خانه > هفته‌نامه زمان ظهور > 151 – خداوند بردگان یا آزادگان؟

151 – خداوند بردگان یا آزادگان؟

دین، انسان را از بردگی به آزادی حقیقی هدایت می‌کند

آیا به‌واقع دین آمده تا انسان را به بردگی بگیرد و مانع آزاداندیشی آدمی شود و او را اسیر و در بند افکار پوشالی و غیرواقعی کند، یا اینکه دین واقعی انسان را از بند بردگی می‌رهاند و او را به آزادگی حقیقی می‌رساند.

باور دین‌داران

دین‌داران بر این باورند که خداوند در هر زمانی شخصی را منصوب می‌کند تا همگان باید از او تبعیت کنند و تخلف از این شخص، گناهی بزرگ و نابخشودنی است. این مسئله تقریباً در همۀ ادیان ابراهیمی و حتی غیر ابراهیمی وجود دارد که اشخاصی تحت القاب انسان کامل، قطب، ولی امر، امام، پاپ، رهبر، پیامبر، وصی و… تقدیس و اطاعت می‌شوند و تسلیم‌بودن در برابر این پیشوایان امری ضروری است.

دیدگاه منتقدان دین

در نگاه منتقدان دین، این یک نوع برده‌داری تئوریزه شده است که کاری جز سلب آزادی‌های فردی و اجتماعی ندارد و قدرت تفکر آزاد را از انسان گرفته و او را به موجودی دگم و جزم‌اندیش تبدیل می‌کند که چشم بر نقایص و عیوب باورهای خویش بسته و دائماً در صدد توجیه کاستی‌های آیین خویش است.

نقطه‌نظر

  1. در ابتدا باید بگویم دین‌های موجود خالی از تحریف و خرافات نیستند و نمی‌توان حقیقتاً این ادیان را تماماً، دین خدا نامید؛ چون هیچ‌کدام از متصدیان فعلی ادیان‌، فرستادۀ خدا نیستند و نمی‌توانند ادعای نمایندگی خدا را داشته باشند و در واقع تمام مدعیان پیشوایی در ادیان مختلف، دین خود و افکار و برداشت خودشان از دین را ترویج نموده و به پیروی از رأی و نظر خودشان دعوت می‌کنند.
    به نظر می‌ر‌سد سخن منتقدان دین تا اندازه‌ای درست باشد و آنچه دربارۀ پیروان ادیان این‌چنینی می‌گویند، چندان بیراه نیست.
  2. نکتۀ دیگری که باید به آن توجه کرد این است که در واقع دین، به‌معنای روش زندگی است و به این معنا هر انسانی، دینی دارد و از آن روش پیروی می‌کند و هیچ‌کسی نمی‌تواند بگوید من از هیچ دین و روشی در زندگی پیروی نمی‌کنم؛ چراکه او در انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌هایش اگر از کسی پیروی نکند، پس به‌دلخواه خود عمل می‌کند و در حقیقت بنده و بردۀ «من» است.
    سید احمدالحسن در‌این‌باره می‌گوید:
    «حقیقت بندگی این افراد آن است که «من: منیت و خود‌خواهی» و هواها و خواست‌های نفسانی را می‌پرستند.» [1]«من (و پناه می‌برم از منیّت)… تو و همۀ کسانی را که طالب حقیقت‌اند دعوت می‌کنم به اینکه تبری بردارید، ـ‌همان‌گونه ابراهیم (ع) تبر برداشت‌ـ و همۀ بت‌هایی را که غیر خدا پرستیده می‌شوند درهم بشکنید؛ از جمله بتی که در وجودتان است و آن “من” است.» [2]

    آزادی در اندیشیدن

    همچنین تعصب به افکار و باورها، مخصوص دین‌مداران نیست! انسان در قفس اندیشه‌ها و باورهای خود گرفتار است و همه‌چیز را با افکار خود می‌سنجد و جهان را با عینک خود می‌بیند و چون انسان به ماده و دنیا خو کرده، همه‌چیز را با نگاه مادی خود می‌بیند و تفسیر می‌کند.
    انسان آزاد کسی است که از پیش‌فرض‌های ذهنی که در افکار همه وجود دارد، دست بردارد و آزادانه در پی حقیقت به راه بیفتد و هرگاه حقیقتی را دریافت، بدون لجاجت بپذیرد؛ هرچند مخالف افکار و باورهای چندین‌ساله‌اش باشد.
    سید احمدالحسن در‌این‌باره می‌فرماید:
    «هر انسانی ـ‌غیر از آن‌کس که خدا به او رحم کند‌ـ به حبس‌کردن خودش در صندوق حافظه مبتلاست و به‌طور معمول حافظه نیز کوتاه‌مدت است. او را می‌بینی که خود را در صندوقی تنگ، با مجموعه‌ای از مشکلات یا قضایایی که در هر لحظه از زندگی‌اش با آن‌ها مواجه است، حبس می‌کند و با توجه به اینکه مشکلات و قضایایی که انسان به آن‌ها مبتلاست، به پایان نمی‌رسد مگر با مردنش، پس هر انسانی را ـ‌‌جز آن‌کسی که خدا به او رحم کند‌ـ چنان می‌بینی که حتی هنگام نماز، به صندوقی که نفْس خود را در آن حبس کرده است می‌اندیشد و حتی در حالی می‌میرد که خود را در این صندوق تنگ و خفه‌کننده، زندانی کرده است.
    این صندوق را بشکن و نفْس خود را از این حبس انفرادی که در طول حیات گذشته‌ات برگزیده‌ای، خارج کن.
    با خدا باش و همیشه خدا را یاد کن و در فضای رحمت خدا، فضای آزادی حقیقی و فراگیر، شنا کن.
    این صندوق را بشکن و هرگاه افکار و مشکلات و قضایایی که در دنیا با آن‌ها مواجه هستی، تو را به حبس‌شدن همراه خودش در این زندان انفرادی فراخواند، با یاد خدا با آن‌ها روبه‌رو شو و بکوش تا بار دیگر در این صندوق وارد نشوی.» [3]

دین حقیقی

دین حقیقی و نمایندۀ واقعی دین خدا تلاش می‌کند تا انسان از هرگونه بند و اسارت آزاد شود و از قفس ساخته‌شده توسط خودش رهایی یابد. در دین الهی، سوای آنچه دین‌داران می‌پندارند و عمل می‌کنند، خداوند شخصی را با معرفی‌نامه قطعی در هر زمانی تعیین می‌کند که او عالم به حقایق امور است و مراجعه به این شخص و شنیدن سخنان او و عمل به راهکارهای او، کلید رهایی انسان از بند اسارت‌هاست.
البته معمولاً نمایندگان حقیقی پروردگار، توسط علمای ادیان زمانۀ خویش مورد ستم قرار گرفته تا از کانون توجهات کنار زده شوند و این هم به‌جهت خودخواهی ایشان است که منفعت خویش را در برده‌بودن انسان و بت‌پرستی می‌دانند و هر انسان با فطرت سالمی، باید از دین اینان متنفر باشد.

نمایندۀ حقیقی دین خدا

سید احمدالحسن امروز به‌عنوان نمایندۀ حقیقی دین الهی همگان را به آزادی و انسانیت فرامی‌خواند و سخنانش مملو از دعوت به رها‌شدن از بند اسارت خودخواهی‌ها و تعصبات جاهلانه است.
«به همین دلیل در برابر کسانی که شما را به “اول خودم یا برادرم یا عمویم یا پسرعمویم” قبل از شخصی غریبه، یا “اول شهرم یا استانم یا کشورم” فرامی‌خوانند، بنده شما را به شعار اول “انسانیتم” فرامی‌خوانم. انسانیت شما در گرو متمایز بودنتان از سایر حیوانات است.
آنچه شما را به‌واقع از دیگر حیوانات متمایز می‌کند، تنها مغز نیست؛ زیرا مغز محصولی تکاملی است که سایر حیوانات نیز ـ‌گرچه در سطحی پایین‌تر‌ـ دارا هستند. آنچه شما را به‌واقع از سایر حیوانات متمایز می‌سازد، ایثار واقعی بی‌چشمداشتی است که می‌توانید به آن متصف گردید و با آن “بشر” محسوب شوید. وقتی به شرافت و انسانیت خود می‌رسی که عهده‌دار فقیر و یتیمی شوی که ارتباط فامیلی با تو ندارد، در حالی که خودت نیاز مالی داشته باشی. ببخشی بی‌آنکه توقع سودی در آینده داشته باشی.
شما را به بنیان‌نهادن “انسان” در وجودتان دعوت می‌کنم.
شما را به کشتن “من” فرامی‌خوانم و به شعار “همسایه‌ام قبل از من” و “شهر همسایه قبل از شهر خودم” فرامی‌خوانم؛ به همان صورتی که رسول خدا و ائمه (ص) و انبیا (ص) وصیت فرموده‌اند: اول همسایه، اول فقیر، اول یتیم، اول بیوه‌زنان.
و شما را به ترک‌گفتن آنچه چنین افرادی به آن دعوت می‌کنند، فرامی‌خوانم. متأسفانه آن‌ها شما را دعوت می‌کنند به اقتدا به شیطانی که گویندۀ “اول خودم” و پیوست‌هایش ـ‌مثل “اول شهر خودم” و “اول استان خودم”‌ـ است.
این‌ها شما را دعوت می‌کنند به اینکه مصداق این سخن حق‌تعالی باشید: (فلما عتوا عما نهوا عنه قلنالهم کونوا قردة خاسئین) (هنگامی که از آنچه نهی شدند نافرمانی کردند، به آنان گفتیم به‌شکل بوزینگانی رانده‌شده درآیید).
این‌ها با جهل خود و شعارهایشان، انسان را به ویرانی می‌کشانند و وقتی انسان ویران شود، نمی‌تواند به‌عنوان یک مولّد و عنصر سودرسان و فعّال در زندگی اجتماعی سالم ایفای نقش کند؛ بلکه بمبی ساعتی خواهد بود که منتظر وقت یا فرصت مناسب است تا سمومش را در دیگران منتشر سازد.
این همان واقعیتی است که امروزه مردم در آن زندگی می‌کنند و متأسفانه بسیاری از دزدها و کارمندان فاسد، قربانی این افراد و شعارها و رهبری نابکارشان هستند.
فرد عاقل باید بداند که حتی رفاه اجتماعی دنیوی را هم نمی‌توان از طریق این افراد به دست آورد؛ زیان آخرتی که با پیروی از آن‌ها حاصل می‌شود جای خود دارد.» [4]ببینید این‌چنین شخصی که از سوی خدا تأیید شده و همگان را به چنین اخلاق والایی فرامی‌خواند، هیچ‌گاه به خویشتن دعوت نمی‌کند و دنبال به‌بردگی‌گرفتن هیچ انسانی نیست؛ بلکه می‌آید تا مردم را از بردگی نجات دهد و آزادگی را به ایشان بیاموزد.
«هرکه در طلب من باشد، هلاک می‌شود و هرکه در طلب امام مهدی باشد گمراه خواهد شد؛ اما اگر کسی در طلب خداوند باشد به سرمقصد می‌رسد.» (احمدالحسن را این‌چنین شناختم، دکتر زکی صبیحاوی، 29 ژوئن 2010)

بردگان یا آزادگان
بردگان یا آزادگان

خاتمه

در اینجا با نقل حکایتی از یکی از شاگردان سید احمدالحسن، سخنم را به اتمام می‌رسانم.
یکی از طلبه‌ها از شرایط مادی دشواری رنج می‌بُرد. به‌خاطر کافی‌نبودن شهریه‌اش سختی می‌کشید (مانند وضعیت اکثر طلبه‌های دیگر) تا جایی که مجبور بود دو هفته در نجف بماند و به شهرش که خانواده و فرزندانش در آن سکونت دارند نرود؛ چون توان پرداخت کرایه رفت‌وآمد را نداشت.
یک روز از عبد صالح پرسیدم: امکان دارد با فراهم‌کردن همه یا بخشی از کرایۀ رفت‌وآمدِ این طلبه به او کمک کنیم؟
ایشان فرمود: «… در رابطه با کمک‌کردن صاحب‌اختیاری. می‌توانی به هر اندازه کمک کنی و نیاز نیست سؤال کنی.
معتقدم درست نیست که خودت را به این شکل در قیدوبند بیندازی و از من دربارۀ مسائل ساده‌ای چون کمکی که آن را مناسب می‌بینی، سؤال کنی.
چنین سؤالاتی نه برای تو زیبنده است و نه برای من؛ برای شما، به این خاطر که در قیدوبند نهادن است و تو را به ابزاری بدون ارزش تبدیل می‌کند که بدون مراجعه و سؤال، توانایی اتخاذ هیچ تصمیمی را ندارد؛ و این برای شما زیبنده نیست.
برای من هم زیبنده نیست؛ چون مرا طوری نشان می‌دهد که گویی می‌خواهم سیطره و تسلط داشته باشم و می‌خواهم در هر مسئلۀ ریز و درشتی به من مراجعه کنند و خودشان هیچ نظر یا تصمیمی نداشته باشند؛ حتی در مسائل ساده یا روشن؛ و من این‌گونه نیستم.
بشخصه نهایت چیزی که می‌خواهم این است که به فردی آموزش دهم و او را تربیت کنم تا در ضمن چهارچوب منظومۀ الهی رهبری کند؛ پس از آن انتظار می‌رود که او عمل و رهبری کند.
من میل و رغبتی به تسلط بر کسی ندارم و دوست ندارم طوری برخورد کنم که انگار بر کسی تسلط دارم. این مسئله‌ای است که در من استقرار یافته و چه بسا دربارۀ من، فطری و طبیعی باشد؛ بنابراین اگر برخلاف آن رفتار کنم موجب آسودگی خاطرم نمی‌شود؛ بلکه برعکس است.» همواره در خیر و عافیت باشید.
(دکتر علا‌ءالسالم (حفظه‌الله)، 1‌می‌2018م)
در انتها از شما خوانندۀ محترم می‌خواهم با خود منصف باشید و بین این سخنان و این رفتار با عملکرد علمای بی‌عمل که دائماً انسان‌ها را به‌سمت خود دعوت می‌کنند، مقایسه نموده و ساحت دین خداوند را از این ریاکاران جدا نمایید و دین خدا را با صاحب حقیقی آن قضاوت کنید.

والحمد لله وحده

به‌قلم سید حامد میری

منابع:
. متشابهات، ج4، س164.

  1. پاسخ‌های روشنگرانه، ج۱، س14.
  2. پیک صفحه، ص287.
  3. پیک صفحه، ص118.

151 – هفته نامه زمان ظهور- 15 اردیبهشت 1402

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

همچنین ببینید

گفت‌وگوی_داستانی_دربارۀ_دعوت_فرستادۀ_عیسای_مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *