به قلم: نوردخت مهدوی
مقدمه
در بوق و کرنا فریاد برآورده و میگویند: زمانی که قائم (ع) میآید، او را از طریق علم اصول باید شناخت و او با همین علم بر اهل حوزه احتجاج میکند؛ ساعتها بحث و مناقشه بین او و حوزویان در خواهد گرفت و ایشان با پاسخگویی بر شبهات اصولی، امامتش اثبات میشود!!!
آیا در حقیقت قائم (ع) اینگونه میآید؟ یعنی علمی که او با خود دارد و مردم از طریقش او را از دیگر مدعیان بازخواهند شناخت علم اصول فقه است؟ و با چنین علمی بر صاحبان علم (البته بهزعم خودشان) احتجاج میکند؟ ایشان باید بیایند و به کتب اصولی این افراد خرده بگیرند و از تکتک فصول کتبشان اشکالتراشی کنند تا شناخته شوند و اثبات شود که او قائم است؟! یعنی افضلیت خود را بر سایرین از طریق اصول فقه اثبات میکند؟
در این مجال مختصر به این مسئله خواهیم پرداخت که آیا قائم با اصول فقه میآید؟
اصول فقه چیست؟
اصول فقه، علمی است که در آن از قواعدی بحث میشود که نتیجۀ آنها در استنباط حکم شرعی مورد استفادۀ مجتهد قرار میگیرد. ازاینرو، علم اصول فقه نسبت به علم فقه، علمی ابزاری است که فقیه بهوسیلۀ آن میتواند احکام شرعی فرعی را از منابع آنها یعنی کتاب، سنّت، اجماع و عقل استنباط کند. [1]
علم معصوم، کدام است؟
پیش از هرچیز باید بدانیم علم چیست؟ علم حجت الهی چیست که با آن از سایر مردم متمایز میشود؟
ضریس گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: «علم چیزی است که در شب و روز اتفاق میافتد؛ روزبهروز و لحظهبهلحظه.» [2]
ضریس گوید: با ابوبصیر نزد امام باقر(ع) بودیم. ابوبصیر به ایشان عرض کرد: فدایتان شوم، عالِم شما به چه علمی آگاهی دارد؟ ایشان فرمود: «ای ابومحمد! عالم ما غیب را نمیداند؛ اگر خداوند عالم ما را به خودش واگذارد، مانند برخی از شما میشود. ولی لحظهبهلحظه برایش ایجاد میشود.» [3]
پس متوجه شدیم علم معصوم، ورای علوم زمینی و استنتاجی است. او با توجه به اینکه متصل به آسمان است، علمی که از جانب خداوند بر او عطا میشود، وحی لحظهبهلحظه است؛ علمی است که او میداند و دیگران نمیدانند. علم دین است؛ علمی که به آخرت مردم و نجات آنها وابسته است. پس ناگزیر باید به او وحی شود تا فصلالخطاب هر مسئلهای از دین ازجمله عقاید و شرایع نزد او باشد. بنابراین، علم چیزی نیست که بوده، بلکه چیزی است که میشود.
با این تفاصیل، علم دین نزد معصوم یا همان حجت الهی است که او آن را بهسمت مردم میآورد نه سایرین، حال میخواهند اهل حوزه باشند، یا فقیهی که خود را مرجع تقلید مردم میداند؛ چراکه علم دین نزد معصوم به ودیعه گذاشته شده که وحی لحظهبهلحظه از جانب خدا بر اوست.
آیا قائم با اصول فقه احتجاج میکند؟
قبل از اینکه به این موضوع بپردازم، میخواهم شما را ببرم به عصر رسول خدا (ص). آیا ایشان زمانی که مبعوث شدند، با احکام و شرایع بر مردمی که پیش از او صدها سال پیامبری به خود ندیده بودند، احتجاج کردند؟ محمد (ص) با خود چه علمی داشت که سایرین بیبهره بودند؟ او در زمانی بهسمت مردم آمد که دین حنیف ابراهیمی، آیین موسی و عیسی (ع) نزد مردم آن زمان دستخوش انواع تحریفها شده بود. زمانی که بتپرستی رواج داشت و محمد (ص) با بزرگان ادیانِ تحریفشده روبهرو شد و ایشان به بنای عقیده اهتمام ورزید؛ یعنی اساس دین را که عقیده است برای آنان اصلاح و تشریح کرد و او هرگز با تشریع (احکام فقهی) آغاز نکرد؛ چراکه عقیده اصل است و تشریع فرع؛ پس تا زمانی که عقیده در قلوب افراد محکم و مستقر نشده باشد، هرگز پذیرای احکام که آنان را به سختی میاندازد نخواهند شد.
حال بیاییم و به موضوع قائم (ع) در این خصوص بپردازیم. قائمی که همچون جدش محمد مصطفی (ص) در زمانهای میآید که تحریف و بدعتها بر دیوارۀ دینی که بزرگان ادیان معرفیاش میکنند، رسوخ کرده است. حال او بیاید و ابتدائاً احکام و شرایع را بازگو کند؟! عقل هم به این مسئله حکم نخواهد کرد.
در روایات محمد و آلمحمد علیهمالسلام وارد شده که علم بیست و هفت حرف دارد که فقط دو حرفش را انبیا آوردهاند و قائم (ع)، بیست و پنج حرف باقیمانده را منتشر میکند.
از ابوعبدالله [امام صادق] (ع) روایت شده است كه فرمود: «علم بیست و هفت حرف دارد و همۀ آن چیزی كه انبیا آوردهاند دو حرف است. مردم تا امروز، جز این دو حرف از علم، چیزی نمیدانند؛ پس اگر قائم ظهور كند بیست و پنج حرف دیگرِ علم را نیز خارج و آن را بین مردم منتشر میكند و این دو حرف را نیز به آن اضافه میکند تا بیست و هفت حرف علم، بین مردم منتشر شود.» [4]
نکند هنوز بر این گمانید که این بیست و پنج حرف حول محور شرایع میچرخد؟! اینکه دین را به شرایع و احکامش تقلیل دهید، همین میشود که مردم بخندند و بگویند دغدغۀ دین این است که با پای راست وارد توالت شویم یا با پای چپ؟ یا دغدغه دین شده تار موی زنان؟ وقتی از اصل دین غافل شویم، نتیجه همین میشود که امروز بر جوامع مسلمان میگذرد.
سید احمدالحسن در این خصوص میگوید:
«اصول فقه را مردم برای به دست آوردن احکام فقهی از روی ظنّ و گمان هنگام غیبت امام معصوم یا جانشین بیواسطۀ ایشان وضع کردهاند. اگر امام معصوم یا نمایندۀ ایشان مانند نایب مخصوص او حاضر باشد نیاز به این علم منتفی خواهد شد و این گفتۀ خود همین علماست، هم از جانب علمای شیعه و هم علمای سنّی و در آن اختلافنظر ندارند. حتی فقهای سنّی هم جایز بودن اجتهاد با وجود پیامبر(ص) و در حضور او را رد میکنند بهجز عدۀ اندکی، آن هم با بعضی شرایط خاص که به گفتار و عقیدۀ آنها کسی عمل نمیکند. اما فقهای شیعه بر جایز نبودن اجتهاد با وجود و حضور امام معصوم (ص) یا نمایندۀ ایشان مانند نایب خاصّ او، همعقیده و متفقالقول هستند. حالکه چنین است چه معنایی برای احتجاج امام (ع) یا کسی که امام (ع) ارسالش میکند براساس اصول فقه باقی میماند؟!» [5] آنچه واضح و عیان است علم، چیزی است که فرد را به قطع و یقین برساند و آنچه از اصول فقه از جانب غیر معصوم عرضه میشود، همهاش گمان و ظن و نظر شخصی است که نهتنها فرد را به قطعیت نمیرساند بلکه هیچ جایگاهی در دین الهی ندارد.
نکتۀ دوم اینکه: به چه حقی، در نبود معصوم عهدهدار این امر شدند؟ آیا خدا و رسولش این امر را به آنها تفویض کردند؟ یا اینکه بزرگان شیعه، به تقلید از اهلسنت خود را وارد چنین ورطۀ مهلکی کردند؟ پیشنهاد میکنم در کتاب گوساله، تاریخچۀ مفید و مختصر اصول فقه، به قلم سید احمدالحسن را مطالعه کنید تا بدانید این علم را چگونه خلق کردند.
نکتۀ سومی که در کلام سید احمدالحسن مشهود است، اینکه وقتی خود معصوم یا نمایندهاش حضور داشته باشد، دیگر نیازی به این علم نخواهد بود، پس احتجاج به آن هم متنفی خواهد شد.
در ادامه ایشان میگوید:
«بهعلاوه عقیده، همان اصل و اساسی است که بر آن شریعت بنا میشود و همۀ انبیا و فرستادگان (ع)رسالت خود را پیش از تشریع، با عقیده شروع کردهاند. حضرت موسی (ع) در قرآنی که هیچ مسلمانی در درستی صدورش از جانب خداوند سبحانومتعال اختلافی ندارد، در مدتزمانی بعد از مرحلۀ عبور کردن از رودخانه که مدت کمی هم نبود، تشریع را آورد؛ یعنی وی قبل از اینکه اصلاح شریعت آنها را آغاز کند مدت زیادی را در اصلاح اعتقادات قوم خود صرف نمود.
بنابراین، عقیده اصل است و تشریع فرع؛ درحالیکه خود آنها نیز میگویند: اصول دین و فروع دین. حال کدام اولی است که به آن احتجاج کنند: اصل یا فرع؟» [6]
سخن پایانی
شکی نیست که قائم (ع) در زمانۀ بدعتها و انحرافها بهسوی مردم میآید و طبق روایات کاری سختتر از جدش رسول خدا (ص) خواهد داشت؛ چراکه مردم به پرستش بتهای سنگی و چوبی مشغول نیستند، بلکه افرادی را میپرستند که با قرآن علیه او برمیخیزند.
قائم (ع) میآید برای شکستن همین انحرافها و بدعتها؛ میآید برای هدایت مردمی که از اصل و اساس دین که عقیدۀ الهی است دور شدهاند؛ میآید تا بنا کند عقیده را؛ میآید تا بسازد انسان را. همۀ اینها مستلزم تربیت مردم براساس عقیده است؛ عقیدهای استوار که آنان را در حق یکدیگر عادل میکند؛ عقیدهای که آنان را به قناعت و بینیازی میرساند تا از مال غیر چشمپوشی کنند، و آنان را به امری واحد زیر سایۀ پرچم حق جمع میکند و بعد که عقیده استوار شد و پایهها و ستونهایش محکم شد، به تشریع میپردازد. عمل به تشریع و احکام در سایۀ ایمان راسخ و عقیدۀ محکم، دلپذیر و شیرین خواهد بود و دیگر سختیآفرین هم نخواهد بود.
——-
منابع
1. ویکی فقه
2. صفار، بصائرالدرجات، ص344.
3. صفار، بصائرالدرجات، ص344.
4. مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۱۷؛ بحارالانوار: ج ۵۲، ص ۳۳۶.
5. متشابهات، ج2، سؤال 50.
6. متشابهات، ج2، سؤال 50.