دلایل رویکرد دوم (اهمیت و موضوعیت مطلق علائم)
گروهی دیگر از پژوهشگران حوزۀ مهدویت و منجیگرایی معتقدند علائم ظهور اهمیت مطلق و منحصربهفردی دارند؛ یعنی بدون اطلاع کامل از آنها نمیتوان موعود و زمان ظهورش را شناخت و بدون محقّقشدن همۀ آنها نمیتوان حکم به فرارسیدن زمان ظهور موعود نمود.
این افراد غالباً رویکردی اخباری دارند و عمده استدلالشان این است که این روایات پرشمار مربوط به علائم ظهور لغو نیستند و اگر شناخت و تطبیق دقیق همهٔ آنها ضرورتی نداشت، معصومین (علیهمالسلام) آنها را مطرح نمیکردند؛ بنابراین هر زمان یک مدّعی مهدویت ظهور کرد بهترین یا تنها راه تشخیص صحتوسقم ادعای او این است که ببینیم آیا نشانههای ظهور همگی محقّق شدهاند و ثانیاً آیا تمام اوصاف موعود بر او تطبیق دارند یا نه؟ طبعاً اگر یکی از نشانههای ظهور محقّق نشده باشد یا یکی از نشانههای شخصیت موعود در او هویدا نباشد، بهسادگی میتوان خط بطلان بر دعوت و ادعای او کشید.
همچنین گاهی دیده میشود که طرفداران این رویکرد دچار نوعی قشریگریاند و معتقدند همۀ آنچه بهعنوان علائم ظهور بیان شده، باید دقیقاً به همان صورتی که از ظاهر الفاظ فهمیده میشود اتفاق بیفتد؛ یعنی مثلاً باید خورشید کیهانی از مغرب طلوع کند[1] و همه متوجه این علامت اعجازگونه شویم تا تصدیق کنیم زمان ظهور موعود رسیده است.
در یک نگاه کلی، پدیدهٔ ظهور منجی از نگاه این افراد یک اتفاق فوقالعاده و خارقالعادهٔ مقرون با دهها و شاید صدها معجزهٔ بینظیر و تردیدناپذیر است؛ بهطوری که هیچ انسانی و احتمالاً هیچ حیوانی ذرهای شک نکند که زمان موعود فرارسیده و این همان شخص منجی موعود است.
نقد رویکرد دوم (اهمیت و موضوعیت مطلق علائم)
بهواقع اگر بخواهم مجموعهای از آنچه را طرفداران رویکرد دوم بدان معتقدند فهرست کنم، احتمالاً تصور میکنید این یک نوشتۀ فانتزی است. دریغا که گاهی برخی از باورهای بسیار جدّی اگر بهصورت برهنه و بدون پیرایه فهرست شوند تنها به یک متن فانتزی میمانند. به بخشی از این فهرست بیپیرایه توجه کنید:
منجی، زمانی میآید که:
- خورشید از مغرب طلوع میکند؛ [2]
- دجّال فریبکارِ یک چشم ظهور میکند که دو طرفش یک کوه از طلا و یک کوه از آتش دارد، اما اغلب مردم فریبش را میخورند و پیرو او میشوند؛ [3]
- کوتولههایی از جایی ناشناخته ناگهان سرازیر میشوند که همان قوم یأجوج و مأجوج هستند؛ [4]
- جبرئیل صدای مهیبی در آسمان سر میدهد که همۀ مردم با هر زبانی آن را میشنوند (حتی کرهای مادرزاد) و همه سراسیمه از خانهها خارج میشوند و آن فرشتۀ بزرگ میگوید حق با علی و شیعیان اوست، یا جملاتی کلی شبیه این؛ پس همۀ عالم میفهمند مهدی ظهور کرده و فلان شخص است؛ اما به این هم بسنده نمیشود، بلکه گفته شده صیحۀ جبرئیل مانند عذابی سهمگین بسیاری از چیزها را تخریب میکند و گردن بنیامیه را در برابر ولایت قائم (ع) خاضع میکند! [5] البته ابلیس در همان روز صیحه میزند و میگوید حق با عثمان و شیعیان اوست، یا عثمان مظلومانه کشته شده و برای خونخواهی او قیام کنید؛ گویا جنگ و اختلاف