یکی از مهمترین و البته چالشیترین مسائل دکترین مهدویت و منجیگرایی در ادیان مختلف بهخصوص ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام)، تحلیل علائم ظهور موعود است. در یک نگاه کلی میتوان گفت اشتراکات فراوانی میان نشانههای ظهور در این ادیان و کتب آسمانی و متون دینیشان وجود دارد؛ دستِکم به این معنا که نشانههایی که در کتب مقدس و متون دینی بیان شده، با اینکه لزوماً در همه موضوعات عین هم نیستند، اما دستِکم در موضوعات فراوانی مشابه و مکمّل یکدیگرند.
همچنین تردیدی نیست که کتب و متون مقدس دینی اهتمام ویژهای به بیان این علائم داشتهاند. در واقع بخش قابلتوجهی از کتب مقدس و متون و روایات دینی متکفّل بیان علائم ظهور منجی موعود آخرالزمان است.
در این نوشتار، نخست میکوشیم سه رویکرد متفاوت در خصوص میزان اهمیت علائم ظهور را بررسی کنیم؛ سپس مباحثی کلی راجع به تحلیل منطقی انواع علائم ظهور ارائه نماییم؛ سپس میزان و نحوهٔ دلالت هر قسم از علائم ظهور بر شناخت شخصیت منجی موعود را واکاوی خواهیم کرد؛ و در نهایت بهصورت مصداقی به مهمترین علائم ظهور میپردازیم تا دریابیم که آیا این علائم واقعاً معرّف شخصیت منجی موعود هستند یا خیر؟ و این علائم دقیقاً چهکسی را بهعنوان منجی مردم جهان با فرهنگها و مذاهب گوناگون معرفی کردهاند؟
فصل اول:
سه رویکرد متفاوت دربارۀ اهمیت علائم ظهور
بر اساس تحلیلی که از مجموعه شنیدهها و نوشتهها دربارۀ آیندهپژوهی دینی به دست آوردم، میتوانم در یک جمعبندی کلی بگویم که در مواجهه با این علائم اقلاً سه رویکرد متفاوت بین اندیشمندان حوزۀ مهدویت و منجیگرایی وجود دارد:
۱. برخی معتقدند این علائم موضوعیت ندارند و طبعاً دانستن آنها هم اهمیت خاصی ندارد؛ بلکه در بهترین حالت اطلاع از این نشانهها بخشی از یکی از رشتههای تخصصی دینی (یعنی مهدویت) و احتمالاً در انحصار مبلّغان مرکز مهدویت قم و نجف است.
۲. برخی معتقدند این علائم اهمیت ذاتی و موضوعیت منحصربهفردی دارند؛ یعنی بهجز اطلاع کامل از این نشانهها و تطبیق کامل آنها هیچ راهی برای شناخت منجی موعود پیش روی ما نیست.
۳. برخی هم معتقدند اگرچه اطلاع کامل از علائم ظهور ضروری نیست و ممکن است شناخت کامل نشانههای ظهور یک مبحث تخصصی و غیرضروری باشد، اما دستِکم بخشی از این علائم برای شناخت منجی موعود ضروری است.
دلایل رویکرد اول (بیاهمیتی علائم ظهور)
به نظر میرسد کسانی که نسبت به اصل مهدویت و منجیگرایی تا حدودی بیتوجه هستند و میخواهند توجه مردم را از امام معصوم بهسمت خودشان منعطف کنند، تأکید معناداری بر این مسئله دارند و جملات معروفی در مواجهه با مسئله علائم ظهور بیان میکنند؛ مثلاً میگویند:
۱. در تاریخ اسلام بارها این علائم محقق شده یا بارها این علائم را شبیهسازی کردهاند؛ اما هیچ موعودی ظهور نکرده است؛
۲. ما باید وظایفمان را در عصر غیبت انجام دهیم (یعنی از داوطلبان ولایت و نیابت معصوم اطاعت کنیم)؛ و اینکه امام مهدی (ع) چطور و با چه نشانههایی میآید یک مبحث حاشیهای و احیاناً دستاویز فرقهها و مدعیان دروغین است؛
۳. برخی یا بسیاری از نشانههای ظهور عجیباند و عقل آدمی قبول نمیکند چنین چیزهایی در این جهان اتفاق بیفتد ـمثل طلوع خورشید از مغربـ بلکه اینگونه نشانهها انسان را به یاد افسانههای باستانی میاندازد؛
۴. هزاران روایت پیرامون علائم ظهور وارد شده که یک انسان اگر بخواهد از این روایات مطلع باشد باید بخش عمدهٔ عمرش را صرف بررسی این روایات کند و ممکن نیست چنین دانشی برای همه مؤمنین واجب باشد؛ چون در این صورت همه مؤمنین باید دست از کار و تحصیلات و فعالیت اجتماعی بکشند و فقط روایات علائم ظهور را مطالعه و بررسی کنند؛
۵. بسیاری از روایات علائم ظهور از نظر سندی ضعیفاند و احتمالاً بخشی از آنها جعلیاند و با اهداف سیاسی و فرقهای جعل شدهاند و برخی از آنها نیز با هم تعارض دارند؛ پس شناخت چنین روایاتی نمیتواند معرفت صحیح و تصویر روشنی از موعود و زمان ظهورش به ما بدهد.
نقد رویکرد اول (بیاهمیتی و راهزنی علائم ظهور)
پیش از نقد دلایل و ادعاهای اصحاب رویکرد اول باید این نکته را بهعنوان مقدمه بیان کنیم که شناخت منجی موعود یک مسئله اعتقادی است؛ بلکه از قضا دین و ریشهٔ دین شناخت همین مرد است؛ [1] پس اگر دستِکم بعضی از علائم ظهور دخالتی در شناخت شخصیت منجی موعود داشته باشد، نمیتوان شناخت علائم ظهور را بهطور کلی یک مسئلهٔ تخصصی یا غیرضروری قلمداد کرد.
در پاسخ این پنج انگاره یا استدلال صاحبان رویکرد اول میگوییم:
۱. جملۀ کلیشهای نخست یک دعوی گزاف و مبالغهآمیز است که معمولاً از سوی مبلّغان مذهبی با جهتگیریهای خاص سیاسی ادعا میشود؛ کسانی که با زبان بیزبانی میخواهند به منتظران القا کنند که منتظر کسی نباشید و قرار نیست موعودی ظهور کند و مگر منجی قرار است برای شما چه کند که ما نکردهایم؟!
البته این دعوی نادرستی است و تاکنون هیچ مستند روشنی ارائه نشده که نشان بدهد در سالها یا قرون گذشته دستِکم یک بار نشانههای معروف ظهور بهصورت تصادفی اتفاق افتاده و موعودی ظهور نکرده باشد. همچنین هیچ گزارش معتبر و مستندی مبنی بر شبیهسازی نشانههای ظهور یا دستِکم مهمترینِ آنها توسط دروغگویان ارائه نشده است.
طرفداران این رویکرد گاهی به جملات برخی علمای قرون گذشته استناد میکنند که آنها تصور کردهاند نشانۀ خاصی در زمانشان واقع شده و آنها زمان ظهور را درک خواهند کرد؛ چنانکه از علامه مجلسی (ره) نقل شده که دربارۀ روایت معروف خروج مشرقیهای زمینهساز ظهور میگوید:
«لا يبعد أن يكون إشارة إلى الدولة الصفوية و يدل على أن هذه الدولة شيّد اللّه أركانها تتصل بدولة المهدي عليه السّلام»، بعید نیست که این حدیث اشاره به دولت صفویه داشته باشد و دلالت کند بر اینکه این دولت ـکه خداوند پایههایش را استوار سازدـ به دولت مهدی (ع) متصل میشود. [2]اگر واقعبینانه در این جملات دقت کنید میبینید مجلسی (ره) هرگز ادعا نکرده که نشانههای ظهور یا حتی همین یک نشانه در زمان خودش واقع شده است؛ چون میگوید «بعید نیست»!
