نویسنده: علی احمدی
یکی از شبهاتی که بسیاری از خداناباوران بر آن تأکید فراوانی دارند، این است که اگر همهچیز نیاز به علت و خالق دارد، خالقِ خدا کیست؟
این اشکال ناشی از برداشت غلطی است که از قانون علیت دارند. آنان قانون علیت را اینگونه در نظر میگیرند: «هرچیزی، نیازمند علت است!» و طبق این برداشت، میگویند کسی که با استناد بر قانون علیت، خدا را اثبات میکند دچار تناقض میشود؛ زیرا از او میپرسیم بنا بر همان قانون علیت، علت خدا چیست؟
برای پاسخ به این اشکال بایستی در ابتدا به بررسی دقیق قانون علیت بپردازیم.
قانون علیت میگوید «هر معلولی، نیازمند علت است».
یکی از اشتباهات شایع آن است که در بیان قانون علیت گفته میشود: «هر چیزی، علتی دارد.» اما معلول، «هرچیز» نیست؛ زیرا که اگر معلول را هرچیزی بگیریم در این صورت این گزاره بدیهی نیست و توجیه آن نیازمند استقرای تام موجودات است؛ یعنی باید تمام موجودات را بررسی کنیم تا به یقین برسیم که همگی نیازمند علت هستند و قائم بر خود نیستند! یا اینکه بتوانیم دلیل یقینی ارائه دهیم که هر موجودی ضرورتاً باید علتی داشته باشد.
بنابراین دستِکم دیگر این گزاره بدیهی نخواهد بود و نظری و غیرپایه است (هرچند بر اساس وجود موجودات حادث، امتناع تناقض و نیز مولد نبودن عدم، این گزاره باطل است).
حقیقت آن است که معلول، موجودی است که برای بودن نیازمند علت است و علت، موجودی است که توانایی ایجاد معلول خاص خود را دارد؛ بنابراین قانون علیت را میتوانیم اینگونه بنویسیم: «هر معلولی (هر موجودی که برای بودن نیازمند علت است)، نیازمند علت است.» [1]
بداهت این گزاره واضح است و هر انسان خردمندی آن را تصدیق میکند؛ اما برای تصور بهتر معلول و چگونگی نیازمندی معلول به علت نیاز است به پرسش زیر پاسخ دهیم:
مِلاک یا مَناط احتیاج معلول به علت چیست؟ یا بهعبارتی معلول چه ویژگیای دارد که بهخاطر آن ویژگی، نیازمند علت است؟
پاسخ این پرسش را در توضیح قانون علیت توسط احمدالحسن مییابیم:
«]علیت [یعنی هر حادثه و تغییری، سبب و علتی دارد که باعث حادثشدن یا رخدادن آن تغییر میشود. علیت قانونی حتمی است؛ زیرا نقض آن مستلزم آن است که عدم مطلق مولد باشد، در حالی که چنین چیزی محال است. اینکه عدم مطلق نامولّد است، از بدیهیات است و به نظریهپردازی و اثبات نیاز ندارد. عقل بهروشنی حکم میکند که عدم مطلق بهخودیِخود نمیتواند تولیدکننده باشد؛ زیرا عدم مطلق بهطور کامل فاقد موجودیت است و بنابراین نمیتوان تصور کرد که از آن چیزی صادر گردد.» (احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص540)
بنابراین پاسخی که به سؤال بالا داده شده است، ویژگی حدوث [1] است؛ یعنی هر موجود حادثی که دارای آغاز بوده و سابقۀ نیستی داشته باشد، معلول است و به علت، نیاز خواهد داشت؛ زیرا موجود حادث، نبوده و بعداً موجود شده است [3] و عقل حکم میکند که چنین موجودی خودبهخود ایجاد نشده و نیاز به پدیدآورنده دارد.
اگر کسی مدعی شود «موجود حادث، نیاز به علت ندارد» به خطا رفته است به دلایل زیر:
سه حالت برای توضیح شکلگیری موجود حادث (پدیده) وجود دارد:
1. خودبهخود به وجود آمده است؛
2. خودش، خودش را به وجود آورده است (پدیدآورندۀ خود است)؛
3. دیگری (علت یا موجود مُحدِث)، آن را به وجود آورده است.
فرض اول صحیح نیست؛ زیرا خودبهخود بهوجودآمدن یعنی آن موجود توسط عدم مطلق ایجاد شده است و این باور صادق موجه نیست؛ زیرا عدم مطلق، نامولّد است.
فرض دوم نیز صحیح نیست؛ زیرا این فرض به این معناست که موجود حادث پیش از پدیدآمدنش بوده است و خودش را ایجاد کرده است! بطلان این مسئله بهدلیل وجود تناقض، واضح است (بنا بر امتناع جمع نقیضین محال است که چیزی در یک آن، هم موجود باشد و هم معدوم)؛ پس حتماً موجود دیگری بوده است که پدیدآورندۀ موجود حادث محسوب میشود.
نتیجه میگیریم: موجودی که حادث است و ابتدایی دارد، بهطور قطع علت و پدیدآورندهای دارد.
اکنون قانون علیت برای ما روشن شده است و میتوانیم بهجای نوشتن «هر معلولی، نیازمند علت است»، بنویسیم «هر موجود حادثی، نیازمند مُحدِث است»؛ زیرا روشن شد که منظور از معلول، موجود حادث (پدیده) است و علت نیز موجود مُحدِث (پدیدآورنده) است.
طبق این تقریر از علیت، موجودی که ازلی باشد یعنی مسبوق به عدم نباشد و آغاز و ابتدایی نداشته باشد، بینیاز از علت است؛ زیرا شروع و ابتدایی ندارد و اینگونه نیست که نبوده باشد و بعد به وجود آمده باشد تا بپرسیم پدیدآورندهاش کیست؟ زیرا همیشه بوده است و ازاینرو اساساً پرسش از آغازکننده و پدیدآورنده برای چنین موجودی منتفی است.
بنابراین در پاسخ به اشکال خداناباورانی که میگویند چرا قانون علیت را نقض میکنید و خدا را فاقد علت میدانید، پاسخ خواهیم داد بر اساس قانون علیت، موجودات حادث (معلول)، نیازمند علت هستند، اما خدا از آنجا که حادث نبوده و ازلی [4] است، نیازی به علت ندارد.
———
1. به این نوع گزارهها یا قضایا، «قضایای تحلیلی» گفته میشود. به این معنا که محمول در موضوع مندرج است؛ مانند این گزاره: «باران، مرطوب است.» مرطوب (محمول) در باران (موضوع) مندرج است؛ یا بهعبارت دیگر محمول چیزی جز بازگویی موضوع نیست. در این نوع قضایا اگر محمول مورد پذیرش ما نباشد دچار تناقض خواهیم شد؛ مثلاً در این مثال که «مثلث از سه ضلع تشکیل شده است» نمیتوان گفت مثلث از سه ضلع تشکیل نشده است؛ چراکه در این صورت دچار تناقض خواهیم شد. در اصل علیت نیز در صورت رد محمول، دچار تناقض میشویم؛ زیرا نیازمندی به علت (محمول) در معلول (موضوع) مندرج است.
2. یعنی دارای آغاز و سابقۀ نیستی (عدم خود).
3. به عبارتی نمیتوانیم بگوییم این موجود هم هست و هم نیست! حال اگر این موجود واقعاً وجود دارد، چگونه ایجاد شده است؟ اگر همیشه بوده باشد (ازلی باشد) این پرسش برای او منتفی است؛ اما اگر آغاز و ابتدایی داشته باشد (حادث باشد)، این پرسش معنادار است و باید پاسخ داده شود.
4. اثبات ازلیبودن خداوند را میتوانید در فصل ششم کتاب «توهم بیخدایی»، تألیف احمدالحسن مطالعه کنید.