بین علی و عثمان است و زمان برگشته به صدر اسلام و جنگ علی (ع) با عثمانیها! [6] شگفتآورتر اینکه وقتی از معصومان (علیهمالسلام) پرسیدند چطور تفاوت صیحهٔ جبرئیل و صیحهٔ ابلیس را تشخیص بدهیم، نگفتند از جملهای که گفته میشود یا از زمانش میفهمید؛ بلکه گفتند: کسانی صیحهٔ جبرئیل را میشناسند که قبل از اینکه آن صیحه پدیدار شود آن را شنیده باشند: «يَعْرِفُهَا مَنْ كَانَ سَمِعَ بِهَا قَبْلَ أَنْ تَكُونَ.» [7] و باز هم از این شگفتآورتر این است که از طرفی این صیحه نشانهٔ قبل از ظهور و قیام مهدی (ع) است، اما از طرف دیگر گفتهاند در میانۀ جنگ و زمانی که دقیقاً کار از کار گذشته و به کارزار کشیده شده، ندای آسمانی بلند میشود: «أَلَا إِنَّ الْأَمْرَ لِفُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فَفِيمَ الْقِتَالُ.»[8] یا «أَلَا إِنَّ فُلَاناً صَاحِبُ الْأَمْرِ فَعَلَامَ الْقِتَال.»[9] یعنی صاحب و رهبر شما همین فلانی است، پس چرا با او میجنگید؟! این واقعاً چه بانگی است که ابعادش حتی از تئوری مِهبانگ هم پیچیدهتر است؟!
- با اینکه ـبه اعتقاد ایشانـ هرکسی قبل از صیحه و خروج سفیانی ادعای ملاقات با امام زمان (ع) کند مفتری و کذاب است، ناگاه شخصی ملقّب به نفس زکیه از سمت امام زمان (ع) میآید و میگوید امام زمان (ع) مرا فرستاده تا خبر ظهورش را به شما بدهم و او را میکشند؛ [10]
- با اینکه ـبه اعتقاد ایشانـ هرکسی قبل از صیحه و خروج سفیانی ادعای ملاقات با امام زمان (ع) کند کذاب و مفتری است، ناگهان شخصی از سمت امام زمان (ع) میآید و به چهل نفر که در منطقهٔ ذیطوی جمع شدهاند خبر میدهد که اگر صاحبتان (امام زمان) را ببینید چه میکنید؟ آنها میگویند حاضریم برایش کوهها را جابهجا کنیم. سپس او ده نفر از ایشان را به دیدار صاحبالزمان (ع) میبرد. [11]
- با اینکه ـبه اعتقاد ایشانـ هرکسی قبل از صیحه و خروج سفیانی ادعای ملاقات یا سفارت از سمت امام زمان (ع) کند کذاب و مفتری است، ناگهانی شخصی ملقّب به یمانی خروج میکند ـنه اینکه ظاهر شود و دعوتی داشته باشد!ـ و بهمحض اینکه خروج کرد هرکسی از او روی برتابد اهل آتش است، چون او به سمت صاحبالزمان (ع) و حق و صراط مستقیم دعوت میکند و پرچمش پرچم هدایت است؛ [12]
- وقتی امام زمان (ع) ظهور میکند تکیه به دیوار کعبه میزند و میگوید: ای اهل عالم من بقیةالله هستم و ناگهان ۳۱۳ نفر از روی ابر یا از روی پشتبامها در حالی که خواب هستند به مکه منتقل میشوند و همۀ جهان را پر از عدل میکنند، بدون هیچ مقدمه و زمینهسازی! [13]
- وقتی امام زمان (ع) ظهور میکند زمین همۀ ذخایر و ثروتهایش را بیرون میریزد تا مشکلات اقتصادی حل شود و هیچ فقیری روی زمین نمانَد؛ [14]
- به تعداد یاران حضرت، از قبل شمشیرهایی ساخته و در منطقهای دفن شده که روی هر شمشیر اسم خودشان و پدرانشان کندهکاریشده و هر یک از آنها شمشیر خودشان را برمیدارند و دشمنان را شکست میدهند؛ [15]
- یاران امام زمان (ع) در جنگهای چریکی با دشمنان هیچ مشکلی ندارند؛ چون روی پیشانی هریک از دشمنان کلمۀ کافر نوشته شده است و از این طریق میفهمند که این شخص دشمن است و باید از میان برداشته شود؛ تا جایی که اگر یکی از این دشمنان زیر صخرهای پنهان شده باشد، آن صخره صحبت میکند و میگوید این کافر زیر من پناه گرفته است و آن را بکشید؛ [16]
- تمامی مواریث و آثار باستانی پیامبران گذشته همراه امام زمان (ع) است؛ از جمله زره و شمشیر و شتر و اسب و عبا و عمامۀ رسولالله (ص) و عصای حضرت موسی (ع) و … و همۀ مشکلات با همین اشیای مقدس حل میشود؛ [17]
- با اینکه امام زمان (ع) پس از خروج سفیانی ظاهر میشود و خروج سفیانی یکی از نشانههای پیش از قیام مهدی (ع) است، گفته شده هنگامی که سفیانی ظاهر شود مهدی مخفی میشود و سپس بعد از آن خروج میکند! [18]
- و …
بهواقع اگر بخواهم این فهرست را تکمیل کنم، نیازمند مقاله یا شاید کتابی علیحده هستم که تصوّر نمیکنم فایدهای عقلایی داشته باشد.
آخرین بار که با یک روحانی معمّم راجع به این رویکرد گفتوگو میکردم با اصرار شدید میگفت همان شمشیر مادی پیامبر (ص) که همراه حضرت قائم (ع) است برای شناختن او کافی است و آن شمشیر حتماً ویژگیهای منحصربهفردی دارد که حجت را بر همۀ مردم جهان تمام میکند؛ هرچند ما امروز نمیتوانیم ویژگیهای آن شمشیر را اثبات کنیم!
معتقدم این رویکرد فانتزی نیازی به نقد علمی چندانی ندارد. انسان خردمند میفهمد که اگر پیامبر چنین شمشیر معجزهآسایی داشت که موجب ایمان همه در عصر ظهور منجی خواهد شد، دستِکم از این شمشیر برای هدایت مردم زمان خودش هم کمی استفاده میکرد! در حالی که تاریخ حیات پیامبر خدا (ص) نشانهای از این اقدامات خارقالعاده برای همراهی تودهها ندارد. مردم بخشهایی از حجاز طی ۲۳ سال زحمت و تبلیغ شبانهروزی حضرت محمد (ص) بهتدریج و با شنیدن سخنان حکیمانه و اخلاق کریمانه او دست از تقدیس اصنام قریش کشیده و به دعوت محمد (ص) گرویدند.
چه بسا بگویند تقدیر رسولالله (ص) غلبه بر جهانیان نبود، اما امام زمان (ع) میآید تا جهان را یکسره تحت سلطه بگیرد. این سخن اگرچه محمل و معنای صحیحی دارد، اما بهمعنای تصوّر فانتزی این گروه نیست؛ چون در روایات پرشمار از اهلبیت (علیهمالسلام) رسیده که قائم (ع) منتظر اجتماع ۳۱۳ نفر شاگرد مخلص و ۱۰۰۰۰ جنگجوست تا اجازۀ قیام به او داده شود؛ [19] یا اینکه پس از نومیدی از شیعه قیام بهحق میکند و سه بار مردم را دعوت میکند و کسی به او جواب مثبت نمیدهد: «يَقُومُ قَائِمُنَا بِالْحَقِّ بَعْدَ إِيَاسٍ مِنَ الشِّيعَةِ، يَدْعُو النَّاسَ ثَلَاثاً فَلَا يُجِيبُهُ أَحَدٌ.»[20] یا دعوتش مانند رسولالله (ص) غریبانه است و با جاهلیتی شدیدتر از جاهلیت زمان رسولالله (ص) مواجه میشود: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّة.» [21] بنابراین نصرت و غلبۀ قائم (ع) بر طواغیت جهان اگرچه امری حتمی است، این غلبه نتیجه و خاتمۀ کار قائم (ع) است، نه آغاز و طلیعهٔ حرکت و دعوت او؛ پس نباید تصور کرد که قائم (ع) هنگام آمدنش با نصرت و غلبه و امور خارقالعاده شناخته میشود و در همان آغاز برگ برندهٔ آخرش را رو خواهد کرد.
از قضا مفضّل بن عمر از امام صادق (ع) دراینباره پرسید که ظهور مهدی شما چطور فهمیده میشود و چطور امر [حاکمیت] تسلیم او میشود؟ امام (ع) فرمود: «ای مفضل، او در شبهه ظاهر میشود تا خودش مسئله را روشن کند؛ پس یاد و نامش بالا میرود و امرش [امامتش] روشن و به اسم و کنیه و نسبش صدا میشود و این بر دهان موافقین و مخالفینش زیاد میگردد تا حجت و دلیل آنها را ملزم به شناخت او کند که ما داستانش را گفتهایم و بهسمت او راهنمایی کردهایم و نسب و اسم و کنیهاش را گفتهایم و بیان کردهایم که همنام رسولالله (ص) و همکنیهٔ اوست، تا مردم نگویند که ما اسم و کنیه و نسبش را نمیدانستیم: «قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا مَوْلَايَ فَكَيْفَ يُدْرَى ظُهُورُ الْمَهْدِيِّ ع وَ إِلَيْهِ التَّسْلِيمُ؟ قَالَ ع: «يَا مُفَضَّلُ يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِينَ، فَيَعْلُو ذِكْرُهُ، وَ يَظْهَرُ أَمْرُهُ، وَ يُنَادَى بِاسْمِهِ وَ كُنْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ، وَ يَكْثُرُ ذَلِكَ عَلَى أَفْوَاهِ الْمُحِقِّينَ وَ الْمُبْطِلِينَ، وَ الْمُوَافِقِينَ وَ الْمُخَالِفِينَ، لِتَلْزَمَهُمُ الْحُجَّةُ بِمَعْرِفَتِهِمْ بِهِ، عَلَى أَنَّهُ قَدْ قَصَصْنَا وَ دَلَلْنَا عَلَيْهِ، وَ نَسَبْنَاهُ وَ سَمَّيْنَاهُ وَ كَنَّيْنَاهُ، وَ قُلْنَا: سَمِيُّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَنِيُّهُ لِئَلَّا يَقُولَ النَّاسُ: مَا عَرَفْنَا لَهُ اسْماً وَ لَا كُنْيَةً وَ لَا نَسَباً». [22]آری، مهدی در شبهه ظاهر میشود و فرایندی طولانی را طی میکند تا استبانه شود و امر ولایت خودش را برای مردم بیان کند و بفهمند واقعاً اسم و کنیه و نسبش در روایات آمده بود!
فرض کنید ما در زمان صدر اسلام زندگی میکنیم و بر اساس پیشگوییهای متون مقدس منتظر رسولی هستیم که گردن مشرکین را خاضع کند و حکومتش مشرق و مغرب را فرابگیرد. آیا با چنین نشانهای میتوانیم دعوت محمد (ص) را راستیآزمایی و تصدیق کنیم؟! البته اگر عمری بسیار طولانی داشته باشیم، احتمالاً چند دهه پس از رحلت پیامبر (ص) که در زمان خلافت داوطلبان خلافت و نیابت، دعوت او مرزهای مشرق و مغرب را در نوردید و گردن مشرکان را خاضع کرد، خواهیم فهمید ظاهراً در دعوتش صادق بوده است. در این حال هم با مشکل جدیدی مواجه میشویم، چون باید تشخیص دهیم که از بین این مدّعیان خلافت و جانشینی رسولالله (ص)، کدامشان راست میگویند!
همچنین فرض کنید ما در زمان بنیاسرائیل و منتظران موسی کلیمالله (ع) زندگی میکنیم و بر اساس پیشگوییهای متون مقدس گذشته منتظر منجی موعودی هستیم که طومار فرعون و آل فرعون را در هم بپیچد و همۀ آنان را در رود خروشان نیل غرق کند. آیا با تکیه بر چنین نشانههایی میتوانیم دعوت منجی آل ابراهیم (ع) را تصدیق و راستیآزمایی کنیم، یا اینکه احتمالاً مأموریم و معذوریم و مجبوریم پس از تعقیب موسی (ع) و غرقشدن در رود نیل، در جهان آخرت متوجه صدق دعوی نبوت موسی (ع) شویم؟!
از این گذشته، مهمترین نقدی که بر رویکرد قشریگرایی دوم وارد است این است که اساساً از نظر این گروه تمامی روایات یا دستِکم روایات مربوط به علائم ظهور از نظر دلالت محکم هستند و هیچگونه تشابه و رمزآلودگی در آنها نیست؛ در حالی که اهلبیت (علیهمالسلام) بارها تأکید کردهاند که روایات ما نیز مانند آیات قرآن دارای محکم و متشابه است: «إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ ـوَ مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِـ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا.» [23]شگفتآور است که این گروه تصور میکنند زبان قرآن و روایات لزوماً باید مانند زبان انسانهای عادی باشد تا حائز ملاکات معناداری باشد؛ با اینکه خودشان اقرار دارند که بسیاری از آیات قرآن متشابه و رمزآلود هستند و معنایی غیر ظاهری دارند؛ پس طبعاً برخی از روایات نیز مانند آیات متشابه، رمزآلود و متشابه خواهند بود. حتی آقای لودویگ ویتنگشتاین هم با اینکه در آغاز یک پوزیتویست (تحصلگرا) و از اعضای حلقه وین بود و تصور میکرد هر گزارهٔ غیرقابلآزمایش تجربی بیمعناست، پس از مدتی پژوهش، بازیهای زبانی را تئوریزه کرد و دریافت که دین و هنر و فلسفه و … هرکدام برای خودشان یک بازی زبانی و به بیان سادهتر یک زبان مخصوص و معنادار مستقل دارند. [24]دریغا که برخی از مذهبیون همچنان پافشاری میکنند که خدا و پیامبران و فرشتگان یا باید مطلقاً به زبان متعارف ما سخن بگویند یا باید ساکت شوند؛ چون اگر چیزی بگویند که با عرف ما متفاوت باشد، کلام لغو است!
علیالخصوص دربارهٔ علائم ظهور این حساسیت فزاینده خواهد شد؛ چون دستِکم برخی از روایات ظهور ترسیمکنندهٔ نقشهٔ ظهور و قیام و فرایند تمکین دولت عدل مهدوی است. شگفتا که این جماعت ظاهراً همچنان باور دارند زمین مرکز عالم است و خورشید گِرد آنان میچرخد و میپندارند پیامبران و اوصیا (ع) باید نقشهٔ حرکت سرّی منجی موعود را بهصورت شفّاف و بیپیرایه در اختیار آنان و عموم مردم و دشمنان منجی قرار داده باشند. آیا هیچ فرماندهٔ حکیمی پیش از قیامش، نقشه حرکت قیام خود را بهصورت آشکار و عاری از رمز برای همگان برملا میکند؟!
وانگهی آیا این گروه که بسیار بر مطالعه و تصدیق روایات اهلبیت (علیهمالسلام) تأکید دارند، روایات مربوط به بداء را نخواندهاند؟! بداء جزو ضروریات اعتقادات امامیه است؛ یعنی ممکن است معصوم (ع) به هر دلیلی سخنی بر زبان آورد، اما نقشه راه را برای حفظ جان امام بعد یا شیعیانش یا به هر دلیل دیگر تغییر دهد. [25]آیا تاکنون روایات تقیه را مطالعه نکردهاند؟
امام صادق (ع) فرمود: اگر ما به شما چیزی گفتیم و آنگونه شد بگویید خدا راست گفت، و اگر به شما چیزی گفتیم و آنگونه نشد باز هم بگویید خدا راست گفت تا دو برابر پاداش داده شوید: «فَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَ إِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى خِلَافِ مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَيْنِ.» [26]همچنین فرمود: اگر امیدوارید صاحبتان از جهتی بیاید ولی از جهت دیگری آمد انکارش نکنید: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤَمِّلُونَ أَنْ يَجِيئَكُمُ مِنْ وَجْهٍ، ثُمَّ جَاءَكُمْ مِنْ وَجْهٍ فَلَا تُنْكِرُونَهُ.» [27]همچنین فرمود: هرگاه دربارۀ شخصی از خودمان وعدهای به شما دادیم [مثلاً گفتیم فلان فرزندمان قائم موعود است] اما در او اتفاق نیفتاد و در فرزند یا فرزند فرزندش اتفاق افتاد انکارش نکنید، همچنانکه خداوند به عمران وعده داد که پسری به تو میدهم، اما به او مریم را داد و سپس عیسی از مریم متولد شد: «فَإِذَا قُلْنَا فِي الرَّجُلِ مِنَّا شَيْئاً وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ.» [28]آنها میگفتند: چطور ممکن است روایات مربوط به علائم ظهور لغو و بیفایده باشد؟!
به آنها باید بگویم: آیا روایات مربوط به بداء و تقیه و احتمال تغییر مکان قیام و احتمال تغییر شخص قائم و تشابه در احادیث لغو و بیفایده است؟!
دستِکم برخی از طرفداران این رویکرد قشریگرایی خوب میدانند بسیاری از روایات مربوط به علائم ظهور معنای ظاهری و عرفی ندارند و از این همین رو معمولاً بهجای نقل متن روایات علائم ظهور، تلاش میکنند یک جمع معقول و منطقیتر از مفاد این احادیث ارائه دهند!
بهقلم شیخ عباس فتحیه
برای مطالعۀ قسمت اول به هفتهنامۀ شمارۀ 149 مراجعه کنید.
1. قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق، ج ۴، ص ۴۰۹.
- قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق، ج ۴، ص ۴۰۹.
- ر.ک: شیخ صدوق، کمالالدین، ج ۲، ص ۵۲۵؛ فیض کاشانی، نوادر الأخبار، ج ۱، ص ۲۶۰.
- جزائری، قصص الأنبیاء، ج ۱، ص ۱۴۴.
- نعمانی، الغیبة، ص ۲۵۴ و ۲۸۹ و ۲۹۰؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۱۱۸ و ۳۹۳؛ الکلینی، الکافی، ج ۸، ص ۳۱۰.
- نعمانی، الغیبة، ص ۲۶۲؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص ۴۳۵.
- نعمانی، الغیبة، ص ۲۶۶.
8.. نعمانی، الغیبة، ص ۲۶۶. - نعمانی، الغیبة، ص ۲۶۶.
10 . شیخ طوسی، الغیبة، ص ۴۶۴.
11 . نعمانی، الغیبة، ص ۱۸۲.
12 . شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷۵، نعمانی، الغیبة، ص ۲۵۶.
13 . نعمانی، الغیبة، ص ۳۱۳؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۵۶.
14 . خصیبی، الهدایة الکبری، ص ۴۳۰.
15 . نعمانی، الغیبة، ص ۲۴۴.
16 . خصیبی، الهدایة الکبری، ج ۱، ص ۳۹۲.
17 . شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج ۳، ص ۵۸۸؛
18 . شیخ طوسی، الغیبة، ص ۴۴۳.
19 . ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۷.
20 . طبری، دلائل الإمامة، ص ۴۵۵. - نعمانی، الغیبة، ص ۲۹۷.
22 . مختصر البصائر، ص ۴۳۵.
23 . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۱۱۵.
24 . ر.ک: لودویگ ویتگنشتاین، تحقیقات فلسفی.
25 . ر.ک: کلینی، الکافی، ج ۱، باب البداء، ص ۱۴۶ – ۱۴۹.
26 . کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۹.
27 . ابنبابویه، الإمامة و التبصرة، ص ۹۴.
28 . کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۳۵.