بنابراین گمانهزنی آنها نهایتاً نوعی تمنّا و علاقه و شیفتگی به درک دوران ظهور موعود بوده است؛ و این چیزی است که نهتنها از آن نهی نشدهایم، بلکه از قضا اهلبیت (علیهمالسلام) تأکید کردهاند که شیعیان ما با همین امیدها زندهاند و ما نمیخواهیم آنها تصور کنند فرج دور است. امام کاظم (ع) به علی بن یقطین فرمود: «الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ: دويست سال است كه شيعه با آرزوها تربيت مىشود.» و یقطین به پسرش (علی بن یقطین) گفت اگر واقعیت (دوری فرج) را به ما میگفتند دلهای شیعیان قساوت میگرفت: «…فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ: اگر به ما بگويند اين امر (ظهور دولت حق) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمیشود، دلها سخت شود و بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولى میگويند چقدر زود مىآيد، چقدر به شتاب مىآيد، براى اينكه دلها گرم شود و گشايش نزديک گردد.» [3]اساساً اگر کسی عاشق و شیفتۀ مهدی موعود باشد، نمیتواند دوری او و زمان موعود تمکینش را باور کند؛ بلکه همیشه او را نزدیک میبیند: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً.» [4]
۲. جملۀ دوم نیز صرفاً کلیشهای است که معمولاً از سوی مبلّغان مذهبی با گرایشهای خاص سیاسی ارائه میشود؛ چون از قضا مهمترین وظیفه و برترین اعمال مردم در عصر غیبت انتظار فرج است: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ: بهترين كارهاى شيعيان ما انتظار فرج است.» [5] انتظاری که نمیتواند بدون توجه به نشانههای منتظر باشد؛ بهخصوص نشانههایی که گفتهاند در هنگام وقوع آنها چشمانتظار رسیدن فرج باشید. [6] بنابراین اهمیت انتظار ظهور در عصر غیبت، بیانگر اهمیت مطالعه و شناخت نشانههای ظهور است، نه بیانگر عکس آن!
بهعلاوه شناخت نشانههای ظهور موجب اسارت در دام فرقههای انحرافی و مدعیان دروغ مهدویت نیست؛ بلکه از قضا جهل مهمترین عامل اسارت انسانها در دام فرقههای انحرافی و مدعیان دروغین است.
از همین گزاره میتوان نتیجه گرفت که اگر اشخاص یا جریانهایی از مطالعه و پژوهش مردم دربارۀ نشانههای ظهور هراسان باشند، احتمالاً خودشان زمامدار یک جریان انحرافی و فرقۀ باطل هستند و فرار به جلو میکنند.
بهعلاوه کسانی که اهتمام زیادی به تکلیف منتظران در عصر غیبت دارند و با این داعیه مردم را از پیگیری علائم ظهور منع میکنند، لازم است بدانند حتی یک دلیل معتبر شرعی وجود ندارد که تکلیف منتظران و شیعیان را اطاعت از رأی مجتهدان و داوطلبان نیابت معصوم شمرده باشد؛ هرچند روایات معتبر فراوانی در نهی و نکوهش تقلید از رأی و فتوای غیرمعصوم وجود دارد که شمردن سرفصلهای آنها هم در این نوشتار نمیگنجد.
کسانی که به این موضوع علاقهمند هستند میتوانند به کتاب «وسائلالشیعة» شیخ حر عاملی (ره)، چاپ ۳۰ جلدی، جلد ۲۷، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب ۳ تحت عنوان: «بَابُ أَنَّهُ لَا يَجُوزُ لِأَحَدٍ أَنْ يَحْكُمَ إِلَّا الْإِمَامُ أَوْ مَنْ يَرْوِي حُكْمَ الْإِمَامِ فَيَحْكُمُ بِهِ»، و نیز باب ۴ تحت عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْقَضَاءِ وَ الْإِفْتَاءِ بِغَيْرِ عِلْمٍ بِوُرُودِ الْحُكْمِ عَنِ الْمَعْصُومِينَ ع»، همچنین باب ۶ تحت عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْقَضَاءِ وَ الْحُكْمِ بِالرَّأْيِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الْمَقَايِيسِ وَ نَحْوِهَا مِنَ الِاسْتِنْبَاطَاتِ الظَّنِّيَّةِ فِي نَفْسِ الْأَحْكَامِ الشَّرْعِيَّةِ»، و بهخصوص باب ۱۰ تحت عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ تَقْلِيدِ غَيْرِ الْمَعْصُومِ ع فِيمَا يَقُولُ بِرَأْيِهِ وَ فِيمَا لَا يَعْمَلُ فِيهِ بِنَصٍّ عَنْهُمْ ع» مراجعه کنند.
قطعاً برخی خواهند گفت: پس تکلیف ما دربارۀ احکام مستحدثه و مسائل اختلافی چیست؟ به این افراد هم پیشنهاد میکنم به باب ۱۲ تحت عنوان «بَابُ وُجُوبِ التَّوَقُّفِ وَ الِاحْتِيَاطِ فِي الْقَضَاءِ وَ الْفَتْوَى وَ الْعَمَلِ فِي كُلِّ مَسْأَلَةٍ نَظَرِيَّةٍ لَمْ يُعْلَمْ حُكْمُهَا بِنَصٍّ مِنْهُمْ ع» مراجعه کنند. تصوّر میکنم روایات اهلبیت (ع) دربارۀ وجوب احتیاط و توقف در شبهات و مسائلِ اختلافی، بهاندازهای فراوان و روشن است که برای محقّق منصف، مجالی برای رجوع به آرای اجتهادی و اختلافی فقیهان داوطلب نیابت باقی نخواهد گذاشت.
۳. عجیب و خارقالعادهبودن بعضی از نشانههای ظهور موعود نمیتواند خط بطلانی بر اعتبار همۀ آنها بکشد؛ چون در زبان وحی، بعضی متون محکم و برخی متشابهاند. متشابهات معمولاً شامل رموز و اشاراتیاند که تنها به دست معصوم رمزگشایی میشوند. پس اگرچه فهم برخی نشانهها میسور ما نباشد، اما فهم برخی دیگر برای عموم میسور است. از قضا آن دسته از نشانههای متشابه نیز تأویل دقیقی دارند که خود موعود آنها را رمزگشایی میکند و به این وسیله نشان میدهد صاحب علم الهی و کلیددار صندوق امانات و اسرار الهی است؛ بنابراین اطلاع از همین دسته از نشانهها نیز کمک قابلتوجهی به شناخت منجی موعود میکند.
برای نمونه مالک جُهَنی به امام باقر (ع) میگوید: ما صاحب الأمر را با صفاتی توصیف میکنیم که گویا بر کسی منطبق نیست (اشاره به اینکه انطباق چنین صفات ناهمگونی بر یک انسان معقول نیست). امام باقر (ع) در پاسخش بهجای حل مسئله فرمود: «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً حَتَّى يَكُونَ هُوَ اَلَّذِي يَحْتَجُّ عَلَيْكُمْ بِذَلِكَ وَ يَدْعُوكُمْ إِلَيْهِ» [7] یعنی نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد شد تا آنکه خود صاحبالأمر همان کسی باشد که با این نشانهها بر شما استدلال کند و به سمت خودش دعوت کند.
۴. درست است که اطلاع از همۀ متون و روایات مربوط به علائم ظهور فرصت زیادی میطلبد، اما محدّثین بزرگ با تسلطی که به روایات علائم ظهور داشتهاند، مهمترین و محکمترینِ آنها را بهطور خلاصه دستهبندی کردهاند.
وانگهی در کتب روایی معتبر متقدّمین مثل کافی و غیبت نعمانی و غیبت طوسی و کمالالدین شیخ صدوق و ارشاد شیخ مفید معمولاً صحیحترین روایات مربوط به علائم مسلّم و حتمی در عباراتی کوتاه و روایاتی کمشمار بیان شدهاند؛ پس باز هم بهانهای برای بیاطلاعی از این نشانهها باقی نمیماند.
