قسمت قبل…
امام علی (ع) در خطبۀ 38 نهجالبلاغه در تعریف شبهه فرمودند: «وَ اِنَّما سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاِنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ. فَاَمّا اَوْلِیاءُ اللّهِ فَضِیاؤُهُمْ فیهَا الْیَقینُ، وَ دَلیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدى. وَ اَمّا اَعْداءُ اللّهِ فَدُعاؤُهُمْ فیهَا الضَّلالُ، وَ دَلیلُهُمُ الْعَمى. فَما یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خافَهُ، وَلا یُعْطَى الْبَقاءَ مَنْ اَحَبَّهُ» «شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. اما نور هدايتكنندۀ اولیای خدا در شبهات، يقين است و راهنماى آنان، مسير هدايت الهى است. ولی دشمنان خدا، دعوتكنندهشان در شبهات، گمراهى است و راهنماى آنان كورى است. آنكس كه از مرگ بترسد نجات نمىيابد و آنكس كه زندهماندن را دوست دارد براى هميشه در دنيا نخواهد ماند.»
پرسش 14:
سند روایت وصیت.
شیخ کورانی دربارۀ سند روایت وصیت میگوید: «سند این روایت طبق مبنای عُلمای جرحوتعدیل [1] درست نیست. حرّ عاملی دربارۀ سند وصیت میگوید: شیخ در کتاب غیبت، این روایت را در میان احادیثی آورده که از طرق اهل سنت روایت کرده است.» (الایقاظ من الهجعة، ص362). برخی از رجال موجود در سند این روایت ـمثل علی بن سنان موصلی، احمد بن محمد بن خلیل و جعفر بن احمد بصریـ مجهول هستند و هیچیک از علمای ما آنها را توثیق نکردهاند.»
پاسخ:
قبل از هرچیزی باید بگویم آخرین راویای که وی نام برده، جعفر بن احمد مصری است نه بصری (آنطور که کورانی نوشته است). به نظر میآید او در حال «كپی پَیست» كردن بوده باشد. اگر مقصود کورانی ـهمانطور که از عبارتش پیداستـ این باشد كه سند این روایت درست نیست، زیرا حر عاملی گفته كه شیخ آن را از طرق اهل سنت روایت كرده است، این فریبكاری روشنی است؛
زیرا معنای سخن حر عاملی این بوده است كه شیخ طوسی در كتاب خود، «غیبت»، برای اثبات ائمه، روایاتی از طرق شیعه و سنی آورده و بهاینترتیب وی دچار توهم شده كه روایت وصیت از طرق اهل سنت نقل شده است؛ یعنی اول اینکه او به دنبال بحث سندی نیست و دوم، دچار توهم شده است؛ زیرا كسی كه به كتاب غیبت شیخ طوسی مراجعه كند خواهد دید كه او روایت وصیت را در بخشی قرار داده که روایات خاصه، یعنی شیعیان را روایت کرده است.
اما مسئلۀ صحیحبودن یا نبودن صحت سند: اهل علم میدانند كه در سند همۀ روایات دقت نمیشود. به سند حدیث متواتر توجه نمیشود. وصیت مقدس ـهمان طور كه خود شیخ طوسی گفتهـ متواتر است. او در صفحۀ 156 میگوید: «گفتیم آنچه دلالت بر صحت این روایات میكند، این است كه شیعۀ امامیه، آنها را بهصورت متواتر از پیشینیان روایت میكنند و روش صحیحشمردن آن در كتابهای امامیه موجود است.»
به سند خبری که قرینههای بسیاری داشته باشد نیز توجه نمیشود؛ زیرا در این حالت ـهمان طور كه شیخ طوسی در عدةالاصول گفته استـ اعتبار با قرینهها به دست میآید.
بههرحال میرزای نوری سند وصیت را معتبر دانسته، میگوید: «شیخ طوسی با سند معتبر از امام صادق(ع) حدیثی روایت كرده كه در آن برخی از وصیتهای رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) در شب وفاتش را بیان داشته است. از جمله فقرههای آن: زمانی كه وفاتش فرارسید… تا انتها.» [2]
اما اگر بخواهیم دربارۀ آنچه علم رجال شیعه نامیده میشود و مبانی عُلمای جرحوتعدیل و موضعگیریشان نسبت به روایت وصیت صحبت کنیم سخن به درازا میکشد؛ اما بهاختصار میگویم: نهایت چیزی که دربارۀ وصیت میگویند این است که برخی رجال آن مجهول است (فراموش نمیکنیم گفتیم این حدیث متواتر و دارای قرینه است؛ ولی فعلاً در مقام پاسخگویی به این شبهه در جایگاه خودش هستیم).
معنای مجهولبودن این افراد این است که کتابهای رجالی، این عده را اصلاً بیان نکردهاند و شخصیت آنان ناشناخته است یا اینکه تصریح به وثاقت یا ضعف آنها نکردهاند و وضعیتشان ناشناخته است. این ما را به نکتۀ بعدی میرساند.
کتابهای اصلی رجال شیعه سه تا هستند: «رجال طوسی، فهرست طوسی و رجال یا فهرست نجاشی»؛ حتی اگر رجال ابنغضائری و رجال کشی را هم به آنها اضافه کنیم توثیقاتی که در آنها وجود دارد به حدود تنها هزار یا هزار و دویست راوی میرسد، آن هم اگر بخواهیم این عدد را بزرگنمایی کرده باشیم. این بدان معنا خواهد بود که در علم ظنیِ رجال شیعی، دهها هزار، بلکه صدها هزار راویِ مجهول وجود دارند!
این تعداد هولناک از راویان مجهول ما را به یک نتیجه میرساند؛ اینکه چیزی که بهعنوان علم رجال شیعه نامیده میشود، از داشتن پایه و اساسی که به آن حقِ وجود بدهد رنج میبرد! تازه این در شرایطی است که از شرعینبودن علم رجال بهطورکلی چشمپوشی کرده باشیم. این علم ـبه تقلید از اهل سنتـ صرفاً ظن و گمانهایی است که با احادیث آل محمد(ع) بر آنها حُکم میشود. روشی که اهلبیت(ع) ارائه دادهاند، بهطورکلی با رجالی که روایات را نقل کردهاند هیچ ارتباطی ندارد.
بهعنوانمثال ابن ابییعفور روایت میکند: از اباعبدالله امام صادق(ع) دربارۀ اختلاف حدیثی که اشخاص موثق و غیرموثق روایت میکنند سؤال کردم. فرمود: «وقتی حدیثی به شما رسید و برای آن شاهدی از کتاب خدا یا سخن رسول خدا یافتید که هیچ؛ وگرنه همان کسی که آن حدیث را برایتان آورده، به آن سزاوارتر است.» [3]
سفیان بن سمط میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم. شخصی از سوی شما نزد ما میآید و خبری بزرگ به ما میدهد؛ بهطوریکه سینۀ ما تا آنجا تنگ میشود که وی را انکار میکنیم. امام صادق(ع) پرسیدند: «آیا به شما میگوید من گفتم شب، روز است و روز، شب؟!» گفتم خیر! فرمود: «اگر بگوید که من چنین گفتهام، تکذیبش نکن؛ زیرا در این صورت مرا انکار کردهای.» [4]
همۀ اینها در صورتی است که کتابهای رجالی، صلاحیت داشته باشند و بتوان به آنها اعتماد کرد. حال اگر موجب شک و تردید شوند چطور؟ وضعیت این کتابها تقدیم حضور میشود:
الف) کتاب کَشّی: از خود این کتاب نه نسخهای وجود دارد و نه اثری؛ جز آنچه شیخ طوسی خلاصه کرده و آن را «اختیار معرفةالرجال» نامیده و از تألیفات او برشمرده است. پس این کتاب وجود خارجی ندارد و نجاشی نیز به وجود غلطهای بسیاری در آن تصریح کرده است. این علاوه بر آن است که نویسنده، روایاتی را نقل کرده است؛ بیآنکه نظر خاص خودش را دربارۀ رجال آنها ارائه کرده باشد.
ب) رجال نجاشی و فهرست طوسی: این دو در اصل کتابهای فهرست هستند. نجاشی در مقدمه میگوید: «اما بعد، طبق آنچه سید شریف ـکه خدا طول عمرش دهد و توفیقش را دائمی گرداندـ گفته است متوجه شدم برخی از مخالفان ما میگویند شما نه پیشینهای دارید و نه نوشتهای… (تا آنجا که میگوید): اینها را در حد توان خود جمع کردم و نتوانستم به پایان برسانم؛ زیرا بیشتر کتابها از دست رفتهاند.» [5]
شیخ جعفر سبحانی در كلیات علم رجال، صفحۀ 70 و 71، در خصوص فهرست طوسی گفته است: «به هر حال، این فهرست ـبهطورکلیـ برای بیان مؤلفان شیعه ـامامیه یا دیگرانـ نوشته شده است. او در مقدمهاش گفته است: «حال كه هریک از مؤلفان و صاحبان اصول را یاد کردم، ناگزیر باید به جرحوتعدیلهایی كه دربارهشان گفته شده است نیز اشارهای داشته باشم و اینكه آیا بر روایتشان اعتماد میشود یا خیر؟ و نیز اعتقادشان را بیان کنم و اینكه آیا موافق حق هستند یا مخالف حق؟ زیرا بسیاری از مؤلفان ما و صاحبان اصول، پیرو مذاهب فاسد هستند، اگرچه كتابهایشان قابلاعتماد است. وقتی این كتاب با یاری خداوند به پایان برسد، خواننده از بیشتر نوشتهها و اصول مطلع خواهد شد و رجال صالح و روششان را خواهد شناخت.» ولی او ـقدس سرهـ به وعدۀ خود در خصوص مورد بسیاری از کسانی که بر مذاهب فاسد بودهاند عمل نكرد.»
رجال ابنغضائری: شیخ طوسی پس از بیان دو كتاب ابنغضائری تصریح میكند: «این دو كتاب را هیچیک از یاران ما نسخهبرداری نكردند و او ـرحمت خدا بر او بادـ درگذشت. مطابق آنچه برخی از او حكایت كردهاند، بعضی از وارثان او در نابودكردن این دو كتاب و سایر كتابهایش تعمد داشتهاند.» [6]
پاورقیها:
- «جرح و تعديل» یکی از اصطلاحات حديثی است. جرح بهمعنای بیان کلماتی دربارۀ شخص است که موجب عدم وثوق به روایت اوست؛ در مقابل «جرح»، «تعدیل» قرار دارد که به معنی موثق و عادلدانستن راوی حدیث است. (مترجم)
- نجمالثاقب، ج2، ص71.
- تفسیر برهان، ج1، ص72.
- مختصر بصائرالدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص76.
- رجال نجاشی، ص3.
- الفهرست، ص31 و 32.