(برای مطالعۀ قسمت دوم از مجموعهخاطرات خواندنی «سید احمدالحسن را اینگونه شناختم» بهقلم شیخ ناظم عقیلی، به هفتهنامۀ شمارۀ 145مراجعه کنید).
بهقلم شیخ ناظم عقیلی
(قسمت دوم)
او را اینگونه شناختم:
شجاع، مجاهد و نترس، که در راه خداوند از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیترسد. حتی اگر تمام جن و انس بر ضد او جمع شوند، او تنها لا قوة الا بالله را میشناسد. بارها سختیها و مصیبتهای بسیار بزرگ بر او گذشته، اما او را ندیدیم مگر مثل کوه استواری که بادها آن را به حرکت درنمیآورد و با هیچ ضربهای نمیشکند. در دعوتش با دو ارتداد روبهرو شد که دعوت یمانی را به صفر برگرداند و بهجز تعداد بسیار کم، همۀ افرادی که به او ایمان آورده بودند او را رها کردند؛ با این حال ندیدیم که او دچار ضعف یا تردید شود؛ بلکه فقط مصممتر شد. گویی که اصلاً چیزی نبوده. با یقین استوار به اینکه بر حق و از جانب حق و بهسمت حق است، و ایمان استوار به اینکه خداوند همراه اوست و او را یاری میدهد ولو پس از گذشت مدتزمانی.
برای زیادی پیروان و انصار حسابی باز نمیکند، مگر از بابت اینکه دوست دارد تعداد بیشتری از مردم هدایت شوند.
گویا اکنون دارم او را میبینم و به یاد میآورم که پس از ارتداد دوم در حالی که همراه تعداد کمی از افرادی که با او باقی مانده بودند نشسته بود، با صدایی که پر از اطمینان و ایمان و آرامش بود، به آنها میگوید: چرا با من باقیماندهاید؟ چرا با افرادی که رفتهاند نمیرَوید؟ بهسوی خانواده و اهلتان برگردید؛ چراکه مسیر من بسیار دشوار است و چه بسا تاب و تحمل آن را نداشته باشید. همراه من دنیا و مقام و مال و… وجود ندارد، از همین حالا تکلیفتان را قطعی کنید. کسی که دنیا و زینت آن را خواسته با احمدالحسن نیست. من به راهم میرسم حتی اگر تنها باشم… (این مضمون کلام او در آن هنگام بود) سپس برخی از حاضران به او گفتند: مولای ما! ما بهخاطر دنیا یا مقام یا مال از تو پیروی نکردهایم؛ بلکه بدین خاطر از تو پیروی کردهایم که تو را صاحب حق شناختیم و ارواح و اموال ما فدای توست. تو را رها نمیکنیم و بهسوی خانوادۀ خود برنمیگردیم و ما مطیع امر تو هستیم.
زیادی دشمنانش با نفوذ و پیروان و موقعیت رسانهای قابلتوجهی که دارند برای او اهمیتی ندارد. گویی که در چشم او بهاندازۀ بال مگسی هم نیست؛ بلکه او اینچنین است: در هر سختی و مصیبتی به ستون قابلاعتماد و پناهگاه امن و ریسمان محکم پناه میبرد. راه میرود در حالیکه دو یا سه نفر همراه او هستند، اما بهگونهای راه میرود که انگار سربازان آسمانها و زمین همراه او هستند. با پشتکار است و از تلاش برای هدایت مردم و نجات آنها از گمراهی و انحراف خسته نمیشود. در شهرها و روستاها و مناطق به مسافرت میپردازد، شب را در یک شهر سپری میکند و در شهر دیگری صبح میکند و اینچنین است… .