۵. قبول داریم که روایات جعلی و ساختگی با اهداف سیاسی توسط دولتهای عباسی و اموی به متون نشانههای ظهور رسوخ کردهاند و قبول داریم که تفکیک روایات صحیح از غیرصحیح در این زمینه نیازمند پژوهش است؛ اما قطعاً نمیتوان با این بهانه خود و دیگران را از شناخت احادیث صحیح و مسلّم و معروف مربوط به نشانههای ظهور معاف کرد. دستِکم میتوان به احادیث مشهور و متواتر در کتب متقدّمین بسنده کرد؛ چون احتمال تحریف اساسی در این روایات نزدیک به صفر است.
در نتیجه این بهانه هم دقیقاً مانند آن است که کسی بگوید چون در زمینۀ مسائل اعتقادی هزاران اختلاف و انحراف وجود دارد، پس نباید در زمینۀ اعتقادات مطالعه و تحقیق کنیم. در ضمن در مسائل فقهی و احکام شریعت بیش از این، تعارض و جعل و انحراف وجود دارد؛اما آیا کسی با این بهانه میتواند مؤمنان را از شناختن تکالیف شرعی معاف کند؟!
راهحل این دغدغه این است که بهاصطلاح علمای اصول، در موارد اجمال تکلیف یا امر «اخذ به قدر متیقن» کنیم؛ یعنی روایات قطعی و محکم و مسلّم علائم ظهور را بشناسیم و در بقیهٔ آنها متوقّف باشیم؛ یعنی بدون دلیل و قرینه به آنها معتقد نشویم و بدون دلیل آنها را جعلی هم نخوانیم؛ مثلاً ممکن است تحقّق یک نشانه، دلیل و قرینهٔ صحت صدور روایت حاوی آن نشانه شمرده شود.
همچنین در خصوص تعارض نشانهها، واقعیت این است که تاکنون به هیچ مسئلهای برنخوردهایم که دو نشانۀ ظهور واقعاً با هم متعارض یا متناقض باشند؛ بلکه در بسیاری از نمونهها آن چیزی که به نظر دیگران تعارض محسوب میشود، بازگشتش به تشابه یا اختلاف در زمان است؛ برای مثال مسئلۀ زوال حکومت بنیالعباس یکی از نشانههای پیش از زمان قائم است و برخی تصور میکنند این نشانه (یعنی زوال ملک بنیالعباس) در قرن هفتم اتفاق افتاد و نمیتواند نشانۀ ظهور باشد.
واقعیت این است که اینجا هیچ تعارض یا اشکالی وجود ندارد، جز اینکه این افراد اطلاع کافی نسبت به روایات علائم ظهور ندارند؛ چون اگرچه بنیالعباس در قرن هفتم منقرض شدند، اما به فرمودۀ اهلبیت (ع) در آخرالزمان مجدداً حکومتشان احیا میشود و سپس دچار اختلاف و اضمحلال میشوند. [8]
ادامه دارد…
بهقلم شیخ عباس فتحیه
منابع:
. أَنَّ اَلدِّينِ وَ أَصْلَ اَلدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ اَلرَّجُلُ هُوَ اَلْيَقِينُ وَ هُوَ اَلْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اَللَّهَ وَ دِينَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اَللَّهَ وَ دِينَهُ وَ حُدُودَهُ وَ شَرَائِعَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ اَلْإِمَامِ. (صفار، بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۵۲۶)
- سید نعمتالله جزائری، ریاض الأبرار، ج ۳، ص ۱۷۴.
- کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۹.
- کفعمی، المصباح، ج ۱، ص ۵۵۰.
- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۷۷.
- ر.ک: قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۷۲؛ بهاء الدین نیلی، منتخب الأنوار المضیئة، ج ۱، ص ۴۰؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸۱.
- نعمانی، الغیبة، ص ۳۲۱.
- ر.ک: نعمانی، الغیبة، ص ۲۵۳.