.
به عبارتی نظم، هماهنگی غایتمندی است که اسباب منفعت و سودمندی مجموعهها را فراهم میکند و اگر اجزای چشم ما اینگونه منظم نبودند ما نمیتوانستیم ببینیم ولیکن آنها با ترکیب خاص و هماهنگیِ غایتمندی که دارند، سبب پیدایش چشم، جهت امر دیدن شدهاند؛ یعنی عامل سودمندی، نظم بوده است و اگر نظم (هماهنگی غایتمند) نبود آیا مجموعهها میتوانستند سودمند باشند؟
پس واضح است که چشم نیاز به خالقی آگاه و طراح دارد همانطور که دوربین نیز بدون سازندهای آگاه، به وجود آمدنش غیرممکن است. (زیرا فاقد شی اعطا کننده شی نمیباشد)، مثلاً اگر ما به صورت ناگهانی و بدون اطلاعات قبلی با مجسمههای کنده کاری شده یادبود ملی کوه راشمُر[12] مواجه شویم چه واکنشی نشان خواهیم داد؟
نظم و هنر به کار رفته در آن خیرهکننده است اما چون آن را در طبیعت یافتیم و حتی بر فرض ندانیم چطور ایجاد شده است و تجربه دیدن کندهکاری بر روی کوه را هم نداشته باشیم، آیا حق داریم بگوییم موثر آن ناظم نیست چون تجربه دیدن کندهکاری را نداشتهایم؟! یا موثر آن ناظم هست ولی نمیدانیم آیا آگاه هست یا نه؟!
همانطور که واضح است موثر، ناظمِ آگاه[13] است و رد چنین موثری منطقی نیست زیرا قطعاً موجوداتی آگاه و عالمی وجود داشتند که با داشتن هدف و طرح، شروع به کندهکاری بر روی کوه کردند در غیر اینصورت هیچ وقت این کندهکاری غایتمند ایجاد نمیشد.
باید دانست که نظم تعریف مشخصی دارد[14] و طبق تعریف آن، صفت نظم را در اشیای اطرافمان چه مصنوع و ساخته بشر باشند یا نباشند میتوانیم شناسایی کنیم و وقتی چیزی را منظم یافتیم میتوانیم نتیجه بگیریم که موثر آن ناظمِ آگاه است زیرا صفت اثر دلالت بر صفت موثر دارد و فاقد شی اعطا کننده شی نمیباشد.
مثلا اگر کودکی بدون داشتن هدف، وسایلی را در اتاقش پخش کند شما طبق تعریف نظم غایی وسایل اتاق را منظم نمیدانید ولی اگر مادر آن کودک، همان وسایل را با ترتیبی خاص جهت رسیدن به هدفی خاص در اتاق بچیند در اینجا وسایل اتاق را منظم میدانیم زیرا طبق تعریف نظم، شاهد هماهنگی غایتمند میباشیم.
یا مثلا یک میمون میتواند با فشردن کلیدهای کیبورد، کدهایی را بنویسد ولی چون هدفی ندارد و ضرباتش تصادفی است مجموعه کدهای نوشته شده توسط میمون، منظم نخواهند بود ولی کدهایی که توسط یک برنامه نویس آگاه نوشته میشود از آنجا که غایتمند و هدفمند میباشد و با رعایت قوانین برنامه نویسی نوشته شده است مجموعهای منظم و کارآمد محسوب میشود.
پس طبق تعریف نظم متوجه شدیم، هر مجموعهای منظم نیست و نیز هر موجودی قادر به خلق مجموعه منظم نمیباشد پس منطقی است که با مشاهده مجموعههای منظم پی به وجود موثری ناظم و آگاه ببریم.
در نتیجه عدم تجربه موثر و ندیدن آن، دلیلی بر عدم وجود آن ندارد زیرا در برهان نظم صفت آگاهی برای موثر جهان اثبات شده است حال در مثال ساعت، موثر انسان هست (موجودی مادی) و در مورد جهان، موثر خدا است (وجودی غیر مادی) ولی هر دو باید آگاه و عالم باشند در غیر این صورت نمیتوانند مجموعههای منظم که دارای هماهنگی غایتمند هستند را ایجاد کنند زیرا فاقد شی اعطا کننده شی نمیباشد.
حال که بحث عدم تجربه و مشاهده موثر شد به شبههای نسبتاً مرتبط میپردازیم. برخی ملحدین معتقدند تا موثر دیده نشود، صرف وجود اثرات، دلیلی کافی برای اثبات وجود آن نیست[15] یعنی تا ماهیت موثر مشخص نشود و تولید اثر از آن را شاهد نباشیم وجود او و بالاخص نسبت دادن صفات به او، قابل قبول نیست!
برای درک جملات فوق به مثال زیر توجه کنید:
“شما پشت دیواری قرار دارید و صدای نوزادی را آنطرف دیوار میشنوید ولی آن کودک را نمیبینید یعنی اثر (صدای نوزاد) شنیده میشود ولی موثر (نوزاد یا هر چیز دیگر) دیده نمیشود.”
برخی ملحدین میگویند چون ما ماهیت موثر را ندیدیم نمیتوانیم وجود موثر را بپذیریم! زیرا ممکن است چیزهای زیادی موثر آن باشند مانند رادیو، تلویزیون، کامپیوتر … و یا یک نوزاد در حال گریه.
پس به اقرار خود ملحدین وجود صدا (اثر) دلالت بر وجود موثری دارد هر چند دقیق ندانیم آن موثر کیست یا چیست. که اتفاقا ادعای خداباوران نیز اینگونه هست زیرا ما هم معتقدیم معرفت به خدا دستنیافتنی است؛ و نهایت ادعای ما در برهان نظم این است که ما اثراتی را میبینیم که طی مشاهده آنها راهی جز تصدیق وجود موثری به نام خدا با اوصافی نظیر نظم دهندگی، هدفداری، قانونگذاری و آگاهی نداریم.
پس عدم شناخت دقیق ماهیت موثر یا عدم تجربه کافی، نمیتواند دلیلی بر عدم وجود موثر باشد، مثلا در مثال قبل شما نمیتوانید با شنیدن صدا، منکر وجود موثری برای تولید صدا شوید و نهایت امر آن است که بگوئید ماهیت دقیق موثر را نمیدانم و میتواند موثر نوزاد باشد یا تلویزیون.
بنابراین صرف وجود صدا (اثر) اثباتکنندهی وجود موثر تولیدکننده صدا میباشد و صرف وجود صفت نظم، اثباتکنندهی وجود موثر ناظم میباشد هر چند او را ندیده باشیم و تجربه نکرده باشیم.
البته یکی از علتهای مهمی که ذهن برخی بیخدایان را به سمت این نوع تصورات بیفایده میکشاند این است که فکر میکنند مدافعان برهان نظم نوعی نگاه انسانانگاری[16] به نظم طبیعی دارند و در نتیجه موثر نظمهای طبیعی را مانند موثر مجموعههای منظم ساختهی بشر، موجودی آگاه و عالم در نظر میگیرند ولی خودشان (این دست از خداناباوران) بر این باور هستند که میتواند چیز دیگری موثر نظمهای طبیعی باشد و حال آن چیز چیست خودشان هم نمیدانند! و برای این پندار خود مثالهایی میآورند و میگویند:
فضانوردی یک مجسمه یخی را به یک آدم فضایی هدیه میدهد. فضانورد بعد از مدتی آدم فضایی را میبیند و احوال او را جویا میشود، آدم فضایی به فضانورد میگوید که بسیار ناراحت است چون بعد از اینکه مجسمه یخیاش را به خانهاش برده و روی بخاری گذاشته است، یک نفر آن را دزدیده است. فضانورد برای او توضیح میدهد که کسی آن مجسمه را ندزدیده است، بلکه یخ جامد است و نقطه ذوبی دارد و در حرارت مشخصی تبدیل به مایع میشود. در این مثال به روشنی میتوان انسانانگاری را دید، یعنی چون آدم فضایی از یک علت طبیعی (ذوب شدن یخ در دمای مشخص) نا آگاه بوده است و یک علت فاعلی (شخصی که دزد است) را علت ناپدید شدن یخ دانسته است.
و اما این دست از افراد خداناباور که در این گونه مثالها نقش فاعلی دزد را ملغی کرده و نقش قوانین را مطرح میکنند، نمیتوانند وجود موثر آگاه و قانونگذار را رد کنند زیرا داستان به علت طبیعی، یعنی ذوب شدن یخ در دمای مشخص که تابع قوانین طبیعی است منتهی نمیشود بلکه این قوانین وضعکنندهای دارند که آن وضعکننده آگاه و عالم قوانین، موثر مطلوب ما و برهان نظم میباشد.
هر چند که احمدالحسن با شکافهای علمی خدا را اثبات نمیکند بلکه با اثبات صفت هدفمندی در سیر فرگشت، وجود موثر آگاه و هدفدار را اثبات میکند.[17]
در اصل با مشاهده اثر، این سوال ایجاد میشود که موثر آن کیست؟ که اگر بخواهند موثر آگاه را زیر سوال ببرند و مثلاً بگویند قوانین موثر هستند (البته قوانین فاعل نیستند و قوانینی که ما کشف میکنیم، نمیتواند پدیدآورنده و خالق چیزی باشند[18]) باز سوال میشود قانونگذار این قوانین کیست؟ زیرا تصادفی حاصل نشدهاند و موثر قوانین باید عالم به قوانین باشد؛ و در نهایت ما به موثری آگاه و واجب الوجود[19] و قائم به خود میرسیم و گریزی از آن نیست.
نکته پایانی آن است که نظم و ساختار وسایل ساخته شده توسط بشر، هیچ فرقی با نظم و ساختار موجودات زنده و کهکشانها و … ندارد و حتی مثلاً پیچیدگیهای موجود در DNA موجودات زنده به مراتب بیشتر از مصنوعات بشری است.
مثلاً بیل گیتس در مودر DNA میگوید: «DNA مثل یک برنامۀ کامپیوتری است ولی بسیار پیشرفتهتر از هر نرمافزاری که تاکنون ساخته شده است»
پس همانطور که برای مصنوعات بشری وجود موثری طراح و آگاه را قبول داریم باید برای نظم موجودات زنده نیز، موثرِ ناظم و آگاه را قبول کنیم.سید احمدالحسن در این مورد مینویسند:
آیا کل این نظام بدون نظمدهنده است؟! به خدا سوگند تعجب میکنم از کسی که به چنین چیزی باور دارد و با این وجود میگوید کسی که چراغ راهنمایی را نصب کرده، پلیس راه یا مرکز مدیریت راهها است.
او باید با خویشتن خویش منصف باشد و عدم اعتقاد خود به نظم را در اینجا نیز ابراز کند و بگوید: چراغ راهنمایی خود به خود ساخته شده و خود به خود از چهارراه سر در آورده است. آیا عاقلانه است که ما نظام و قوانینی را در جایی ببینیم و بگوییم: نظمدهندهای وجود دارد و نظام و قوانینی را در جایگاهی دیگر ببینیم و بگوییم: نظمدهندهای دانا آنها را وضع نکرده است؟! اگر استدلال «صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثر» و در نتیجه دال بر وجود مؤثر متصف به آن صفت است را خلاصه کنیم، میگوییم: اگر ما و ملحدان به دادگاه عقل انسانی رجوع کنیم، موارد زیر را مییابیم:
اثر = جهان هستی؛
صفت جهان = قانونمندی و نظام؛
صفت مؤثر = نظم دهندگی و دانایی؛
مؤثر = ناشناختهما جهان هستی را در علوم جدید بررسی نمودیم و صفت آن را شناختیم و این صفت، ما را به صفت موصوفی که وجود آشکاری دارد راهنمایی کرد. از صفتش مشخص است که او نظمدهنده (قانونگذار) است و به دنبال آن، آگاه است و دانا.[20]
نتیجه میگیریم برای شناخت موثرِ تمام اثرات، نیازی به تجربه و مشاهده سیر پیدایش تمام آن اثرات نداریم زیرا صفت اثر ملازم با صفت موثر هست؛ و کشف اثری با صفت نظم، دلیلی است قطعی بر وجود موثری ناظم؛ و چون در بطن نظم، غایت و هدف وجود دارد پس موثر ناظم، هدفدار و آگاه نیز میباشد.
در آخر ما در برهان نظم از طریق استدلال استنتاجی (قیاسی) به ناظم بودن موثر جهان پی بردیم نه با تمثیل؛ و مثالهایی نظیر ساعت و خانه و … صرفاً جهت تقریب به ذهن ارائه میشود تا درک لزوم وجود موثرِ ناظم و آگاه برای مجموعههای منظم درک شود.
مطالعه سایر مقالات اثرات خداوند در جهان
لینک مطالعه آنلاین کتاب توهم بی خدایی
[1] David Hume
[2] Dialogues Concerning Natural Religion
[3] Immanuel Kant
[4] برای کسب آگاهی بیشتر در مورد این نظم به مقاله مفهوم نظم در برهان نظم مراجعه نمایید.
[5] نایجل واربرتون. الفبای فلسفه. ترجمه مسعود علیا. چاپ سوم. ص ۲۶ تا ۲۹.
[6] علت این امر این است که در غرب بهطور معمول تقریر تمثیلی از برهان نظم رواج داشته است که در آثار توماس آکویناس، رابرت بویل، پیلی و … این مسئله را میتوانیم به وضوح مشاهده کنیم.
[7] Deductive reasoning
[8] Inductive reasoning
[9] منتظریمقدم، محمود. منطق 1، دفتر تدوین متون درسی حوزههای علمیه، 1394
[10] Argument from analogy
[11] قاعده سنخیت از قاعده فاقد شئ نمیتواند اعطا کننده شئ باشد، گرفته شده است؛ یعنی علت نمیتواند چیزی را که ندارد به معلول خود بدهد؛ پس هر چه را که به معلول عطا کرده، خود، مرتبه عالی آن را دارا است؛ و این چیزی جز تناسب نیست؛ یعنی معلول همان سنخ از وجود را دارد که علت داشته و به او عطا کرده.
[12] بر روی کوهی در این مکان، چهره چهار تن از مشهورترین رئیسجمهوران آمریکا بر روی سنگ کوه در مقیاس بزرگ کندهکاری شده است.
[13] البته باید توجه داشت که ما اساسا ناظم بیهدف یا ناظم غیر هوشمند یا نا آگاه نداریم و صرفا جهت تاکید صفت آگاهی، آن را کنار ناظم به کار میبریم.
[14] وجود نوعی رابطه میان دو یا چند چیز که هدف مشخصی را دنبال میکنند (هماهنگی غایتمند) یعنی اگر در بین اجزای یک سیستم، جهت رسیدن به غایت و هدفی، هماهنگی مشاهده شود نتیجه میگیریم آن سیستم نظم غایی دارد.
[15]رجوع کنید به مقاله آیا عدم دیدن چیزی، دلالت بر عدم وجود آن دارد؟
[16] Anthropomorphism
[17] جهت کسب اطلاعات بیشتر به فصل 4 کتاب توهم بیخدایی نوشته احمدالحسن مراجعه نمایید
[18] در این زمینه جان لینوکز استاد ریاضیات آکسفورد مینویسد: قوانین «حرکت» نیوتون میتواند حرکت یک توپ بیلیارد را توضیح دهند ولی این ضربه چوب بیلیارد است که این حرکت را به وجود آورده و نه قانون نیوتون.
[19] توضیح واجبالوجود در مقالات بعدی ارائه خواهد شد.
[20] احمد الحسن، کتاب توهم بیخدایی، ص 207