بارها او و انصارش با تمسخر و تهمت و دروغ و افترا از جانب افرادی که از خدا نمیترسند روبهرو شدهاند؛ امثال فقهای سوء و پیروان آنها و دیگران، تمسخر و افترایی که حدومرز ندارد و کلمات نمیتوانند آن را توصیف کنند؛ بهگونهای که به آبروی افراد طعنه زده و آنها را به دستنشاندگی متهم میکنند، تا مسائل دیگری که حیا میکنم آنها را در این عبارات بیاورم. پس او را میبینی که میگوید: «دارایی این فقها تهمت و دروغ بدون ترس از خداوند است.» یعنی برهان آنها بر این بنا شده است. آیا از خداوند نمیترسند؟ آیا در پشتِسرِ آنها حسابی نیست؟ آیا از دروغ و تهمتزدن و ریشهای سفیدشان و لباس دین که بر تن دارند حیا نمیکنند؟ چرا مردم را فریب میدهند و راه خداوند را قطع میکنند؟ نه خود وارد میشوند و نه اجازه میدهند دیگران وارد شوند! مردم را فریب دادند و آنها را به وادی خشک و بی آبوعلف بردند. به خدا سوگند اگر مردم میدانستند که چه حرمتی را هتک کرده و چگونه بر خداوند جرئت و جسارت کردند، به سینه زده و اشک چشمهایشان جاری میشد و انگشتهایشان را از روی حسرت و پشیمانی بیپایان میگزیدند؛ اما هرگز! این سنت خداوند است و در سنت خداوند هیچ تغییر و تبدیلی نخواهید یافت؛ و تنها افراد کمی ایمان آوردند و بیشتر آنها کافرند، و بیشتر آنها گنهکارند، و بیشتر آنها نمیدانند، و بیشتر آنها برای حق سستی به خرج میدهند [آیات قرآن]. و اهل حق همیشه گروهی مستضعف و ترسان و لرزان هستند.
بله، برادران انصارم و ای کسانی که کلام مرا میخوانید یا میشنوید؛ این مضمون آن چیزی بود که از برخی کلمات مقدس او در برخی مواضع به یاد میآورم.
وقتی میشنید که به انصار ظلم شده و متهم میشوند و مورد تهمت و افترا قرار میگیرند، مثل این تهمت که بعثی هستند یا گماشتۀ اسرائیل هستند یا تهمتهایی مانند آن، که برای افرادی که از خدا نمیترسند راحت است، [وقتی امام احمدالحسن ع چنین اخباری را میشنید] به ما رو میکرد و میگفت:
«معذرت میخواهم. من باعث اذیت و آزار شما شدم، ولی تاریخ را مطالعه کنید و زندگانی پیامبران و امامان و یاران آنها را بررسی کنید؛ میبینید که اوضاع آنها مانند حال شما یا بدتر بوده است.»
سید احمدالحسن با وجود سختیها و آزارهایی که از جانب مردم میدید، بر مُدارای با آنها و بیان حق با بهترین شیوه، تأکید میکرد و همیشه میفرمود:
«اینان بیشترشان فریب خوردهاند و حقیقت را نمیدانند؛ پس برایشان از خدا هدایت بخواهید؛ چراکه آنچه در آینده رخ میدهد بزرگ است، و بسیار بزرگ است.»
او را اینگونه شناختم:
غیور و چون پدر است. اگر ببیند یا بشنود که بر آبرو و حرمت افراد تجاوز میشود قیامتش برپا میشود. به احدی اجازه نمیدهد که به آبروی مردم دستدرازی کند، و معتقدم همۀ برادرانی که با او معاشرت داشتند حال او را در هنگام فاجعۀ زندان ابوغریب به یاد میآورند، وقتی که شبکههای ماهوارهای در برابر دیدگان همۀ دنیا نشان داد که چگونه سربازان اشغالگر پلید بر زنان و مردان مسلمان ستم میکردند، با شکنجههای رسواکننده و تجاوز و… که اکنون نمیتوانم آنها را بنویسم.
پس ایشان [در آن هنگام] مانند شیری خشمگین بود که میبیند بر خانوادهاش دستدرازی شده و او نمیتواند کاری انجام دهد؛ بنابراین از درد و غم، قلبش پارهپاره میشود. و در این مواقع کاری از دستش برنمیآمد مگر آنکه بیانیهای خطاب به افراد با شرافت بنویسد و همّوغمّ آنها را برانگیزد و افراد ترسویی را که به این اوضاع راضی شده یا نسبت به این جنایتهای رسواکننده ساکت شدند، شماتت کند.
آری این فاجعه و دهها فاجعۀ دیگر که در سکوت فقهای سوء تأثیری نداشت و باقیماندۀ غیرت و احساسات آنها را تکان نداد ـاگر باقیماندهای وجود داشته باشدـ و گویی مسئله برایشان مهم نیست و انگار کلام رسول خدا را نشنیده و نخواندهاند؛ کلامی که سید احمدالحسن مصداق آن است:
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا فرمود ابراهیم غیرتمند بود و من از او غیرتیتر هستم و خداوند بینی کسی را که نسبت به مؤمنین و مسلمانان غیرت ندارد قطع کند.» [1]
امام صادق(ع) فرمود: خداوند مبارک بلندمرتبه غیرتمند است و هر غیرتمندی را دوست دارد و بهخاطر غیرتش زشتیها را ظاهر و باطن زشتیها را حرام نمود.» [2]
همچنین فرمود: «زمانی که مرد غیرت نداشته باشد قلبی وارونه دارد.» [3]
آری، خداوند بینی کسی را که غیرت ندارد قطع کند و کسی که غیرت ندارد قلبش وارونه است از آن به خداوند پناه میبریم.
این فقهایی که ادعا میکنند ولیِامر مسلمانان هستند، مسلمانان را فقط در هنگام دریافت خمس میشناسند یا وقتی که میخواهند کار مشخصی را بهوسیلۀ آنها انجام دهند؛ مانند پیادهسازی قوانین آمریکا در عراق و دیگر سرزمینهای مسلمانان، یا مسلطساختن طواغیت و دستنشاندهها و خیانتکاران بر امت؛ اما پس از آن مردم را به حال خود رها میکنند. انگار که مردم چوب کبریتی هستند که پس از استفاده از آن، فرقی ندارد که استفادهکننده، آن را در کجا بیندازد و پس از آن حتی به آن نگاه هم نمیکند.
این فقها هنگامی که صحبت از روش و قانون آمریکایی بود و انتخابات و رأیدادن طبق قانون وضعشدۀ شیطان مطرح شد، قلمهایشان را تراشیدند و کاغذهایشان را پر از فتاوایی کردند که معمولاً اینگونه شروع میشد: «شرعاً واجب است»، «آرامش و آسایش»، «مشارکت در انتخابات»، «انتخابات مطابق قانون»، و… که به نفع آمریکا و دنبالهروهای آمریکا بود که با تانکهایشان وارد عراق شدند؛ اما هنگامی که آمریکا و دنبالهروهای آن، آبرو و حرمت افراد را از بین بردند و به روش فرعون و قوم لوط و عاد عمل کردند، میبینیم که نوک قلم فقها شکست و سکوتی چون سکوت قبرستان در پیش گرفتند؛ و در اینجا برای هر عاقلی سزاوار است که هزار سؤال بپرسد چرا؟! چرا؟! چرا؟!
به یاد میآورم روزی از روزها، در مقابل تلویزیون نِشسته بودیم و به اخبار گوش میدادیم. اخبار، حملۀ ناگهانیِ ارتشِ عراق به برخی خانهها در کربلای مقدسه را نشان میداد که آشکارا به حریم خصوصی و آبروی افراد تجاوز میکردند؛ و آن شبکه یکی از زنان را نشان میداد که سربازان بدونِ هیچ گناهی او را میزدند و این زن بیرون آمده و با دلی شکسته گریه میکرد و آثار ضربوشتم بر چهرۀ او وجود داشت (طبق آنچه به یاد دارم). در این هنگام سید احمدالحسن را دیدیم که قیامتش برپاشد [حالش دگرگون شد]؛ گویی این زن، دخترِ اوست و با صدای بلند و همراه با سوز و درد شروع به صحبت کرد؛ تا حدی که من از شدتِ دگرگونیِ سید تعجب کردم. با دست به دستش میزد و میفرمود:
«اللهاکبر! گناه این زن بینوا چیست که کتک میخورَد و تحقیر میشود. آیا اینها آبرو ندارند؟! آیا همسر و خواهر و مادر ندارند؟! چرا تا این حد سنگدلی و پستی؟! کار اینها به کجا کشیده؟! اگر مردان جرم دارند، گناه زنان چیست؟!»
و گویی برخی از کلمات امام حسین(ع) جلوهگر میشد:
«اگر دین ندارید و از آخرت نمیترسید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید. من با شما پیکار میکنم و شما با من پیکار میکنید [طرف حسابتان من هستم] و زنان گناهی ندارند.»
ادامه دارد…
منابع:
- كافی، ج5، ص536.
- كافی، ج5، ص535 و 536.
- كافی، ج5، ص536