سلسلهمقالات پاسخ به موسی بن میمون(قسمت اول)
نهضت حسین(ع) به مردم در هر مکان و زمان نشان داد که اسلام هدفِ برپایی امپراتوری عربی را در سر ندارد
به قلم: یهوشوع ربوبی
پیشگفتار
ماهها پیش وقتی «نامه به یمن» اثر موسی بن مَیمون[1] -از علمای یهود- را میخواندم با شخصیت این فرد آشنا شدم! گرچه در بین پیروان ادیانی که میشناسم وقتی به یهودیان فکر میکنم تقریباً همیشه تصاویری از دشمنیشان با فرستادگان خدا در مقابل چشمانم ظاهر میشود! آری، موسی بن مَیمون را دیدم که بیپروا بر حضرت محمد (ص) هجوم آورده و سعی میکند شخصیت او را با استفاده از پیشگوییهای کتاب مقدس و تکرار یک لقب بکُشد! بنابراین، در این سلسلهمقالات قصد دارم تا شما را با نوشتههای او آشنا کنم و سپس میزان درستی یا نادرستی آن را از همان کتاب مقدسی که قبولش داشت، نشان دهم و علاقه دارم یهودیانی که برای او احترام و ارزش قائلاند -خصوصاً کلیمیان ایران- پس از پایان این نقد نظرشان را برای ما ارسال کنند.
• مختصری دربارۀ موسی بن مَیمون
به او هارامبام نیز میگویند. ابنمیمون در سال ۱۱۳۵م در شهر كُردُوا واقع در اسپانيا متولد شد. پدرش در اين شهر، حاكم شرع يهوديان بود. موسی در جوانی، تورات و تلمود را نزد پدر خود آموخت و فلسفه، نجوم، رياضيات و طب را از دانشمندان زمانش فرا گرفت. او از بزرگترين علما و دانشمندان مذهبی تاریخ یهود است.[2] و دربارهاش گفتهاند: «ממשה עד משה לא קם כמשה» یعنی: «از موسی (ابنعمران) تا موسی (ابنمیمون) کسی مانند موسی برنخاسته است».»[3]
• کلمات ابنمیمون دربارۀ حضرت محمد (ص)
بیدرنگ بهسراغ کلمات ابنمیمون میرویم! ابنمیمون در نامۀ خود میگوید: «مدتی بعد دینی پدیدار شد که منشأ آن از طریق نوادگان عیسو به او میرسید، البته قصد این شخص ایجاد یک ایمان جدید نبود. زیرا او برای اسرائیل بیضرر بود، چون نه افراد و نه گروهها در اعتقادات خود بهخاطر او آرام نبودند، زیرا ناسازگاریهای [تناقضهای] او برای همه آشکار بود. سرانجام وقتی به دست ما افتاد بر او غلبه شد و ما او را متوقف کردیم و سرنوشت او شناخته شده است. پساز او دیوانهای برخاست که از پیشرو خود تقلید کرد؛ چون او راه را برایش [محمد] هموار کرده بود. اما او [محمد] هدف دیگری را اضافه کرد که کسب حکومت و تسلیم بود و دین معروف خود را ابداع کرد.» [4] بنابراین، او سه موضوع را در خصوص پیامبر (ص) میگوید:۱. دیوانگی؛ ۲. طالب ملک بودن؛ ۳. ساخت دین.
• پاسخ به اتهام دیوانگی حضرت محمد (ص)
در پاسخ به ابنمیمون میگویم: هرکه میخواهد بداند، پس میتواند به قرآن رجوع کند و سپس از خود بپرسد آیا دیوانهْ (משגע) حکیمی است که با خود حکمت میآورد؟! کلماتی که انسان را به پرستش تنها خدا فرمان میدهد؟ به نیکی به پدر و مادر و احسان به فقیران و … امر میکند؟ و خلاصه به ارزشهای اخلاقی دعوت میکند؟ آری، در پاسخ به ابنمیمون و برای یهود میگویم: اینها -انبیای خدا- نزد اهل دنیا همان دیوانگاناند و نزد اهل آسمان، عاقلاناند! و اگر بیان حکمت نزد شما دیوانگی است، پس تمامی انبیای خدا که شما ادعای ایمان به آنها را دارید، نزد شما دیوانهاند؛ زیرا با شبیه همان کلماتی آمدند که پیامبر خدا محمد (ص) آمده بود؛ یوشع یا یهُوشوعَ[5]، سموییل یا شِموئل[6]، اشعیا یا یشَعیا[7]، ارمیا یا یرمیا[8] و این «تنخ» است که از دسترس شما -ای یهودیان- دور نیست تا بروید و بخوانید که دیوانه خواندن یک نبی موضوع جدیدی نیست! زیرا آن نبی جوانی که از سوی الیشع (ع) بهسمت ییهو فرستاده شد نیز دیوانه (המשגע) خوانده شد[9]. آری، حکمت نزد او دیوانگی و دیوانگی نزد او حکمت بود! حتی اگر این کلام موسی بن میمون را هرگز نمیدیدیم: «ربی اکیوا، یکی از حکیمترینِ حکیمانِ میشنا، حملکنندۀ سلاحِ پادشاه بن کوزیبا بود و گفت که او پادشاه مسیحاست. او و همۀ حکیمان دورۀ او فکر میکردند که او پادشاه مسیحاست، تا اینکه بهخاطر گناهانش کشته شد. زمانی که کشته شد، سپس آنها فهمیدند که او آن شخص نبود.»[10].
• پاسخ به خواستار ملک بودن حضرت محمد (ص)
چند قدم: اول. ازآنجاکه ابنمیمون به حقانیت حضرت محمد (ص) ایمان نداشت، طلب او (ص) برای برقراری حاکمیت را همچون طلب معاویه و یزید و سایر گردنکشان متکبر در نظر گرفت! اما قیام امام حسین (ع) علیه یزید برای موسی بن میمون هیچ عذری را برای ماندن در این اشتباه باقی نگذاشت[11]. همان یزید ظالم و گناهکار و منتشرکنندۀ فساد بر زمین؛ زیرا نهضت حسین(ع) به مردم در هر مکان و زمان، نشان داد که اسلام هدفِ برپایی امپراتوری عربی را در سر ندارد. بلکه هدف این است که همۀ مردم زمین خدا را عبادت کنند و عدل الهی در زمین جاری شود! خواست حضرت محمد (ص) همان خواست موسی (ع) بود؛ بنابراین موسی بن میمون با او (ص) همان رفتاری را پیشه کرد که متکبران با حضرت موسی (ع) پیشه کردند؛ آری، آنان گفتند: «چرا خویشتن را بر جماعتِ خداوند بر میافرازید؟»[12]. و به موسی گفتند: «آیا کم است که ما را از زمینی که به شیر و شهد جاری است، بیرون آوردی تا ما را در صحرا نیز هلاک سازی که میخواهی خود را بر ما حکمران سازی؟»[13]. دوم. موضوعی که یهودیان باید به آن توجه کنند این است که فرستادگان خدا خواستار حاکمیت خدای سبحاناند یا به آن دعوت میکنند. حاکمیت خدا یعنی حق تشریع و قانونگذاری برای خداست و اجرا کنندۀ قوانین الهی نیز باید توسط خدا انتخاب شود. اما چرا آنها خواستار حاکمیت خدای سبحاناند؟ زیرا پادشاهی از آنِ خداست[14] و تنها اوست که حق تشریع و بیان احکام را دارد و نه دیگران[15] و حاکم یا مجری قوانین نیز باید برگزیدۀ خدا باشد[16] و خلفای خدا نیز دعوتکننده بهسوی حاکمیت خدا و خواستار آن بودند: مانند موسی[17] و یوشع[18] علیهماالسلام. قدم پایانی. مشخص شد که حاکمیت برای خداست و حق قانونگذاری برای اوست و حاکم نیز او باید انتخاب کند. پس آیا خدا راضی است آن که را به حکمرانی منصوب کرده است، از حاکمیت انصراف دهد و جایگاه آن را برای هدایت مردم به راه راست، خالی بگذارد و در این صورت زمین زیر حاکمیت غیر خدا قرار گیرد؟! هرگز! آیا موسی و یوشع و داوود علیهمالسلام کوتاه آمدند که انتظار دارید باید حضرت محمد (ص) -کسی که حقانیتش از تنخ اثبات میشود و خدا به حقانیتش شهادت داده است- کوتاه میآمد؟!
در پایان
موسی بن میمون در تلاش برای اتهام دیوانگی به حضرت محمد (ص) با مشکل بزرگی مواجه شد؛ زیرا آنچه او (ص) آورد، حکمتی عظیم در قرآن کریم بود که پیامبرانِ پیش از او نیز با شبیه چنین حکمتی آمده بودند؛ بنابراین او با دیوانه خطاب کردن پیامبر خدا محمد (ص) اثبات کرد که به پیامبران پیشین ایمان ندارد. همچنین مشخص شد که حضرت محمد (ص) هدف برپایی امپراتوری عربی ندارد؛ بلکه هدفش عدالت و مقابله با زورگویی است؛ هدفش ظلمستیزی و پرستیده شدن خدای سبحان و متعال بهمعنای واقعی بود؛ این را حسین (ع) بهخوبی با ریخته شدن خونش نشان داد. در قسمت بعدی بخش دیگری از کلمات او بررسی میشود. منابع: 1- به انگلیسی: Moses ben Maimon 2- http://www.iranjewish.com/NahadHa/sazmanDaneshjojan/Maghalat/Parvaz_52_17moshBenMaymoon.htm 3- http://www.iranjewish.com/binesh/Binesh2-5.htm 4- ایگرت تیمان Iggeret Teiman؛ به عبری: אגרת תימן به عربی: الرسالة اليمنية؛ این نامه چندین نسخه دارد که ما در طول نقد به آن نسخه اشاره داریم که ترجمۀ انگلیسی آن در سایت سفاریا موجود است: https://www.sefaria.org/Iggerot_HaRambam,_Iggeret_Teiman 5- دِواریم (تثنیه) ۹:۳۴؛ یهُوشوعَ (یوشع) ۱۱:۲۳و۱۶. 6- 1شِموئل ۲۰:۱۲-۲۴. 7- یشَعیا ۱۶:۱-۱۷. 8- یرمیا ۳:۷-۷. 9- ر.ک: ۲ملاخیم ۱۱:۹. 10- میشنا تورا، پادشاهان و جنگها ۳:۱۱. 11- سید احمد الحسن در توضیح تفاوت این دو حکومت میگوید: «خروج امام حسین(ع) همان خروج پیامبر خدا(ص) اما در شخصیت پسرش حسین(ع) است که آقای جوانان بهشت است. خروج امام حسین(ع) با هدف به دست آوردن پیروزی نظامی در میدان جنگ نبود، زیرا فقط هفتادوچند نفر با او بودند. حسین(ع) با سفارش و عهدی از جانب جدش رسول خدا(ص) خروج کرد و بهخوبی آگاه بود که کشته خواهد شد و یارانش و حتی فرزند شیرخوارش نیز به قتل میرسند و همچنین زنانش که بین آنها زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا(ص) حضور داشت نیز به اسارت خواهند رفت. قیام حسین(ع)با هدف احیای نهضت اسلامی محمدی صورت گرفت و حقیقتی اصلاحگرانه داشت؛ اما بنیامیّه خواهان تبدیل این هدف به یک شورش نظامی بودند تا به این وسیله یک امپراتوری عربی به اسم اسلام برقرار کنند. نهضت حسین(ع) آمد تا به مردم در هر مکان و زمان، اعلام دارد که اسلام هدفِ برپایی امپراتوری عربی را در سر ندارد. هدف اسلام این است که همۀ مردم روی زمین (لا اله الا الله) بگویند. هدف اسلام، برپاداشتن عدل الهی در زمین است. نهضت امام حسین(ع) آمد تا برائت خداوند سبحان و رسولش(ص) را از حاکمان ظالمی اعلام دارد که بر این امت مسلط شده و جانشینان خدا را در زمینش که همان اوصیای محمد(ص)، امامان دوازدهگانه(ع) هستند از حکومت دور کرده بودند.» (سرگردانی یا مسیر بهسوی خدا، راه برونرفت از سرگردانی، ص81). 12- اعداد ۳:۱۶. 13- اعداد ۱۳:۱۶. 14- ر.ک: کتابِ اولِ دیوْرِه هَیامیم ۱۱:۲۹. 15- ر.ک: دِواریم ۲۸:۵-۳۳. 16- ر.ک: دِواریم ۱۵:۱۷، اولِ دیوْرِه هَیامیم ۴:۲۸-۵. 17- ر.ک: دِواریم ۵:۴-۶. 18- ر.ک: یوشع ۵:۲۲. هفته نامه شماره 180