خانه > دین آخرالزمان > عقاید یمانی > پروژه الهی از مشرق است (بخش دوم)

پروژه الهی از مشرق است (بخش دوم)

پروژه‌ی الهی رهایی به طور مشخص از مشرق است

بخش دوم

[دکتر علاء سالم]

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دوستان من و بینندگان این صفحه و شبکه‌ی جهانی منجی، به قسمت هشتم برنامه‌ی آخرالزمان و بخش دوم برنامه‌ی نجات الهی ـ‌که به طور مشخص از مشرق است‌ـ خوش آمدید.

در قسمت قبل گفتیم که برنامه‌ی نجات الهی، از مشرق شروع می‌شود و مجموعه‌ای از روایات محمد و آل محمد (ع) را بیان کردیم که تاکید داشتند، بر اینکه ابتدای حرکت الهی و آن منجی که به منتظران در آخرالزمان وعده داده شده، از مشرق و به طور مشخص از عراق است و این واقعیت، از زبان همه‌ی جانشینان خداوند در تورات و انجیل نیز دیده می‌شود. پرسشی که مطرح می‌شود: چرا مشرق؟

در اینجا می‌خواهم به مقدمه قسمت قبل، بازگشتی داشته باشم. ما درباره‌ی یک واقعیت دینی سخن می‌گوییم و این عهدی است، قدیمی از طرف خدا؛ و اثبات حقایق دینی، جز از طریق متون راه دیگری ندارد. اگر به متون ادیان سه‌گانه‌ی شناخته شده مراجعه کنیم، می‌بینیم که آنها درباره‌ی برنامه‌ و حرکت نجات الهی از مشرق و به طور خاص از عراق سخن می‌گویند. آنچه شایان توجه است ـ‌که در قسمت اول بیان کردیم و هر کس بخواهد، می‌تواند به آن قسمت مراجعه کند‌ـ این است که متون دینی به خدای تبارک و تعالی ختم می‌شود و این در حالی است که خدای تبارک و تعالی از هر حیث منزه است؛ زیرا از هر حیث بی‌انتها است. پس فایده و بهره‌ی این سمت‌و‌سو که در متون دینی بیان شده، تنها به کسی باز می‌گردد که این متون به او می‌رسد و این متون را می‌شنود و به تعبیر دیگر، سود آن به خلفای خدا و پیروان آن‌ها می‌رسد. پس وقتی صحبت از شرق به میان می‌آید، باید مکان کسی که متن را بیان داشته است ـ‌چه در مکه بوده باشد یا در مدینه‌ی منوره یا در قدس یا سرزمین شام‌ـ مورد توجه قرار گیرد؛ شرق باید نسبت به آن مکان سنجیده شود. حقیقت به وضوح آشکار است و من می‌خواهم چیزی را اضافه کنم: «طلوع کننده» ـ‌طبق تعبیر امیرالمومنین (ع)‌ـ مشرقی است و با توجه به سخن رسول خدا (ص) رهبر پرچم‌های مشرقی که سلطنت مهدی را برای او آماده می‌کنند، همان خلیفه‌ی خدا مهدی (ع) است.

گفتیم: این متون جز با بیان سید احمدالحسن (ع) در کنار هم قرار نمی‌گیرند و گفتیم که این مهدی مشرقی ـ‌که سلطنت امام مهدی (ع) را زمینه‌سازی می‌کند‌ـ همان مهدی اول است که رسول خدا (ص) به صراحت، در متن وصیت مقدسش، او را معرفی فرمود و او اولین مقربین به امام مهدی و اولین مومنان به دعوت مبارک او در زمانی است که خدا، اِذن آغاز دعوت الهیش را به صورت مستقیم صادر فرماید و به این ترتیب او اولین مهدیین دوازده‌گانه است. توصیف او چنین آمد که او خلیفه‌ای از خلفای خدا است و هر کس با او رویارو شود، از اهل آتش است. پس این طلوع‌کننده، طلوع‌کننده‌ی مشرقی است و حتی او اولین مقربین است. امیرالمومنین (ع) آغاز و محل خروج او را از بصره معرفی می‌کند و می‌گوید: اولین آنها، یعنی اولین سیصد و سیزده نفر از مقربین امام مهدی (ع) است که از بصره می‌باشد.

همچنین سید احمدالحسن بین منجی و حجر الاسود ارتباط برقرار می‌نماید که می‌توانید به قسمت قبل مراجعه کنید. ابراهیم (ع) از مشرق شروع کرد و خلفای پیشین خدا توصیف کردند و بیان کردند که آمدن رهایی‌بخش و منجی، مانند آمدن ابراهیم از مشرق‌ها آغاز و در مغرب‌ها نمایان می‌گردد. آمدن منجی هم، این‌گونه است. قضیه روشن است.

اما برای واضح‌تر کردن: در ابتدای این قسمت طرح می‌کنم که ارتباطی محکم بین نجات و رهایی به عنوان برنامه‌ای الهی و حتمی در آخرالزمان و رود فرات وجود دارد و روایات بسیاری وجود دارند که از رود فرات و حرکت رهایی‌بخش الهی و بر پا شدن دولت حق و عدل و راستی سخن به میان می‌آورند. اگر بخواهیم برخی متون را ـ‌به عنوان نمونه‌ـ در نظر بگیریم، می‌توان به آنچه امام باقر ـ‌صلوات الله و سلامه علیه‌ـ درباره‌ی حرکت آماده‌سازی بر پا شدن دولت عدل الهی و برنامه‌ی نجات و رهایی ربانی بیان می‌کند، اشاره نمود که می‌فرمايد: «خداوند گنجی در طالقان دارد که نه از طلا است و نه از نقره. بلکه دوازده هزار تن در خراسان هستند که شعارشان احمد احمد است». این احمد کیست؟ «مردی از بنی‌هاشم آنها را رهبری می‌کند که بر قاطری خاکستری سوار است و عمامه‌ای قرمز بر سر دارد». حرکت این رهبر هاشمی از کجا است؟ و چه کسی این پرچم‌های مشرقی را رهبری می‌کند؟ می‌فرماید: «گویا او را می‌بینم که از فرات می‌گذرد. پس وقتی این را شنیدید به سوی او بشتابید؛ حتی اگر سینه خیز روی برف‌ها و یخ‌ها باشد». همان‌طور که جدش رسول خدا (ص) فرمود و در قسمت اول دیدیم که وقتی درباره‌ی پرچم‌های سیاه مشرقی سخن می‌گوید، می‌فرماید: «پس وقتی از او (خبری) شنیدید به سوی او بشتابید؛ حتی اگر سینه‌خیز بر روی یخ‌ها باشد؛ زیرا او خلیفه‌ی خدا مهدی است».

پس حرکت این خلیفه، در منطقه‌ای است که فرات در آنجا قرار دارد و به همین دلیل، یکی از توصیفات او، عبور کننده از فرات است. در اینجا بین برنامه‌ی نجات الهی و حرکت منجی موعود در آخر الزمان و فرات ارتباط برقرار می‌شود، و این حقیقتی است که امیرالمومنین ـ‌صلوات الله و سلامه علیه‌ـ در کتاب غیبت شیخ نعمانی، به آن اشاره می‌کند؛ آنجا که می‌فرماید: «ناچار باید آسیاب بچرخد و بر محور خود بایستد و بر پای خود استوار گردد. خدا در آن زمان بنده‌ای بی‌رحم و با اصل و نسب پنهان را بر می‌انگیزد که پیروزی با او است». سپس اصحابش را توصیف می‌کند و می‌فرماید: «به خدا سوگند! گویا به آنها می‌نگرم و کارهای آنها را می‌بینم و آنچه را که فاجران و اعراب ستمکار از آنها می‌بینند، شاهدم. خدا آنها را بدون رحمت بر ایشان مسلط می‌سازد و آنها را در شهرشان در ساحل خشکی و ساحل آبیِ فرات بی‌ملاحظه می‌کُشند و این سزای کارهای آنها است و پروردگار تو بر مردمان ستمکار نیست». پس این بنده‌ی الهی یا به تعبیر عیسی (ع) بنده‌ی امین و حکیم و به تعبیر امام باقر (ع) در این روایت عبور کننده از فرات، جوانی هاشمی است و به تعبیر رسول خدا (ص) خلیفه‌ی خدا مهدی است.

و به تعبیر امیرالمومنین (ع) طلوع کننده‌ی مشرقی، حرکتش همراه با نهر فرات است؛ پس حرکت او، در شهری در ساحل خشکی و آبیِ فرات است.

طبیعتاً ارتباط بین برنامه‌ی نجات و فرات، براساس روایات بسیار است. این فرات فقط علامت بیان مسیر حرکت منجی الهی نیست. بلکه اندکی بعد روشن می‌شود که کم‌شدن آب فرات، نشان‌دهنده‌ی نزدیک بودن آمدن منجی الهی است. ولی ارتباط بین این حقیقت ـ‌که روایات اسلامی به آن اشاره کرده‌اند‌ـ فقط محدود به این روایات نیست. مثلاً در عهد قدیم و سِفر ارمیا، اصحاح 46 می‌بینیم: ارتباطی بین برنامه‌ی نجات الهی و رود فرات وجود دارد. در این اصحاح آمده است: «کلمه‌ی پروردگار که به ارمیای نبی، درباره‌ی امت‌ها آمده است: و این روز، روزِ سرور پرودگار سپاهیان است، روز انتقام از غضب‌شدگان. پس شمشير هلاک كرده، سير می‌شود و از خون ايشان مست می‌گردد؛ زيرا خداوند پروردگار سپاهیان ذبح‌شده‌ای در زمین شمالی نهر فرات دارد».

این متن هم از منجی الهی سخن می‌گوید؛ او می‌آید تا درباره‌ی عالم داوری کند و از شر و ظلم انتقام بگیرد و هیکل باطل و هیکل شیطان را نابود کند؛ همان‌طور که در رویای پادشاه عراق آمد و دانیال نبی برای او تفسیر کرد که در قسمت قبل دیدیم.

دانیال نبی وعده داد که آمدن این منجی از سرزمین عراق است و اکنون ارمیای نبی هم به منتظران وعده‌ی منجی را می‌دهد و روشن می‌کند این منجی، ذبح شده‌ای در سرزمین شمال کنار رود فرات دارد. ارتباط بین برنامه‌ی نجات الهی و رود فرات را به وضوح و روشنی ملاحظه می‌کنیم.

طبیعتاً ـ‌همان‌طور که به شما گفتم‌ـ رود فرات، تنها محل دقیق آمدن منجی الهی وعده داده شده نیست، بلکه حتی کم‌شدن آب رود فرات یا کم‌شدن آب دجله و فرات یا سرزمین واقع در بین النهرین ـ‌که حتی در تعابیر سومری و آشوری نیز آمده‌ـ نیز نشانه است. اینها در متون ادیان سه‌گانه‌ای که پس از پدرانشان آدم و نوح و ابراهیم ـ‌صلوات الله و سلامه علیهم‌ـ آمدند، همه درباره‌ی سرزمین میان دو رود سخن می‌گویند. پس فرات و دجله یا فقط فرات، فقط علامت مشخص کردن مکان منجی موعود نیست. بلکه کم‌شدن آب رود فرات یکی از علامت‌های نزدیک بودن آمدن منجی الهی موعود است. مثلاً در رویای یوحنا لاهوتی ـ‌که در اصحاح به وضوح درباره‌ی این رویا سخن می‌گوید‌ـ درباره‌ی منجی و آخرالزمان بیان می‌دارد: «فرشته‌ی ششم جام خود را بر رودخانه‌ی بزرگ فرات ریخت. پس آب آن خشکید تا راه پادشاهانی را آماده سازد که از مشرقِ خورشید خواهند آمد». ترجمه‌های دیگری هم از این متن وجود دارد: «فرشته‌ی ششم، پیاله‌ی خود را بر رود بزرگِ فرات فروریخت و آب آن خشکید تا راه برای پادشاهانِ شرق باز شود». متن بسیار واضح است و با متون اسلامی که از محمد و آل محمد ـ‌صلوات الله و سلامه علیهم‌ـ آمده است هم‌خوانی دارد:

اول: سلطنتی که این متن درباره‌اش سخن به میان می‌آورد ـ‌یا به طور کلی درباره‌ی برنامه‌ی نجات الهی سخن می‌گوید‌ـ درباره‌ی پادشاهی مشرقی است و حتی از چند پادشاه سخن به میان می‌آورد و تنها از یک مهدی سخن نمی‌گوید، بلکه درباره‌ی دوازده مهدی سخن می‌گوید؛ دوازده مهدی که در دولت عدل الهی مشرقی حکومت می‌کنند و پایتخت آنها عراق است. این مطلبی است که در متون همه‌ی ادیان دیده می‌شود؛ اینکه پایتخت دولت عدل الهی و پایتخت برنامه‌ی نجات الهی، عراق است. پس متن نمی‌گوید: تنها یک پادشاه مشرقی وجود دارد. بلکه راه برای پادشاهانی در آینده از مشرق باز می‌شود. این سلطنت که پادشاهانی بر آن حکومت می‌کنند ـ‌همان‌طور که به شما گفتم‌ـ درباره‌ی دوازده مهدی پس از پدرشان امام مهدی (ع) است که امام پس از امام و خلیفه پس از خلیفه و رهبر پس از رهبر و طلوع کننده‌ای پس از طلوع کننده‌ی قبلی و همگی‌شان مشرقی هستند و پایتخت حکومت آنها عراق است. این معنی در وصیت رسول خدا (ص) آمده است و متون انجیل هم در رویای یوحنای لاهوتی، درباره‌ی آن سخن به میان می‌آورد و درباره‌ی 24 پیر سخن می‌گوید؛ آنها از آل‌محمد هستند و ذکر آنها در وصیت رسول خدا حضرت محمد (ص) به عنوان دوازده امام و دوازده مهدی آمده است.

این نکته‌ی اول. اما نکته‌ی دوم: این متن درباره‌ی علامت‌های آمدن منجی سخن می‌گوید؛ اینکه آب فرات در آن زمان می‌خشکد.

نام این رود با یاد منجی و رهایی‌بخش بسیار آمده است. طبیعتاً این نکته در متون انجیل نیامده. بلکه در متون مسلمانان هم وجود دارد؛ اینکه کم‌شدن آب فرات از علامت‌های آمدن منجی است. در روایات آل محمد (ع) هم این کم‌شدن از علامت‌های آمدن منجی است. این مطلب در صحیح مسلم هم گفته شده است. در قسمت اول این بحث از هر گروهی متونی را آوردیم و فرقی بین متون شیعه و اهل‌سنت قایل نشدیم. اینها همه به حقیقت روشنی اشاره می‌کنند. اینها حقایقی است که خلفای گذشته‌ی خدا هم به آن اشاره فرموده‌اند. حدیثِ آمده در صحیح مسلم به قرار زیر است: رسول خدا (ص) می‌فرماید: «ساعت قیامت بر پا نمی‌شود (یا به تعبیر آل محمد، قائم نمی‌آید) تا آب فرات کم شود و بخشکد» ـ‌همان‌طور که در رویای یوحنا بود‌؛ یعنی آمدن منجی و یا هم‌زمان با آمدن منجی الهی موعود که ذکر آن در تورات و انجیل و در روایات محمد و آل محمد (ع) آمده است. متون محل حرکت او را در سرزمین میان دو رود بیان می‌کنند که یاد آن همراه با رود فرات است. در اینجا هم علامت‌ها ـ‌همان‌طور که در انجیل و روایات محمد و آل محمد (ع) آمده است‌ـ از خشک شدن آب رود فرات در نزدیکی بر پا شدن دولت عدل و حق سخن می‌گویند.

و این چیزی است که در عمل در عراق تحقق یافته و حتی جوانان عراقی ـ‌متأسفانه‌ـ این کم‌شدن آب را در رودخانه‌های دجله و فرات حس می‌کنند. اینها به دلیل سیاست‌های اشتباه است؛ ولی مایلم نظر شما را به این نکته جلب کنم که شما در زمان نزدیک به بر پا شدن دولت حق و تحقق وعده‌ی الهی به سر می‌برید؛ همان که خدای تبارک و تعالی به آن وعده داده است.

بنابراین وقتی ما درباره‌ی متون عهد قدیم و جدید و متون مسلمانان سخن می‌گوییم، این متون تنها از مکان سخن به میان نمی‌آورند و تنها درباره‌ی منجی کنار رود فرات سخن می‌گویند. بلکه از کم‌شدن آب آن هم سخن به میان می‌آورند و این علامت نزدیک‌بودن قیام و برنامه‌ی نجات الهی با بر پا شدن دولت حق و راستی است.

بنده عرض می‌کنم: شما امروز ملاحظه می‌کنید و به وضوح می‌بینید که این علایم تحقق یافته است و کم شدن آب در دو رود فرات و دجله را شاهد هستید؛ پس زمان ظهور مقدس نزدیک شده و این مقارن با شروع بزرگ‌ترین دعوت الهی توسط طلوع کننده‌ی مشرقی است. به علاوه همه می‌دانیم: عراق نظرگاه خدای تبارک و تعالی و خلفای خدا است؛ همان خلفایی که منظور مراد خداوند را بیان کرده‌اند. آل محمد فقط نگفته‌اند: حرکت منجی و برنامه‌ی الهی نجات در محلی است که رود فرات در آنجا قرار دارد یا به تعبیر دیگر در عراق است و فقط اکتفا نکردند، به اینکه کم‌شدن آب فرات علامت نزدیک شدن آمدن این منجی و بر پا شدن دولت حق و راستی و نزدیک بودن تحقق برنامه‌ی نجات و رهایی الهی است، بلکه بیش از این امام صادق (ع) زیاد شدنِ آب فرات را پس از کم شدن آب آن به عنوان علامت تحقق وعده‌ی الهی می‌داند. به عنوان نمونه شیخ طوسی در کتاب غیبت از امام ابو عبد الله جعفر صادق (ع) روایت می‌کند، در سال گشایش و تحقق وعده‌ی الهی یا پیروزی و بر پا شدن دولت حق، فرات دو شاخه می‌شود تا آنجا که وارد کوچه‌های کوفه می‌گردد؛ یعنی مسیر جریان فرات که از ترکیه منشأ می‌گیرد.‌ سپس وارد سوریه می‌شود و از غرب وارد عراق می‌گردد و تا جنوب ادامه دارد، امام صادق (ع) فرات را اين‌گونه توصیف نمی‌کند. بلکه منطقه‌ای را که فرات در آن جاری است، بیان می‌کند و این منطقه جایی است که با محل اجرای برنامه‌ی نجات الهی هم‌محل است. این مکان آن کوفه است و وی درباره‌ی عراق سخن می‌گوید. پس وقتی از عبور کننده از فرات سخن به میان می‌آید و گفته می‌شود که حرکت منجی نزدیک فرات است و ذبح شده‌ای در سرزمین شمال رود فرات دارد یا فرات در سال تحقق این پروژه الهی طغیان می‌کند، این حدیث به طور مشخص از عراق یا سرزمین میان دو رود سخن می‌گوید؛ همان‌طور که در متون قبلی گفته شد.

این مورد واضحی است که آن مشرق مورد نظر، مشرق نجات الهی یا مشرق آغاز منجی الهی، سرزمین عراق است. نکته‌ی بعد در این بحث اینکه تاکید واضحی بر بابل و برنامه‌ی نجات الهی و ارتباطی روشن بین برنامه‌ی نجات الهی و عراق وجود دارد و همچنین ارتباطی واضح و روشن بین بابل و برنامه‌ی نجات الهی وجود دارد. بابل همان عراق است. به عنوان مثال در سفر رویا آنجا که در مورد برنامه‌ی نجات الهی سخن می‌گوید آمده است: «بعد از آن، فرشته‌ای دیگر را دیدم که از آسمان فرود می‌آمد و قدرتش بسیار بود و به شدت با صدایی بلند فریاد می‌زد و می‌گفت: بابل عظیم سقوط کرد، سقوط کرد و مَسکنی برای شیاطین شد و جایی برای هر روح پلید گردید و پناهی برای هر پرنده‌ی پلید شد». سپس در جایی دیگر می‌گوید: «سپس صدایی دیگر را از آسمان شنیدم که ای ملت من از آن بیرون روید تا در گناهان آن شریک نباشید و ضربه‌های آن بر شما وارد نگردد. ای آسمان و رسولان قدیس و انبیا! برای آن شادمان باشید؛ زیرا پروردگار به زودی برای شما داوری می‌کند». این متن به وضوح درباره‌ی نجات و داوری و روز قضاوت و روز آمدن آن منجی الهی سخن می‌گوید تا بر مملکت ظلم و شیطان داوری کند و به اذن خدای تبارک و تعالی پادشاهی و حکومت حق و عدل را بر پا کند. طبیعتاً این رویا یا اصحاح یکی از علامت‌های نزدیک شدن آمدن این منجیِ الهیِ ذخیره شده را بیان می‌دارد.

یکی از علامت‌های آن حوادثی است که در بابل بزرگ رخ می‌دهد. به علاوه این متن بیان می‌کند که در سرزمین بابل یا عراق اندکی مردمانی وجود دارند که از آنها با عنوان ملت خدا یاد می‌کند و می‌گوید: ای ملت من از آن خارج شوید! یعنی در این سرزمین انصار منجی وجود دارند و این دقیقا مانند متنی است که امام صادق (ع) وقتی درباره‌ی انصار منجی الهی بیان می‌فرماید و از عراق و گروهی از مردم عراق سخن به میان می‌آورد و آنها را نیکان عراق می‌خواند، مورد اشاره قرار می‌دهد.

پس ملت قائم یا ملت منجی یا انصار منجی از این سرزمین ـ‌که این علامت‌ها از آن شروع می‌شود‌ـ خارج می‌شوند و خدای تبارک و تعالی آنها را برای یاری قائم آل محمد یا برای یاری منجی الهی موعود ذخیره کرده است و همه‌ی خلفای الهی به او بشارت داده‌اند. حتی این متن بیان می‌کند که اهل آسمان و همه‌ی فرستادگان و قدیسان و انبیا در زمان تحقق این علامت‌ها شادمان هستند؛ زیرا هنگام تحقق این علامت‌ها ما در جایگاه «قاب قوسین یا نزدیک‌تر» به تحقق وعده‌ی الهی و تحقق آن به دست قائم (ع) و صاحب‌الامر برای این قیام مهم قرار داریم.

مسئله‌ی ویرانی در سرزمین انبیا و فرستادگان ـ‌یعنی عراق‌ـ را فقط متون کتاب مقدس بیان نمی‌کند ـ‌که نمونه‌ای از آن را بیان کردم‌ـ بلکه مطلبی واضح چه در متون شیعه و چه در متون سنی می‌باشد و من فقط به عنوان نمونه سخن امام صادق (ع) را بیان نمودم. ایشان (ع) از عراق سخن می‌گوید و می‌فرماید: خدای تبارک و تعالی با آن فتنه‌ها و آن پرچم‌ها عراق را ویران می‌سازد تا آنجا که اگر کسی از آنجا بگذرد، می‌گوید: اینجا قبلا زوراء بود! زوراء شهری در عراق است. پس همان‌طور که متن انجیلی بین منجی و بابل و بین منجی و انصارش در عراق ارتباط برقرار می‌کند، محمد و آل محمد (ع) نیز تنها به بیان زوراء اکتفا نکرده‌اند. بلکه سخن از بصره، نجف، کوفه و دیگر شهرها را هم به میان می‌آورند.

این سرزمین، نظرگاه خلفای خدای تبارک و تعالی است و چون برنامه‌ی نجات الهی در آنجا و از آنجا پیاده می‌شود و منجی از این سرزمین ـ‌سرزمین میان دو رود‌ـ می‌آید و حرکتش از آنجا است، خلفای خدا این متون را آورده‌اند. در متنی در تورات در سفر اشعیا اصحاح 27 آمده است: «در آن روز ـ‌یعنی روز نجات‌ـ شیپوری بزرگ نواخته می‌شود و خدا سرگردان‌های سرزمین آشور را می‌آورد». واضح است که سرزمین آشور همان عراق است؛ یعنی همان‌طور که تورات، انصار منجی را از عراق ذکر می‌کند محمد و آل محمد و از جمله امام صادق (ع) نیز یک بار از آنها به عنوان گروه اهل عراق (عصائب) نام می‌برد، یک بار آنها را گروهی از کوفه می‌دانند و بار دیگر آنها را نیکان عراق می‌خوانند و متونی دیگر هم از انصار قائم در عراق نام برده‌اند. این نکته‌ی دوم بحث.

و اما نکته‌ی سوم در بحث امروز که تاکید می‌کند برنامه‌ی نجات الهی به طور خاص مشرقی و به خصوص عراقی است: می‌بینیم علی و فرزندانش، برای بازگشت دوباره‌ی ابراهیمی به عراق زمینه‌سازی کرده‌اند. این سرزمین، سرزمین پدران آنها آدم و نوح و ابراهیم (ع) است. سید احمدالحسن (ع) در این مورد می گوید: «نخستین حرکت ابرهیمی، با ابراهیم پدر انبیا در عراق بود و مشخص است که این حرکت از اور، شهر ناصریه در جنوب عراق آغاز شد». سید احمدالحسن می‌فرماید: حرکت نخستین ابراهیمی که با ابراهیم، پدر انبیا در عراق آغاز شد و با علی (ع) و امامان از فرزندانش ختم شد. این حرکت، دقیقاً مانند ارزیابی و نقشه‌کشی قبل از ساختن و بنا کردن است؛ زیرا علامت‌ها و مشخصه‌هایی را با تلاش‌ها و کوشش‌های انبیا (ع) در این راه مقدس قرار می‌دهد تا بنا کردن آن با حرکت ابراهیمی دوم ـ‌که حرکت بزرگ مهدوی است‌ـ به پایان برسد. از همین رو در مورد منجی آمده است که او همان کاری را می‌کند که پدرش ابراهیم کرد؛ یعنی همان‌طور که برق از مشرق‌ها شروع می‌شود و به مغرب‌ها می‌رود. به همین دلیل منجی از آل محمد (ع) هم نقشه و برنامه‌ی نجات الهی دوم را به همان صورت پیاده می‌کند؛ همان‌گونه که پدرش ابراهیم از عراق شروع کرد و سپس امر او در مغرب‌ها نمایان شد، او هم به همین صورت عمل می‌کند.

این مطلب را سید احمدالحسن در کتاب خود با نام «سفر موسی به مجمع البحرین» آورده است. آل محمد برای فرزند خود ـ‌مهدی‌ـ تمهیداتی فراهم کرده‌اند. علی (ع) ‌پس از رحلت رسول خدا‌ (ص) با حرکت ابراهیمی به سوی عراق آغاز کرد و کوفه را پایتخت حکومت اسلامی قرار داد و این اشاره می‌کند که برنامه‌ی نجات الهی در اين سرزمین پیاده خواهد شد.

تنها امیرالمومنین (ع) به این صورت عمل نکرد. بلکه فرزندان معصوم او که مقبره‌هایشان در شمال، غرب و جنوب عراق پراکنده است نیز اینگونه عمل کردند.

به همین دلیل سید احمدالحسن (ع) در متن دیگری می‌گوید که موضوع یمانی مطلب جدیدی نیست. بلکه محمد (ص) نیز از نظر اهل کتاب، یمانی بود و برای بشارت به او، وی را یمانی می‌خواندند. به همین دلیل یهودیان سرزمین خود را رها کردند و بسیاری از آنها ساکن یمن شدند. این نام، نامی تاریخی است و فقط نامی نیست که امروزه استفاده بشود. مدینه هم از یمن است. مدینه را سه طایفه‌ی یهود بنا کردند: بنی قینقاع، بنی‌قریظه و بنی‌نظیر؛ و انتخاب این محل با توجه متون خودشان بود که بیان می‌کنند، فرستاده‌ای که به او بشارت می‌دادند و توصیفش یمانی بود از این سرزمین است و به همین دلیل به پیشواز او رفتند.

تا آنجا که سید احمدالحسن می‌فرماید: یمانی اول ـ‌یعنی محمد (ع)‌ـ از یمن یا مکه مبعوث شد؛ زیرا مکه از یمن است و یمانی دوم از فرزندان یمانی اول در مشرق در مسیر بازگشت ابراهیمی به سوی وطن اصلی یعنی عراق مبعوث می‌گردد. به همین دلیل بیشتر مقبره‌ی ائمه در عراق است، با وجود اینکه آنها در عراق متولد نشدند. در نجف ضریح امیرالمومنین، در کربلا ضریح امام حسین و برادرش ابوالفضل، در کاظمین دو امام موسی بن جعفر و امام محمد بن علی جواد و در شمال کاظمین در سامرا ضریح دو امام هادی و امام حسن عسکری را شاهد هستیم. این علاوه بر دیگر اولیای پراکنده و دیگر خلفای خداوند است که در این زمین دفن شده‌اند؛ مثلاً ایوب نبی، آدم و نوح. به عنوان مثال در دعای امیرالمومنین می‌گوییم: خدا بر تو و بر آدم و نوح که همراه با تو آرمیده‌اند و همسایگان تو نوح و صالح درود بفرستد. همچنین پیامبر خدا ایوب (ع) در عراق است و در نزدیکی نجف می‌بینیم، پیامبر خدا ذوالکفل وجود دارد. به همین ترتیب پیامبر خدا یونس یا عُزیر و دیگر خلفای الهی که این زمین آنها را در بر گرفته است، دیده می‌شوند و از همین رو این سرزمین، سرزمین انبیا و فرستادگان نامیده شده است.

منجی موعود از عراق می‌آید و متون می‌گویند که وی با احتجاج به کتاب‌های پدرانش ابراهیم و نوح این مطلب را بیان می‌کند و این متون چگونگی احتجاج قائم آل محمد را مشخص می‌سازد. یکی از روایاتی که احتجاج قائم را بیان می‌کند و احتجاج او را با مردم برای اثبات حقش بر مردم بیان می‌کند این است که او احتجاج خود را با کتاب‌های پدرانش ـ‌مثلاً با کتاب‌های ابراهیم و نوح‌ـ بیان می‌کند و از همان سرزمینی است که آنها آمدند. این مطلب از امام صادق (ع) روایت شده است. ایشان از قول قائم (ع) بیان می‌فرماید: «به آنچه که شما را خبردار می‌کنم و قبلاً برای شما بیان نشده بود، توجه کنید. هر کس کتاب‌ها و صحیفه‌ها را بخواند، باید از من بشنود. سپس قائم با صحیفه‌ای آغاز می‌کند که خداوند عزوجل بر آدم و شیث (ع) فرستاد. سپس صحيفه‌ی نوح و ابراهیم (ع) را می‌خواند. سپس تورات و انجیل و زبور و در نهایت قرآن را می‌خواند». پس یکی از علامت‌های آل محمد وقتی راه ابراهیمی را به عراق باز می‌گردانند و حیاتی جدید را برای حرکت یا نقشه‌ی ابراهیمی منجی موعود فراهم می‌کنند، همین مورد است. به همین دلیل یکی از کتاب‌های منتشر شده از سوی احمدالحسن «توقف‌گاه‌هایی برگزیده از چشم‌اندازهای سومر و اکد» می‌باشد. این کتاب مربوط به متون و تعالیم انبیای گذشته‌ای است که میان سومری‌ها در این سرزمين مبعوث شدند و در بر دارنده‌ی تعالیم آدم و شیث و تعالیم ادریس و ابراهیم می‌باشد؛ نه اينکه مردم گذشته‌ی عراق یا سومری‌ها ـ‌آنگونه که برخی تصور می‌کنند‌ـ اسطوره‌ها و توهمات خود را نگاشته باشند. بلکه آنها قومی بودند که امروز بشریت به دلیل تدوین‌ها، کتاب‌ها، علم نجوم و ریاضی به آنها بسیار مدیون است. با اين وجود هنوز کسانی تصور می‌کنند که این‌ها تنها اسطوره‌ها و چیزهای دیگر شبیه آن می‌باشند.

تعالیم موجود در آنها ـ‌که در این کتیبه‌ها ها دیده می‌شود‌ـ همان تعالیم آدم و نوح و ابراهیم است و از همین رو سید احمدالحسن در کتاب «توقف‌گاه‌هایی برگزیده از چشم‌اندازهای سومر و اکد» می‌گوید: «آیا هیچ پرسیده‌ایم میراث آدم و نوح کجا رفته است؟!

و این میراث در زمان سومریان و اکدیان کجا بوده است؟!

بر سر میراث دین الهی که پیش از طوفان بود چه رفته است؟!

عاقلانه نیست که حضرت نوح و همراهانش به انتقال بز و گاو اهتمام بورزند. ولی از انتقال دین الهی از زمان حضرت آدم (ع) که در سینه‌هایشان بود غفلت نمایند. حتماً می‌بایست انسانیت پس از حضرت نوح (ع) ـ‌که در سومری‌ها یا اکدی‌ها و وارثان آنها یعنی بابلی‌ها و آشوریان نمایان بود‌ـ و میراث نوح و آدم و آرمان‌های مقدس، در داستان‌هایی که گرچه به صورت تحریف‌شده، نسل به نسل دست به دست می‌شد به آیندگان به ارث می‌رسید؛ همان‌طور که تاریخ پادشاهان و کشاورزان و صنعت‌گران به ایشان انتقال یافت».

ممکن است این متون تحریف شده باشد. تحریف وجود دارد؛ پیروان موسی(ع) هم دین را تحریف کردند و پیروان عیسی (ع) هم تحریف در متونشان وجود دارد. حتی در پیروان محمد (ع) هم تحريف هست و روایات بسیاری بر محمد و آل محمد (ع) به دروغ بسته شده است. از نظر ما ابزار متمایز کننده‌ی روایات صادر شده از خلفای الهی همان میزانی است که خلفای خدا بیانش کرده‌اند: اگر معصوم موجود باشد، باید روایت بر او عرضه شود، یا بر کتاب خدا و سنت عرضه شود؛ همان‌طور که محمد و آل محمد (ع) بیان کرده‌اند: «آنچه از ما نقل می‌شود را بر کتاب خدا و سنت عرضه کنید. اگر با هم منطبق بود، از ما است وگرنه کسی که آن را آورده بر این روایت سزاوارتر است».

با وجود اینکه این تحریفات وجود دارد. ولی نمی‌توان همه‌ی رسالت‌ها و همه‌ی متون را به تحریف شده بودن متهم نمود. به همین دلیل سید احمدالحسن بیان می کند که سومری‌ها به خداوند تبارک و تعالی اعتقاد داشتند، به خلفای خداوند تبارک و تعالی اعتقاد داشتند و حتی به نماز و دیگر مواردی که در کتاب خود «توقف‌گاه‌هایی برگزیده از چشم‌اندازهای سومر و اکد» بیان می‌کند اعتقاد داشتند. به طبع خود الواح سومری ‌که سید احمدالحسن از آنان سخن به میان می‌آورد‌ و می‌توانیم به آنها معترف باشیم، بیانات خلفای گذشته‌‌ی خداوند است. این مطلبی نیست که تنها اختصاص به ما به عنوان پیروان این مرد الهی داشته باشد، بلکه اکنون همگان می‌توانند به عنوان مثال به مطالبی که در دایرة‌المعارف کتاب مقدس و به معارف مسیحی در شرح کلمه‌ی لوح و الواح آمده است، مراجعه کنند.

«می‌بینید که الواح سومری در سرزمین میان دو رود (بین النهرین) ارتباطی با عصر ابراهیم و پیشینیان او دارد. مثلا این متن وارد شده در دایرة‌المعارف کتاب مقدس می‌گوید: برخی از این الواح به خط میخی نگاشته شده و مثل آن در کناره‌ی شرق دجله یا کنار رود فرات وجود داشته است». بار دیگر هر کس بخواهد درباره‌ی تعالیم نوح و آدم و… ابراهیم و دیگر خلفای گذشته خدا بررسی کند، می‌بیند: این‌ها در سزمین میان دو رود (ما بین‌النهرین) هستند. می‌گوید: برخی از این الواح که با خط میخی نوشته شده‌اند، مانند آن چیزی است که در شرق دجله یا کنار رود فرات است و ارتباطی مستقیم با نسل پدران یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب دارد. بدون شک ابراهیم (ع) از اور بود ـ‌که اکنون شهر ناصریه در جنوب عراق است‌ـ و در دایرة المعارف کتاب مقدس آمده است که بهشت عدن طبق اعتقاد مسیحیان عنوانی برای یکی از جاهایی است که معتقدند نزدیک سواد می‌باشد.

این متنی است که در دایرة‌المعارف کتاب مقدس (دایرةالمعارف مسیحی) آمده است که بهشت عدن را توصیف می‌کند و این سایتی است که همه‌ی مسیحیان به آن معترف هستند که می‌توانید آن را جست‌وجو و مطالعه کنید و از آن مطلع شوید. به علاوه در خصوص جنوب عراق در دایرة المعارف کتاب مقدس آمده است که بهشت عدن در این متون در آنجا یا نزدیک آنجا است. این متن است. کسانی هستند که می‌گویند رود عدن جایی جز رود فرات و دجله نیست که به خلیج فارس می‌ریزند.

خلیج فارس نظر من نیست؛ این مطلبی است که در دایرة المعارف آمده است و این رود به چند شاخه تقسیم می‌شود. بهشت عدن طبق نظر آنها ـ‌یعنی این محققان مسیحی‌ـ در قسمت جنوبی عراق قرار دارد و نزدیک‌ترین مناطق به سواد کوفه و خصوصیاتی دارد که در کتاب مقدس بیان شده است.

این خصوصیات عبارت‌اند از: بهشت عدن در شرق فلسطین و در جنوب عراق است، در بهشت عدن دو رود دجله و فرات وجود دارد و این‌ها همه در جنوب عراق هستند، در آنجا کوش است که نزدیک آن عیلام قرار دارد و در باستان به آن کاشو (خدای عیلامی‌های باستان) می‌گفتند. فلات بابل که در طرف شمال از جنوب عراق است. فلات بابل با نام عدن معروف است تا …انتهای سخن.

پس میان بهشت عدن که کتاب مقدس به آن اشاره می‌کند و منجی ارتباط وجود دارد و این در اعتقاد مسیحیان هم هست و این همان مطلبی است که سید احمدالحسن بیان کرده است. گفتیم ارتباطی بین حجرالاسود و منجی وجود دارد؛ زیرا ارتباطی بین حجر الاسود و عهد و میثاق، و منجی و بر پا دارنده‌ی عهد و میثاق وجود دارد. پس ارتباطی بین منجی و حجرالاسود هست و دیدیم طبق نظر منجمان مسلمان، رکنی که حجرالاسود در آن قرار دارد، رکن عراقی است و به طور مشخص به جنوب عراق اشاره دارد و از قدیم الایام شهری که در آن، دو رود دجله و فرات به هم می‌رسند و مرتبط با منجی است ـ‌همان‌طور که بیان کردم‌ـ شهری به نام «قرنه» یا به زبان محلی «گرنه» است و از نظر تاریخی با نام «زاویه» خوانده می‌شده است. حال وقتی فهمیدیم یکی از نام‌های تاریخی آن «زاویه» است، می‌توانید به متونی مراجعه کنید که در قسمت اول درباره‌ی آن گفتیم و منجی را به عنوان «سرّ زاویه» بیان می‌کند: «سنگی را که بنّاها رد می‌کردند تبدیل به سرّ زاویه شد».

نمی‌توان مانند چنین متونی که از عیسی و داوود (ع) بیان شده است و ارتباط آنها را با منجی بیان می‌کند، نادیده گرفت. این زاویه می‌تواند به شهر زاویه از نظر تاریخی یا قرنه‌ی کنونی اشاره داشته باشد. شما به طور مستقیم به نقطه‌ی برخورد و تلاقی می‌رسید و این منطقه‌ی محل برخورد و تلاقی دجله و فرات است و به صورت طبیعی شکل زاویه را درست می‌کند. در این زاویه علامتی الهی را می‌بینید که نخستین خلفای الهی در زمین به امانت نهاد که آدم (ع) و از نظر تاریخی به درخت آدم (ع) معروف است. بسیاری از یهودیان و مسیحیان به اینجا می‌آیند و تصور می‌کنند: درخت آدم یک معدن الهی است که از طریق آن آدم (ع) خواست، نشان دهد بر فرزندان صالحش چه می‌گذرد؛ به خصوص آن‌هایی که پرچم مهمی در راه دین الهی محسوب می‌شوند. آدم این بار با همه‌ی فرزندانش که پس از او بر زمین جانشین می‌شوند، سخن گفت. با آنها به صورتی که مورد تحریف قرار گيرد، سخن نگفت. بلکه با کاری که کرد، به آنها پند داد و این کار، کاشت درختی در آن منطقه‌ی مبارک بود و گویا او این درخت را به امانت نهاد.

و گویا این درخت را از اول زمان تا آخرالزمان پرچم و منبری در آسمان منتظران قرار داد تا این علامت یک هشدار و بیداری برای منتظران منجی الهی باشد و با منتظران در سرزمین میان دو رود سخن بگوید. نیاکان ما منتظر همان شخص با نام گیلگمش موعود یا جنگجوی پیش‌آهنگ بودند. او همان مردی است که جوانه‌ای برای درختی تازه است. به نظر می‌رسد این درخت به پایان کار خود رسیده. ولی وظیفه‌ی مهمی را به انجام رسانده و این وظیفه اعلام آمدن منجی از آن سرزمین است؛ از همان مکانی که آدم (ع) آن را به امانت نهاد، همان مکانی که حجر الاسود به آن اشاره دارد و از همان مکانی که محمد و آل محمد (ع) به آن اشاره کردند.

و هیهات که اشتباه شود! در حالی که شما نمایندگان اراده‌ی خداوند تبارک و تعالی هستید! پس باید این علامت وجود داشته باشد و وعده‌ی پروردگار من حق است؛ و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند آن پروردگار جهانیان است. پس این علامت نشان می‌دهد که منجی، از همین زمین و سرزمین بين النهرین است. چرا دانیال این را گفت؟ چرا موسی این را گفت؟ چرا عیسی (ع) این را گفت؟ و چرا محمد و آل محمد (ع) این را گفتند؟ زیرا نشانه‌ها حتی نشانه‌های زمینی و علامت‌هایی که خلفای خدا در زمین به امانت نهادند به این مطلب اشاره دارند؟ چنین نیست که محمد و آل محمد، تنها نشانه‌های خلفای خدا را در زندگی خود مشخص کرده باشند، حتی مقبره‌های آنها و حتی پس از ارتحال آنها به سوی رحمت پروردگارشان، همین مقبره‌ها و علامت‌ها به آسمان منتظران اشاره می‌کند که منجی و رهایی‌بخش شما ـ‌همان که رهایی و نجات شما با او است‌ـ از این سرزمین است؛ از همان‌جایی که فرات و مقبره‌ی پدرانش قرار دارد، از همان‌جا که دانیال وعده داد و وعده‌ی موسی و عیسی و علامت آدم و وعده‌ی نوح و میراث پدرانش آدم و نوح و ابراهیم بود؛ همان‌جایی است که پدرش ابراهیم و حتی عیسی (ع) بودند؛ زیرا او به عیسی شباهت دارد و در دو قسمت از این برنامه برای شما بیان کردم که بازگشت عیسی بازگشتی مشرقی است و این بازگشت مشرقی به طور خاص در عراق است و برنامه‌ی آمدن منجی جهانی و پایتخت حکومت او در عراق است.

آیا چنین چيزی ممکن است؟ این را در این قسمت به عنوان یک فرضیه مطرح می‌کنیم. هر کس بخواهد، می‌تواند چنین بفهمد یا می‌تواند نظر دیگری داشته باشد، ولی به شرطی که مبتنی بر دلایل مطرح کند؛ همان‌طور که من با دلیل و برهان مطرح می‌کنم.

عنوان آخر بحث من: آیا ممکن است، مشرق بیان شده یکی از وجوه شباهت بین قائم و عیسی (ع) باشد؟ در ابتدا باید توجه داشته باشیم که متون تاکید دارند بر اینکه قائم سنت و شباهتی با عیسی (ع) دارد؛ وی سنتی از عیسی دارد. به عنوان مثال مطلبی که از امام صادق (ع) در کتاب غیبت شیخ طوسی آمده است که می‌فرماید: صاحب این امر سنتی از انبیا دارد؛ سنتی از محمد و سنتی از موسی و … دارد؛ اما سنت او از عیسی (ع) این است که همان چیزی درباره او گفته می‌شود که درباره عیسی (ع) گفته شد. این حدیث در کتاب کمال‌الدین و تمام النعمه شیخ صدوق هم دیده می‌شود. از امام باقر (ع) هم روایتی در کتاب غیبت شیخ طوسی وجود دارد که همان معنا را می‌رساند. ايشان (ع) می‌فرماید: «صاحب این امر سنتی از چهار تن از انبیا دارد. اما سنت او از عیسی (ع) این است که گفته می‌شود مرده است. ولی نمرده». این از جهت شباهت.

از سوی دیگر از امام باقر (ع) در کتاب غیبت نعمانی روایت شده است: «دایم گردن خود را به سوی مردی از ما دراز می‌کنید و می‌گویید: او همان است. پس خدا او را می‌برد». این موضوع حتی در روزگار ما نیز هم دیده می‌شود؛ اینکه هر کسی می‌گوید: رهایی و نجات شما در دست فلانی است و این پدیده امروز هم حاصل شده است. امام باقر (ع) در کتاب غیبت نعمانی می‌فرماید: «دایم گردن خود را به سوی مردی از ما دراز می‌کنید و می‌گویید او همان است. پس خدا او را می‌برد تا آنکه مردی را برای این امر بر می‌انگیرد که نمی‌دانید، فرزند او است و متولد شده یا متولد نشده و آفریده شده یا آفریده نشده است». این مطلب در کتاب غیبت شیخ نعمانی وجود دارد و بسیار واضح است. منظور از این شخصی که امام باقر (ع) بیان می‌فرماید که آیا فرزند او است یا متولد نشده، آفریده شده یا آفریده نشده است امام مهدی (ع) نیست؛ چرا که هیچ یک از شیعیان معتقد نیست که امام مهدی (ع) متولد نشده باشد. ولادت امام مهدی (ع) مشرقی است و او عراقی هم هست و حتی تولدش در شهر سامرا بوده است. همه‌ی شیعیان معتقدند او امام آنها است و منتظر او هستند و آنچه در مورد عیسی (ع) گفته شد، در مورد ایشان گفته نمی‌شود. این از طرف مسلمانان شیعه؛ اما از طرف مسلمانان اهل سنت، آنها به طور کلی تولد امام مهدی را رد می‌کنند و در نتیجه در مورد او آن چیزی را نمی‌گویند که درباره‌ی عیسی (ع) گفته شد. پس این شخصیتی که امام باقر بیان می‌کند چه کسی است؟ همان کسی که امام باقر (ع) می‌فرماید: دایم گردن خود را به سوی مردی از ما دراز می‌کنید و می‌گویید: او همان است. پس خدا او را می‌برد تا آن‌که مردی را برای این امر بر می‌انگیرد که نمی‌دانید فرزند او است و متولد شده یا متولد نشده است، آفریده شده یا آفریده نشده است.

اگر بین این قسمت و قسمت قبل ارتباط برقرار کنید، برای مردی از آل محمد در زمان ظهور مقدس که برای برپایی حکومت حق و راستی ذخیره شده است به غیر از امام مهدی کسی جز فرزند او یا اولین مهدیین و خلیفه‌ی خدا مهدی باقی نمی‌ماند و او اولین مقربین و اولین مومنان و همان طلوع‌کننده‌ی مشرقی و مهدی مشرقی و از اهل بیت امام است. وی پیش از پدرش در مشرق شروع می‌کند و اینها اوصاف او هستند. وی نخستینِ یاران امام (ع) است که از بصره می‌آید و اینها را در قسمت اول بیان کردم. پس این کیست که نمی‌دانید متولد شده است یا نه؟ کسی که نمی‌دانید خلق شده است یا نه چه کسی است؟

این مردی که امام باقر (ع) به او اشاره می‌کند به هیچ وجه امام مهدی (ع) نیست و به همین دلیل در مورد این مرد همان چیزی گفته می‌شود که درباره‌ی عیسی (ع) گفته شد و این مطلب در مورد امام مهدی (ع) صدق نمی‌کند. چه کسی درباره امام مهدی (ع) همان حرفی را زده است که درباره عیسی (ع) گفته شد؟ درباره‌ی عیسی (ع) به عنوان مثال درباره‌ی مادرش ـ‌که زنی پاک و شریف و عذرا بود‌ـ چه گفته شد؟ در مورد او وقتی فرزندش را به مکان شرقی آورد به صراحت گفته شد: پدرت بدکار نبود و مادرت هم زناکار نبود! یعنی پدر و مادرت این کارهای بد را نمی‌کردند و اگر این متن را به زبان ملّی (رایج خودمان) ترجمه کنیم، همان عباراتی می‌شود که متاسفانه از برخی می‌شنویم و این خود نشان می‌دهد که آنها از ابتدایی‌ترین مقدمات اخلاق به دور هستند.

در مورد عیسی (ع) گفته شد که او مُرد و درباره‌ی عیسی همان حرفی گفته می‌شود که به مادرش گفتند. در مورد قائم هم همین‌ها گفته می‌شود و در مورد مادر او هم همان مطالبی گفته می‌شود که درباره‌ی مادر عیسی (ع) گفته شد؛ پس به این نکته‌ی روشن رسیدیم. ولی آنچه می‌خواهم، بیان کنم: این است که براساس متون ـ‌اگر به متون بازگردیم‌ـ می‌بینیم ولادت عیسی (ع) مشرقی است و این وجه تشابه بین او و قائم است. امیرالمومنین (ع) می‌فرماید که اولین آنها از بصره است، و او مشرقی و عراقی و جنوبی است و در متون مسلمانان و مسیحیان و یهودیان همین مطلب را برای تولد عیسی (ع) می‌بینیم.

خداوند متعال در کتاب خود درباره‌ی مریم (ع) می‌فرماید: «اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا» (وقتی از اهل خود به مکانی شرقی پناه برد). من این مطلب را فقط به عنوان یک فرضیه مطرح می‌کنم و شما می‌توانید مطلب دیگری را به شرط آنکه مُستدل باشد، خلافش بیاورید. امام صادق (ع) درباره‌ی این سخن خداوند متعال می‌فرماید که به سوی نخلی رفت؛ که در تفسیر قمی هم آمده است.

بنده تنها به این نکته اشاره می‌کنم که آیا در فلسطین در آن روزگار نخل وجود داشته است. ولی امروز نیست؟! باید تحقیقی علمی شود که آیا این مکان شرقی در فلسطین بوده و مریم در آنجا به نخلی پناه برده است؟

متن تنها به نخل اکتفا نمی‌کند. بلکه می‌گوید: این نخل نزدیک رودخانه‌ی فرات بوده است. عجیب است که فرات بیان می‌شود. بله منجی و افراد مرتبط با او همیشه همراه فرات هستند. امام صادق (ع) این آیه‌ی شریف را روشن می‌کند. اینکه به سوی نخلی خشکیده آمد و حتی نهر فرات را هم بیان می‌کند. مثلاً در روایتی از امام موسی کاظم خطاب به یکی از یارانش به نام یعقوب آمده است: «اما روزی که مريم در آن روز عیسی را به دنیا آورد، سه شنبه بود و ساعت چهار بعد از نیمه‌ی روز. آیا رودی را که مریم بر سر آن، نوزاد خود را به دنیا آورد، می‌شناسی؟ یعقوب عرض کرد: نه ای فرزند رسول خدا! امام فرمود: آن رود، فرات بود و بر سر آن درخت نخلی بود و هیچ رودی مانند فرات پر از نخل و خرما نیست». این حدیث در کتاب کافی شیخ کلینی آمده است.

از علی بن الحسین (ع) درباره‌ی سخن حق تعالی «فحملته فانتبذت به مکانا قصیا» (عیسی را حمل کرد و او را به مکانی دور برد) آمده است: مریم بیرون آمد تا به قبر حسین (ع) رسید و و شبانگاه بازگشت. این حدیث در کتاب شیخ طوسی آمده است.

اما حدیثی دیگر از آل محمد: ابا عبدالله (ع) درباره‌ی سخن حق تعالی: «و آویناهما الی ربوة ذات قرار و معین» (و آن دو را در تپه‌ای آرام و پر آب پناه دادیم) می‌فرماید: «ربوة، نجف کوفه و معین، رود فرات است».

از یحیی بن عبد الله از امام صادق (ع) آن‌گونه که شیخ صدوق روایت می‌کند: امام صادق (ع) از یحیی می‌پرسد: آیا می‌دانی قرار و آب معین چیست؟ همان که مریم و فرزندش به آن پناه بردند؟ عرض کردم: نه. ایشان فرمود: همان فرات است. سپس فرمود میدانی «ربوة» کجا بود؟ یحیی می‌گوید: نه. سپس با دستش به کوهی در نجف اشاره کرد؛ به جایگاه امیرالمومنین در روزهای بعد از عيسی اشاره کرد؛ همان‌جا که آدم و نوح و ابراهیم و جایگاه هود و صالح و انبیای خداوند تبارک و تعالی، ایوب و ذوالکفل و دیگر خلفای الهی در این سرزمین مقدس بودند. نتیجه آنکه ولادت عیسی (ع) مشرقی است و بازگشت او هم ـ‌همان‌طور که در دو قسمت بیان کردم‌ـ مشرقی خواهد بود. ولادت امام مهدی (ع) مشرقی و در عراق و در سامرا است.

سفیران امام مهدی (ع) در غیبت صغری همگی‌شان در عراق بودند. بیشتر دیدارها با ایشان در غیبت کبری در عراق بوده است. خطاب با شیخ مفید و دیگران در عراق است. مقام او در کربلا نزدیک ضریح جدش حسین در خیابان سدره نزدیک رود فرات عراق است. مقام او در مسجد سهله ـ‌که محل حکومت او و حکومت دوازده فرزند او از مهديین است‌ـ در عراق است. پایتخت حکومت عدل او در شهر جدش نجف است. حرکت آماده‌سازی بازگشت او ـ‌همان‌طور که در متون محمد و آل محمد آمده است و متون قبلی از خلفای قبلی خدا بیان می‌کنند‌ـ باز هم در مشرق و در عراق است. رهبر حرکت او و رهبر این پرچم‌ها یعنی مهدی اول که به نام او ندا داده می شود «احمد احمد» در عراق است. پس رهبر زمینه‌سازی این حرکت الهی در عراق به دنیا می آید. انصار او ـ‌که متون آنها را نیکان و عصابه یا گروهی مانند اصحاب کهف توصیف می‌کنند‌ـ در عراق هستند و پیش از همه‌ی این‌ها دیدیم که دانیال نبی به منجی از عراق وعده داد و دیدیم موسی و اوصیای او در عهد قدیم آمدن منجی را از عراق بیان می‌کنند و دیدیم عیسی و اوصیای او در عهد جدید منجی را از عراق معرفی می‌کنند.

پس چه باقی می‌ماند تا مطمئن شویم نقشه و برنامه‌ی نجات الهی به طور مشخص از عراق و مبدأ آن از سرزمین عراق است؛ جایی که محل فرود آمدن آدم و شیث و ادریس و نوح و ابراهیم و فرزندان ابراهیم است و به محمد و آل محمد و علی ختم می‌شود و مقبره‌های آنها در سرزمین عراق است.

این مبحث را با سخنی از سید احمدالحسن از کتب «توقف‌گاه‌هایی برگزیده از چشم‌اندازهای سومر و اکد» به پایان می‌برم. ايشان در ابتدای کتاب خود می‌فرماید: «سومر و اکد را برگزیدم؛ چرا که از نظر آثار باستانی، تاریخی و دینی ثابت شده است که نوح (ع) و ابراهیم (ع) از ایشان می‌باشند؛ بنابراین آنها اصل و ریشه‌ی دین هستند و در ابتدای زمان، دین از آنها آغاز گشته است و در آخر الزمان نیز از آنها آغاز خواهد شد.

زيرا از لحاظ آثاری و تاريخی و دينی ثابت شده آنها ملتی هستند که هزاران سال بر دُموزی يا «فرزند نيکوکار» نوحه‌سرایی کردند، و در انتظار گيلگمش يا «جنگجویی که پیشاهنگ است» به سر بردند و پیوسته کسانی که پس از آنها در سرزمین بین‌النهرین آمدند، نیز بر حسین (ع) نوحه‌سرایی می‌کنند و در انتظار مهدی به سر می‌برند؛ گیلگمشی که هزاران سال است به ظهور او در سرزمینشان وعده داده شده است.

اما کسانی که در جایی غیر از سرزمین سومر و اکد ـ‌سرزمین پدران مهدی، نوح و ابراهیم (ع)‌ـ منتظر ظهور مهدی هستند، انتظارشان به درازا خواهد کشید و انتظاری بی‌پایان خواهند داشت».

راست گفتی، ای طلوع کننده‌ی مشرق! و ما حقیقتا در نزدیکی برپایی حکومت حق و عدل هستیم و هر کس منتظر آمدن منجی از سرزمینی غیر از عراق است انتظارش نهایتی نخواهد داشت.

***

در این دو قسمت همه‌ی متون موجود را جمع کردیم و به طور مشخص فهمیدیم، این ظهور براساس اراده و خواست خداوند تبارک و تعالی از عراق است.

سوال شیخ علی سوئدی: …. پاسخ: عراق اکنون آن‌طور که سید احمدالحسن می‌گوید: «سومر و اکد را برگزیدم؛ چرا که از نظر آثار باستانی، تاریخی و دینی ثابت شده است که نوح (ع) و ابراهیم (ع) از ایشان می‌باشند؛ بنابراین آنها اصل و ریشه‌ی دین هستند و در ابتدای زمان، دین از آنها آغاز گشته است و در آخر الزمان نیز از آنها آغاز خواهد شد». این خواست خدای تبارک و تعالی است.

سوال: چرا احمدالحسن عراق را منطقه‌ی مشرقی در همه‌ی عالم می‌داند؟ پاسخ: ما در اینجا از مشرقی سخن می‌گوییم که مرتبط با نجات و رهایی است و از مشرق مرسوم کنونی که بعد از ایران شروع می‌شود یا مشرق دور سخن نمی‌گوییم. ما از مشرق یا منطقه‌ی خاورمیانه ـ‌که مدار حرکت انبیا و فرستادگان و برنامه‌ی نجات الهی است‌ـ سخن می‌گوییم و این به وضوح درباره‌ی عراق است. ان‌شاء‌الله مطلب واضح باشد. از شما به خاطر صبرتان برای مدت طولانی این دو قسمت ـ‌که تقریبا دو ساعت طول کشید‌ـ تشکر می‌کنم. از خدا می‌خواهم به من و شما توفیق دهد. و الحمد لله رب العالمین. در پناه خداوند متعال باشید.

(https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1978764069059708&id=100007784022882 )

[در ترجمه سعی بر این بوده که تا حد امکان از مطالب دقیق ترجمه شود و در برخی عبارات، نقل به مضمون شده است. لذا برای فهم بهتر عبارات، توصیه می‌شود به عبارت عربی مراجعه شود.]

همچنین ببینید

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری»

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری»

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری» به تاریخ: 27آذرماه 1394هـ.ش …

2 نظر

  1. سلام ماشاءالله

  2. احسنت به شما، خدا خیرتون بده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *