فروید در اتاق تاریک ذهن
به قلم: مریم احمدیار
چکیده
فروید -پدر علم روانکاوی- رؤیا را دریچهای بهسوی ناخودآگاه ذهن میداند. در این مقاله قصد داریم با دیدگاهی نقادانه به بررسی مجهولات علم روانکاوی در خصوص رؤیا بپردازیم و دو رویکرد فرویدیسم و دینی را نسبت به کارکرد رؤیا بررسی کنیم. برای دستیابی به این هدف باید در ابتدا مفهوم «ذهن ناخودآگاه» و سپس کارکرد رؤیا را از هر دو دیدگاه مقایسه کنیم. آیا ناخودآگاه ذهن یک بعد درونی (ذهنی) است یا بیرونی؟ ماهیت ناخودآگاه چیست؟ آیا رؤیاها از تخیلات ذهن ناخودآگاه ریشه گرفتهاند یا تجربیاتی حقیقیاند؟ در نتیجه مقایسۀ این دو رویکرد درمییابیم که نظریۀ فروید نمیتواند بهعنوان نظریهای فراگیر پذیرفته شود؛ زیرا تمامی جنبههای ناخودآگاه و رؤیا را دربرنمیگیرد. در مقابل، دیدگاه دینی بیان میکند که ناخودآگاه فروید یک بعد بیرونی است و نه درونی که شامل تجلیات انسان در عوالم میشود که بر جسم مادی انسان سیطره دارند.
مقدمه
بهطور متوسط، یکسوم عمر ما انسانها در خواب سپری میشود [1] و بیتردید یکی از شگفتانگیزترین جنبههای خواب «رؤیا»ست. در واقع، هر فردی هنگام خواب در سرزمین عجایبی پا میگذارد که پر از رمزها و نمادهای عجیبغریب است، حتی اگر بعد از بیدار شدن آن را به خاطر نیاورد. [2] ازطرفی آن دسته از رؤیاهایی که به یاد میآوریم ممکن است ذهنمان را تا مدتها مشغول به این سؤال کند که چرا این خواب را دیدم؟! این همان سؤالی است که روانشناسان و زیستشناسان همواره بهدنبال جواب آن بودهاند: آیا رؤیاها معنای خاصی دارند یا صرفاً تصاویری تصادفیاند که توسط مغز ترکیب شدهاند؟! [3]
اگر نگاه کوچکی به تجربیات خود یا اطرافیانمان در رابطه با خوابها بیندازیم، با قاطعیت پاسخ خواهیم داد که حداقل گاهی رؤیا میتواند پیامی رمزگونه باشد که از حقیقتی به ما خبر میدهد؛ زیرا شمار رؤیاهایی که در بیداری محقق شدهاند چنان پرشمار است که این امر برایمان بدیهی گشته است؛ اما چگونه چنین چیزی ممکن است؟ چه توضیح علمی برای آن وجود دارد؟ تاریخ نشان میدهد که همیشه دو دیدگاه مخالف در خصوص کارکرد رؤیا مطرح بوده است. برخی از فیلسوفان معتقد بودند که رؤیا پنجرهای بهسوی خدایان و شیاطین است و برخی دیگر مانند ارسطو، رؤیاها را از دیدگاه عقلی و بدون دخالت نیروهای غیبی تفسیر میکردند. [2]
میتوان گفت پرآوازهترین نظریۀ روانشناختی در رابطه با رؤیا و اهمیت آن توسط زیگموند فروید عصبشناس سرشناس اتریشی و پدر علم روانکاوی بیان شد. [4] فروید در واقع راهوروش ارسطویی را در خصوص معنای خوابها در پیش گرفت و کسی بود که توانست اولین نظریۀ ساختاریافتۀ علمی را ارائه دهد که فاقد محتوایی مذهبی بود. [3] وی عقیده داشت که رؤیا شاهراهی برای شناخت فعالیتهای ذهن ناهوشیار است و از آن جهت حائز اهمیت است که امیال سرکوبشدهای را که ذهن خودآگاه از آنها بیخبر است به شکلی نمادین نشان میدهد. در حقیقت زمانی که فرد نسبت به محتوای ذهن ناهوشیار خود که میتواند شامل احساسات و خاطرات مدفونشدهاش باشد آگاه میشود، مشکلات روانش درمان میشود و علائم اختلال روانیاش از بین میرود. [5] به زبان ساده میتوان گفت که روانکاوی یعنی «آگاهسازی از ناخودآگاه»؛ زیرا از دیدگاه فروید ریشۀ مشکلات روان، ذهن ناهوشیار است. بنابراین تفسیر رؤیاها یکی از تکنیکهای اساسی و مهم درمانهای روانکاوی است. رؤیا میتواند ما را به سرزمین عجایبی ببرد که فروید آن را ناخودآگاه ذهن مینامد.
سؤال اساسی اینجاست که آیا ناخودآگاه یک بعد درونی (ذهنی) است یا بیرونی؟ به بیان دیگر، آیا جهانی که در خواب در آن پا میگذاریم، از تخیلات ما ریشه گرفته یا جهانی حقیقی است در موازات آنچه در بیداری و هوشیاری تجربه میکنیم؟ و اگر تماماً برخواسته از ذهن و تخیل است اصولاً چگونه از حقایق انکارنشدنی خبر میدهد؟! در خصوص رمزآلود بودن رؤیا همین بس که امروزه، باوجود پیشرفتهای روزافزون نهتنها روانکاوی و علم روانشناسی بلکه هیچ علم بشری نتوانسته است به نظریۀ فراگیر و الگویی یکپارچه دربارۀ خواب و رؤیا که بتواند تمام جنبههای آن را پوشش دهد دست یابد.
بااینحال چهارچوبی که روانکاوی برای فهم رؤیا ارائه میدهد باوجود ضعفهایی که بههمراه داشته است، هنوز هم در رأس چهارچوبهای اصلی فهم رؤیا قرار دارد. [3] ازسویی دیگر، جالب است بدانید که یک نظریۀ کامل و اساسی دربارۀ رؤیا وجود دارد که هیچ ابهامی در ذهن باقی نمیگذارد؛ اما متأسفانه ازآنجاکه این نظریه برخاسته از دین الهی است در محافل علمی نادیده گرفته شده است. این رویکرد بهخوبی توانسته است معنا و مفهوم رؤیاها و انواعشان را توضیح دهد.
دلیل بیتوجهی به چنین نظریۀ دینی را شاید بتوان تحریفهایی دانست که در اصل دین صورت گرفته است؛ تحریفهایی که نهتنها چهرهای ترسناک از دین ساخته، بلکه در چشم دیگران آن را به خرافه و توهم بشری و باورهایی کهنه تبدیل کرده است. علاوهبر این ظلمها، پیشرفتهای علمی بشر از یکسو و کجفهمی علمای دین از مسائلی مانند تکامل و خلقت بشر و…که سرمنشأ توضیحات غیرعلمی آنها در دفاع از دین بود ازسویی دیگر، هیزم به آتش «بیزاری مردم از دین» ریخت.
ناگفته نماند که یکی از مخالفان سرسخت دین الهی فروید است. وی در اواخر عمرش بهدلیل یهودیستیزی نازیها مجبور شد باوجود بیماری وطن خود -اتریش- را ترک و به انگلستان مهاجرت کند. همچنین خانوادۀ وی ازجمله خواهران و فرزندانش در معرض ظلمهای بسیاری قرار گرفتند که به نام دین انجام میشد. بنابراین جای تعجبی نیست که فروید عقیده داشت دین پدیدهای خطرناک است. وی بیان میکند باور به خدا امرى توهمى است و دیندارى را در ردیف رفتارهاى روانرنجورانه به شمار مىآورد و امیدوار بود که پیشرفتهای علمى بتواند سرانجام دین را از صحنۀ حیات آدمى بزداید. [6] افسوس که تحریف در دین میتواند چنان ضربۀ مهلکی به اندیشمندانی مانند فروید وارد کند که از دین حقیقی که حاوی علوم ناب الهی است نیز دوری جویند و در این راه بسیاری از مردم را با خود همراه کنند.
در این مقاله سعی داریم به بررسی دو دیدگاه مخالف در رابطه با ماهیت رؤیا و اهمیت آن یعنی دیدگاه روانکاوی فروید و دین الهی بپردازیم و به این سؤالات مهم پاسخ دهیم که آیا دین الهی میتواند توضیحی علمی برای مجهولات علم روانکاوی بهویژه جنبههای مختلف رؤیا ارائه دهد؟ چگونه تحلیل رؤیا میتواند بهعنوان ابزاری برای التیام دردهای روانی قرار بگیرد؟ آیا همانطور که دانشمندان میگویند ما انسانها شبهنگام دچار توهم بینایی میشویم یا اینکه بخشی از ما همچنان بیدار است و آنچه تجربه میکند بهشکل رؤیا در ذهنمان نقش میبندد؟!
لازم به ذکر است در این پژوهش منظور از دیدگاه دینی، بیان مفاهیم علمی از دیدگاه خلفای الهی است که جانشینان خداوند بر زمیناند و کلام علمایی که به خلیفۀ الهی زمان حاضر ایمان دارند؛ زیرا دیدگاه سایر علمای دین که مسیر خود را از خلیفۀ الهی جدا ساختهاند قطعاً خالی از کج فهمی و تحریف نیست.
زیرزمین اسرارآمیز ذهن
در واقع رؤیا برای فروید بهقدری اهمیت داشت که آن را نقطۀ شروع واکاوی رنج ناخودآگاه بیمار قرار داد. از منظر روانکاوی، بیمار هرچه بیشتر به معنای خوابها و مفاهیم ناهوشیار ذهنش بینش پیدا کند، دردهای روحیاش بیشتر التیام مییابند. ناخودآگاه، دنیایی اسرارآمیز و شگفتانگیز است که به عقیدۀ شوپنهاور آن را به «کارگاه مخفی برای تصمیمهای اراده» تبدیل کرده است. فروید اولین کسی بود که اصطلاح ناخودآگاه را در ادبیات روانشناسی مطرح کرد. [7] وی معتقد بود روان انسان از سه سطح «هوشیار»، «نیمههوشیار» و «ناهوشیار» تشکیل شده است و ناهوشیار مهمترین سطح روان است که بر ساختار شخصیت و فرایندهای روانی بیشترین تأثیر را دارد. [8] امروزه ضمیر ناهوشیار (ناخودآگاه) تبدیل به یکی از مباحث داغ نه فقط در روانشناسی، بلکه حتی در حیطههای غیرعلمی مانند روانشناسی زرد [9] شده است تا این نیروی خارقالعاده و ناشناختۀ درون را برای جذب خواستهها، آرزوها و طی کردن ره صدساله در یک شب برای کسب ثروت به کار بگیرند. ممکن است سؤالاتی از این قبیل ذهن خواننده را به خود مشغول کند که ناخودآگاه چیست و چرا تا این حد قدرتمند است؟ چگونه تا این حد بر رفتار و اندیشههای انسان تأثیرگذار است؟ شامل چه محتویاتی است که بینش پیدا کردن به آن میتواند فرد را از بند مشکلات روان برهاند؟!
فروید معتقد بود زیرزمین اسرارآمیز ذهن یعنی ناخودآگاه حاوی تصورات، احساسات، خاطرات و تجارب گذشته است که ذهن خودآگاه از آن بیخبر است. [10] برای مثال اگرچه خاطرههای دوران کودکی را ممکن است به یاد نیاوریم، اما این خاطرهها از بین نرفتهاند و اگر راهی پیدا کنیم که به ضمیر ناخودآگاه دسترسی داشته باشیم (مانند استفاده از هیپنوتیزم) میتوانیم این خاطرات را به یاد بیاوریم. همچنین ذهن بهطور خودکار بسیاری از خاطرههای دردناک و افکاری که از لحاظ اجتماعی پذیرفته نیستند یا در ما احساسات ناخوشایندی را مانند اضطراب ایجاد میکنند به قسمت ناهوشیار میراند تا از فرد در برابر چنین احساساتی محافظت کند. جالب اینجاست که این خاطرهها و افکار از بین نمیروند، بلکه تنها در دسترس آگاهی ما نیستند و همچنان بر رفتارهای ما تأثیرگذارند.
علاوهبر این، فروید معتقد بود بخش غریزی شخصیت یعنی «نهاد» یا «اید» [11] -که شامل غرایز حیوانی و امیال جنسی و پرخاشگری میشود- نیز تماماً در ناهوشیار قرار گرفته است. نهاد برای ارضای غرایز خود سعی میکند رفتارهای انسان را تحت کنترل خویش بیاورد. [8] برای مثال ممکن است فردی روابط جنسی فرازناشویی برقرار کند. وی با اینکه میداند این عمل ناسالم است و حتی ممکن است بهدنبال راهی برای رهایی از این رفتار باشد، نمیتواند عوامل درونی که وی را به انجام چنین رفتاری سوق میدهد کنترل کند. در واقع این فرد ناخودآگاه افسارش را به دست نهادی سپرده است که بهدنبال ارضای امیال سیریناپذیر خود به هر طریق ممکن است.
ناگفته نماند که ناخودآگاه فرد دنیایی از تعارضهاست؛ زیرا علاوهبر نهاد بخشی از «فرامن» یا «سوپرایگو» یعنی بعد دیگری از شخصیت که ناظر بر اعمال انسان است نیز در آن قرار دارد. سوپرایگو مانند یک والد درونی عمل میکند؛ یعنی ندایی درونی است که همچون پدر و مادر مانع انجام کارهای غیرقانونی و اشتباه میشود، دستور میدهد و فرد را از درون تنبیه میکند. بهترین مثال برای شناخت سوپرایگو وجود صدای درون، وجدان و آرمانهای فردی-اخلاقی است. برای مثال اگر شخصی غرایز نهاد را به شیوهای که از لحاظ اجتماعی-فرهنگی قابل قبول نیست ارضا کند، سوپرایگو وی را تنبیه میکند و فرد دچار عذابوجدان میشود. البته سوپرایگو میتواند قوانین سختگیرانهای را وضع کند و فرد را با استفاده از این قوانین دستوپاگیر و ظالمانه رنج دهد. این امر باعث میشود که پیوسته فرد عذابوجدان کاذبی را تجربه کند.
ممکن است ضمیر ناخودآگاه تداعیکنندۀ روح یا نفس در ذهن باورمندان به آن باشد، درحالیکه ناخودآگاه برای فروید صرفاً یک بعد ذهنی است. اگرچه وی معتقد بود که شناخت ناخودآگاه با علوم رایج فیزیولوژی زمان وی امکانپذیر نیست، اما امید داشت که در آینده کشفیات در زمینۀ مغز و اعصاب بتواند پرده از راز ناخودآگاه بگشاید. [12] بنابراین منظور فروید از ناخودآگاه، جدایی روح از بدن نیست. البته تلاشهای بسیاری توسط علمای دین برای منطبق کردن این دو مفهوم صورت گرفته است [13] تا از طریق تطبیق این نظریه با متون دینی بتوانند وجود روح و خدا را اثبات کنند. این تلاشها تاکنون مؤثر نبوده است؛ زیرا یا درک درستی از نظریۀ فروید نداشتند یا به دلایل نقلی پرداختند که مورد پذیرش طرفداران مکتب فرویدیسم نیست، یا قرآن را به رأی خویش تفسیر کردند. [10] [14] [8] [12].
شناخت ضمیر ناخودآگاه از دیدگاه دین الهی
همانطور که گفته شد از نظر فروید، ناهوشیار انبار عظیمی است که حاوی نهاد (انگیزشها، امیال و غریزههای جنسی و پرخاشگری)، بخش بزرگی از سوپرایگو (وجدان و خودآرمانی)، افکار سانسورشدۀ اضطرابزا، تمایلات سرکوبشده (عمدتاً با محتوای جنسی)، آرزوها و خاطرههای خارج از دسترس و تأثیرگذار بر اندیشهها و اعمال آدمی است. برای شناخت بهتر آنچه فروید «ناهوشیار ذهن» مینامد لازم است یادآور شویم که اگرچه فروید به این حقیقت دست یافت که بعد دیگری از ذهن وجود دارد که بر رفتار و اندیشههای آدمی سیطره دارد، اما وجود بعدی غیرجسمانی برای انسان (روح) را نپذیرفت و امیدوار بود با پیشرفت علم پرده از رمزوراز ضمیر ناخودآگاه نیز برداشته شود. [6] میتوان گفت شناخت ضمیر ناخودآگاه برای فروید حکایت «فیل در اتاق تاریک مولانا»ست که اگرچه فرد به بخشی از حقیقت دست پیدا میکند، اما زمانی حقیقت بر او آشکار میگردد که فیل را در روشنایی روز ببیند. ازاینرو قصد داریم از دریچۀ روشنایی علم و نور الهی به پدیدههای ناشناختهای بنگریم که مفهوم ناهوشیار ذهن را به وجود آوردهاند. اما پیش از آن، نیاز است با چند مفهوم مرتبط با ذهن ناهوشیار از منظر دین الهی آشنا شویم که در ادامه به آن میپردازیم.
حافظه و خاستگاه آن
فروید اعتقاد داشت اگرچه انسان خاطرات پنج سال ابتدایی را به یاد نمیآورد، اما این خاطرات شالودۀ اصلی شخصیت را میسازند و از بین نرفتهاند، بلکه در ذهن ناخودآگاه به کنترل رفتار و اندیشۀ انسان میپردازند. امروزه علم اثبات میکند که خاطرهها از بین نمیروند. اطلاعات غیرقابلدسترس میتوانند بهوسیلۀ هیپنوتیزم یا تحریک برخی از سلولهای مغزی مرتبط با حافظه یادآوری شوند. [15]
از دیدگاه دینی، اطلاعات و دادههایی که انسان کسب میکند میتواند از عوالم مختلف به دست آورده شود. برای مثال برخی از دادهها از این عالم جسمانی و از طریق حسهای پنجگانه به دست میآید و برخی از آنها از عالمی در ملکوت اعلی نشئت میگیرد؛ مانند وحی بر انبیا و رؤیای صادقه. این اطلاعات در جایی به نام حافظه ذخیره میشود. برخلاف تصور بسیاری از مردم محل حافظه در مغز نیست، بلکه در نفس انسانی قرار دارد. مغز شبیه به دستگاه نمابر یا تلفن عمل میکند که دادهها را «از» یا «به» وجود انسان در این عالم انتقال میدهد. بنابراین مغز محل دائمی نگهداری اطلاعات نیست. [16]
گاهی رؤیا خاطرههایی را حاضر میکند که به یاد آوردن آنها و حاضر کردنشان برای بینندۀ رؤیا ناممکن بوده است. همانطور که فروید بیان میکند ما در خواب موضوعی را به یاد میآوریم که برای حافظۀ بیداریمان قابل دسترس نبوده است. بنابراین رؤیاها به خاطراتی دسترسی دارند که در عالم بیداری غیر قابل دسترسیاند. این امر بهقدری از اهمیت نظری برخوردار است که از آن بهعنوان «ابرحافظۀ رؤیا» یاد میکنند. برخی از رؤیاها اطلاعات، دانش و خاطرههایی را حاضر میکنند که سرچشمۀ دریافت آن دانش فراموششده است و ذهن بیدار از آن بیخبر است. [2] در واقع، نفس -که محل حافظه است- در طول خواب از تدبیر شئونات بدن رها میشود و به جایگاه خودش میپردازد و بنابراین دسترسی به خاطرهها برای انسان در طول خواب آسانتر خواهد بود.
برای درک آنچه فروید ناخودآگاه ذهن مینامد نیاز است تا با نفس و مراتب تجلیات انسان در عوالم مختلف نیز تا حدّی آشنا شویم که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
مراتب عوالم
اگرچه فروید متوجه عظمت ضمیر ناخودآگاه شده بود و آن را به کوه یخی تشبیه میکرد که بخش عظیم آن زیر آب و خارج از آگاهی ما قرار دارد، اما باید گفت این عظمت فراتر از حد تصور وی و بسیاری از ما آدمها میتواند باشد. باید گفت که دین الهی مدتها پیش از آنکه عقل بشری بهواسطۀ پیشرفتهای علمی بتواند وجود عوالم موازی را درک کند، بیان میکند که عوالم هستی نزدیک به بینهایت است و هر انسان تجلیاتی در این عوالم دارد. [17] دین عوالم خَلق را به سه دسته تقسیم میکند: عوالم مُلک و ملکوت و عقل که پایینترین آنها عالم مُلک است یعنی همان عالم جسمانی که در آن زندگی میکنیم و بنابراین قوانین مادی بر آن حاکم است.
عوالم ملکوتی از لحاظ رتبه از عالم جسمانی بالاترند و بر آن سیطره دارند، یعنی میتوانند در آن دخلوتصرف داشته باشند. این عوالم مجرد از مادهاند مانند آنچه در خواب میبینیم. هنگام خواب، ما از وجود مادیمان غافل شده و به وجود ملکوتی یا نفسانیمان توجه میکنیم. تجلیات انسان در عوالم ملکوتی بالاتر بر روی جسمش در عالم ملک دخلوتصرف دارد. به بیانی دیگر، هر جسمی در عالم ملک، منشأ و حقیقی در عالم ملکوت دارد. اصل و منشأ ملکوت نیز در عالم بالاتر از خود یعنی عالم عقل است. [18]
نکتۀ دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که عقل نیز با توجه به این سه عالم دارای مراتبی است. عقل حقیقی همان است که در عالم عقل است و آنچه در ملکوت است سایۀ عقل یا نفس نام دارد. [2]
سیستم عقلانی انسان
با نگاهی به پیشرفتهای بشری و تمدن انسانی بهراحتی میتوان تشخیص داد که انسان باید دارای مغز و سیستم ذهنی پیچیدهتر و توسعهیافتهتری نسبت به حیوانات باشد. اما سرمنشأ این پیچیدگیهای ذهنی کجاست؟! براساس دیدگاه زیستشناسان، سیستم عقلانی (ذهنی) انسان دایرۀ بستهای است که تماماً در انحصار وجود مادی انسان است؛ درحالیکه از دیدگاه دینی عقل مراتبی دارد و دستگاه عصبی انسان یا عقل جسمانی پایینترین مرتبۀ آن است.
بسیاری از دانشمندان تفاوت هوشمندی انسان و حیوانات را در داشتن ضریب مغزی بالاتر (نسبت بین وزن مغز و اندامهای دیگر) میدانند؛ درحالیکه اگر به سیر تکاملی انسان نگاه کنیم درمییابیم که انسان خردمند (هوموساپینسهای مهاجر [19]) نسبت به گونۀ انسانی دیگر (نئاندرتالها) که از یک نیای مشترک (هوموارکتوس) منشعب شدند، دارای مغز کوچکتری بود. مقایسۀ تمدن، فرهنگ، اکتشافات و اختراعات هوموساپینسهای مهاجر نسبت به پیشرفتهای نئاندرتالها که منحصر به ساخت ابزارهای سنگی ساده بود نشان میدهد که ما قطعاً با جهشی عظیم در نسل هوموساپینسها مواجه هستیم که فیزیولوژی مغز بهتنهایی نمیتواند آن را توضیح دهد. همین امر موجب شده است که نظریههایی مانند نظریۀ زکریا سیچین که انسان خردمند را حاصل لقاح بین هوموارکتوسها و موجودات فضایی میدانند مطرح شود. [20] چه اتفاقی باعث شد انسان هوموساپینس به چنین تکامل چشمگیری دست یابد، ولی انسان نئاندرتال باوجود برخورداری از مغزی بزرگتر تکامل نیافت؟! چهچیزی وارد این معادله شده است که موجب چنین پیشرفت و جهشی شده است؟
بیایید در نظر بگیریم که انسان امروزی-که از نسل هوموساپینسهای مهاجر است- فقط یک جسم حیوانی تکاملیافته باشد؛ زیرا حیوانات در توانایی اندیشیدن، تحلیل کردن، به کارگیری ابزارهای زبانی و زندگی اجتماعی و… در سطوح پایینی با انسانها شریکاند. آیا این فرض میتواند فرهنگ خاص بشر را که طی چند هزار سال اخیر بهطور ناگهانی ظهور کرد توضیح دهد؟! قطعاً خیر؛ زیرا در اینجا چند سؤال اساسی مطرح است: از لحاظ زیستشناختی چه توضیحی برای گرایش انسان به یادگیری اخلاق و شکلگیری سوپرایگو وجود دارد؟ انسان از چه طریقی و چگونه فرهنگ و اخلاق والای انسانی را آموخت؟ علت چنین جهش فرهنگی عظیمی در نسل بهجامانده از هوموارکتوسها (انسان راستقامت) چه بود؟
زیستشناس و رفتارشناس مشهور معاصر -ریچارد داوکینز- در کتاب «ژن خودخواه» بیان میکند که اگر جامعۀ انسانی فقط بر پایۀ قانونهای ژنتیکی استوار باشد ما انسانها نسبت به یکدیگر مهربانی و تواضع نداشتیم. مهربانی و ازخودگذشتگی –که از ارزشهای والای انسانی است- برخلاف ژن خودخواه و طبیعت بیولوژیکی انسان است. بنابراین چگونه انسان برخلاف طبیعت ژنهای خودخواهش گرایش به یادگیری ایثار و اخلاق دارد؟
دین الهی علت آن را متصل شدن جسم به نفس انسانی میداند. نفس انسان از یک طرف دارای ویژگیهای مشترک با نفس حیوانی است و ازطرف دیگر، دارای ویژگیهای روحانی است. نفس انسان از ترکیب «گل رفعشده» از عالم ملک و دمیدن «روح» از عوالم ملکوتی شکل گرفت. در واقع گل اشاره به عناصر این عالم خاکی دارد که هنگام خلقت نفس در یکی از عوالم ملکوتی به نام عالم نفسها تجلی یافت. ازاینرو نفس انسان با حیوان دارای مشترکاتی است. روح نیز از عوالم بالاتر به عالم نفسها نازل شد. ازاینرو انسان دارای خصوصیاتی کاملاً متمایز با حیوان است. بنابراین با ترکیب گل رفعشده و روح، نفس انسانی خلق شد و از زمانی که به جسم مادی متصل گشت باعث ایجاد جهشی در سیر تکاملی بشر شد. [21]
اولین کسی که نفس انسانی به وی داده شد حضرت آدم (ع) بود. خداوند در گل رفعشدۀ ایشان (ع) روح ایمان و روحالقدس را دمید. هنگامی که روحالقدس -که واسطۀ انتقال دانش است- از طریق وحی با حضرت آدم (ع) در عالم جسمانی متصل شد ارتباط انسان با عوالم ملکوتی برقرار گشت و باب تعلیم فرهنگ و علم و تمدن و … از طریق وحی به ایشان (ع) گشوده شد. ازآنجاکه نفس دارای کالبد مثالی و از عوالم ملکوتی است با چشم دیده نمیشود. بنابراین، اگرچه جسمی که به نفس متصل شده است به ظاهر تفاوت زیادی با سایر بدنها ندارد، اما دارای بعدی است که بهوضوح میتوان اثرش را درک کرد.
این دقیقاً همان بعدی است که فروید تاحدودی متوجه تأثیر شگفتانگیز آن در انسان شده بود؛ ازجمله اینکه این بعد تدبیرکنندۀ جسم انسان در عالم جسمانی است؛ بنابراین رواندرمانیاش را بر پایۀ واکاوی این بعد قرار داد و ازاینرو در درمانهای خود موفقیتهای چشمگیری نیز کسب کرد. بنابراین، مغز باوجود اهمیت بسیاری که در سیستم عقلانی انسان دارد، بهتنهایی نمیتواند او را به چنین سطحی از هوشمندی و ادراک و معرفت برساند. [2] حالکه دانستیم نفس انسانی بهدلیل ماهیت متفاوت و ناشناختهاش بهعنوان بخش ناخودآگاه ذهن شناخته شده است، این سؤال مطرح میشود که نفس از دیدگاه دینی دارای چه نیروها و غرایزی است؟
نیروهای درونی نفس
نفس انسان دارای ویژگیها و قابلیتهای مربوط به هر دو عالم ملک و ملکوت است. بهدلیل وجود عناصر خاکی در ترکیب نفس، نیروی شهوت و قوای جسمانی در آن پدیدار گشت؛ زیرا نفس تدبیرکنندۀ بدن است و بدن برای زندگی در عالم جسمانی نیاز به خوردن، نوشیدن، تولیدمثل و تسلط پیدا کردن به محیط زندگی خویش دارد. روح نیز عامل حیات و زندگی نفس است. بهواسطۀ تأثیر روح، انسان میتواند به عوالم بالاتر عروج کند. بنابراین انسان بهصورت فطری به شناخت خداوند و دین گرایش دارد و فطرتاً موجودی «کمالگرا»ست. [22]
فروید به وجود نیروهایی که با یکدیگر در تعارضاند پی برده بود. خواستههای اید (نهاد) و سوپرایگو همانطور که پیشتر نیز بیان شد با یکدیگر در تعارضاند. اما دلیل این تضادها از دیدگاه فروید چیست؟ فروید اعتقاد داشت نهاد از بدو تولد با انسان متولد میشود، اما سوپرایگو محصول همانندسازی با والدین و عقدۀ ادیپ [23] بعد از سهسالگی است. بعدها مشاهدهها و بررسیهای ملانی کلاین نشان داد که شکل اولیۀ سوپرایگو در اولین سال حیات نیز یعنی بسیار زودتر از تصور فروید قابل مشاهده است. [24] بنابراین عقدۀ ادیپ و همانندسازی با والدین نمیتواند دلیل شکلگیری این بعد از شخصیت باشد. این امر نشان میدهد که علت و زمان به وجود آمدن سوپرایگو و در نتیجه «راز تضادهای درونی» بر فروید پوشیده بود. ازطرفی عقدۀ ادیپ و همانندسازی با والدین نمیتواند گرایش به یادگیری اخلاق والای انسانی را که در جهت مخالف با نقشۀ ژنتیکی انسان عمل میکند بهخوبی توضیح دهد.
دین الهی دلیل تعارضهای درونی را وجود نیروها و ارواح از جهانهای مختلف در نفس میداند. این امر نهتنها موجب میشود که نفس امور جسم را در عالم ملک تدبیر کند، بلکه بتواند از لحاظ معرفتی به عوالم بالاتر صعود کند و به کمال برسد. در واقع، اگر بخواهیم مفهوم نهاد و سوپرایگوی فروید را بر مفاهیم دینی منطبق کنیم باید بگوییم علاوهبر غرایز نهاد، آنچه از بدو تولد همراه انسان است فطرتی است که بر شناخت خدا و آرمانهای اخلاقی سرشته شده است.
اصولاً وجود فطرت کمالگرا و اخلاقگرا در انسان باعث گرایش او به یادگیری اصول اخلاقی میشود، اما در نتیجۀ عوامل مختلفی ازجمله رابطۀ ناسالم کودک و والدین، آموزش قوانین و مسائل اخلاقی افراطگونه و متعصبانه و… این بعد شخصیت میتواند تبدیل به بعدی پرخاشگر و خودآسیبرسان شود (سوپرایگوی مرضی). [24] در واقع سوپرایگوی سالم و تعادل بین قوانین سوپرایگو و خواستههای نهاد، زمینۀ سلامت روانی فرد را ایجاد میکند. بنابراین گرایشهای نهاد و سوپرایگو از ابتدا وجود دارد، اما چنین گرایشهایی باید در مسیر سالم رشدی قرار بگیرند.
سؤال مهم دیگری که فروید و پیروان مکتب فرویدیسم باید به آن پاسخ دهند این است که چگونه میتوانند در ضمیری که اصولاً برایشان ناشناخته است تعادل ایجاد کنند؟ و آنچه برایشان غایب است را بهدرستی سروسامان دهند؟! برای توضیح بیشتر باز هم به حکایت فیل در تاریکی برمیگردیم. تصور کنید فردی که تابهحال فیل را ندیده و فقط در تاریکی خرطوم بلندش را لمس کرده است بخواهد از این فیل مراقبت کند! برای مراقبت به چه چیزهایی نیاز دارد؟ برای مثال آیا میداند این فیل به غذا نیاز دارد؟ اگر میداند، چه غذایی باید به آن بدهد؟ به چه میزان؟ اگر این فرد بهطور اتفاقی گوشت به فیل بدهد و فیل از فرط گرسنگی آن را بخورد، ممکن است به این نتیجۀ اشتباه برسد که غذای فیل بیچاره گوشت است!
روان یا نفس آدمی همان فیل درونی است که در دسترس آگاهی وی نیست و بهطور طبیعی انسان نمیداند چگونه باید از آن مراقبت کند و این امر ممکن است سلامت روان وی را به خطر بیندازد. فروید اعتقاد دارد برای رسیدن به سلامت روان باید هرآنچه در ذهن ناهوشیار مشکل ایجاد میکند خودآگاه شود. اما رسیدن به این سطح از خودآگاهی از طریق روانکاوی ممکن نیست؛ زیرا ماهیت ذهن ناهوشیار و تعارضهای درونی از مجهولات این علم است. اصولاً روانکاوی چگونه میتواند در آنچه برایش مجهول است تعادل ایجاد کند؟! شاید به همین دلیل است که فروید بیان میکند سلامت روانشناختی یک افسانۀ ایدئال است. دین چنین مشکلی را با قرار دادن احکام الهی حل میکند. احکام الهی شامل دستوراتی برای مراقبت از فیل درونی از جانب خالق آن است. این قوانین اگر تحریف و دستکاری نشده باشند میتوانند تعادل سالمی را بین دستیابی به کمال و ارضای امیال و نیازهای نهاد ایجاد کند.
دستورالعملهای دینی بسیار جلوتر از پیشرفتها و دستاوردهای بشری گام برمیدارد، اما ازآنجاکه درک صحیحی از این دستورالعملها نداریم، برخی آنها را بیهوده یا بیپایه و اساس میدانند. این دستورها از جانب خلیفۀ الهی بیان میشود؛ بنابراین برای درک علت آنها باید به خلیفۀ الهی رجوع کنیم. خلیفۀ الهی تنها کسی است که خداوند حقیقت فیل درونیمان را در روشنایی نور علم الهی به وی نشان داده است.
حالکه از هر دو زاویۀ فرویدیسم و دین الهی پدیدۀ ناخودآگاه را بررسی کردیم، میتوانیم به این سؤال بپردازیم که رؤیا چیست و چگونه با رمزگشایی آن دردهای ناخودآگاه (نفس) التیام پیدا میکند؟ و آیا نظریۀ فروید میتواند کارکرد رؤیا را بهدرستی تبیین کند؟
کارکرد رؤیا از دیدگاه فروید
فروید پایه و اساس روانکاوی را با مهمترین کتابش یعنی «تعبیر رؤیا» بنا نهاد. در این کتاب، فروید خواب را دریچۀ ورود به ناخودآگاه و لایههای عمیق شخصیت معرفی میکند. از نظر وی رؤیا چیزی جز برآورده شدن میل و آرزو نیست. برای مثال اگر ماهی شور بخوریم در طول شب دچار عطش شدیدی میشویم؛ ازاینرو قبل از بیداری، رؤیای نوشیدن آب را میبینیم. [25] همچنین در موضوعات پیچیدهتر، رؤیا میتواند متأثر از امیال و نیازها یا اندیشههایی غیر قابل پذیرش باشد که به ناهوشیار رانده شدهاند. این امیال و اندیشهها محتوای نهفتۀ رؤیا هستند. در واقع امیال و اندیشههای غیر قابل پذیرش بهدلیل فشارهای محیطی و تابوهای اجتماعی فرصت ظهور در بیداری را ندارند، از اینرو به گونهای نمادین سر از رؤیاها درمیآورند. به بیانی دیگر، نمود پیدا کردن امیال غیر قابل پذیرش در رؤیا بهشکل واضح و آشکار باعث میشود فرد دچار احساس گناه و اضطراب شود. [3] البته فروید در بسیاری مواقع با این گفتۀ خود مخالفت کرده است و بیان میکند که گاهی بیمار رؤیاهایی میبیند که از عقدههای روانی ناشی میشود. این رؤیاها خاطرههای ذهنی و ترسهای سرکوبشدۀ بیماران و نه آرزو و تمایل واقعی را منعکس میکند. فروید از چنین رؤیاهایی نتیجه میگیرد که خاطرههای ذهنی و ترسها بهصورت قهری در رؤیای بیمار آشکار میشود. [2]
نقد نظریۀ فروید در رابطه با رؤیا
فروید اندیشمند و نظریهپرداز بزرگی بود که تأثیر شگرفی در روانشناسی بر جا گذاشت. او الهامبخش نظریهپردازان مشهوری ازجمله آنا فروید، آدلر، یونگ، کلاین، فروم و… بود. بااینحال نقدهای بسیاری به نظریۀ فروید از جانب روانشناسان صاحبنظری مانند اریکسون، یونگ، ماهلر و… وارد شده است؛ ازجمله تأکید بیش از حد وی بر سائقهای جنسی، عقدۀ ادیپ، مفهوم سوپرایگو و… که البته در این مقاله قصد نداریم به همۀ آنها بپردازیم؛ اما در رابطه با کارکرد رؤیا –یعنی برآوردن آرزو- دو نقد اساسی به نظریۀ وی وارد است که در ادامه به آنها میپردازیم.
نخست، فروید نظریۀ خود را بر پایۀ خودکاوی و تحلیل رؤیای بیمارانش بنا نهاد، بنابراین نمیتوانیم نظریۀ او را یک نظریۀ فراگیر در خصوص تمامی رؤیاها ازجمله رؤیای افراد سالم نیز در نظر بگیریم. فروید در کتاب تفسیر رؤیا بیان میکند:
«بههرحال اگر من مصالح اصلیام، یعنی رؤیاهای بیماران روانرنجورم را نادیده بگیرم نباید دربارۀ آنچه برایم باقیمانده خیلی تعصب داشته باشم؛ زیرا در این صورت تنها چیزی که برایم باقی میماند رؤیاهایی است که گاهگاهی توسط مردم عادی آشنا برایم تعریف شدهاند… بههرحال هیچکدام از این رؤیاها با تحلیلی که بدون آن نمیتوانم معنای رؤیایی را کشف کنم، همراه و سازگار نیستند.» [25]
در حقیقت فروید با تحلیل رؤیاهای بیمارانش توانست فقط بر یکی از جنبههای رؤیا تمرکز کند. همانطور که خودش نیز میگوید: «طبیعی است موضوعی که رؤیاهای بیمارانم به آن ختم می شود همواره پیشینهای است که اساس روانرنجوری آنها بوده باشد.» [25] اختلالات روان در واقع نشاندهندۀ مشکلاتی است که نفس با آنها دستوپنجه نرم میکند و این مشکلات میتواند در رؤیا نمود پیدا کند. بنابراین نظریۀ فروید در این زمینه را نمیتوان بهعنوان یک الگوی فراگیر دربارۀ تمامی رؤیاها در نظر گرفت.
در مقابل، دین رؤیاها را به سه دسته تقسیم میکند که میتواند تمامی جنبههای رؤیا را شامل شود. رسول اکرم (ص) میفرمایند: «رؤيا سه گونه است:رؤياهاى ترسناک شيطانى كه شيطان براى غمگين كردن آدمى به وجود مى آورد، حديث نفس انسان با خويشتن در بيدارى كه آنها را در خواب مىبيند و رؤياهايى كه يكى از چهل و شش جزء نبوّت است.» [26] البته در بخش بعدی مقاله با جزئیات بیشتری به انواع رؤیا و کارکرد آن از دیدگاه دینی خواهیم پرداخت.
دومین نقدی که به نظریۀ فروید وارد است علّتی است که برای شکلگیری رؤیا بیان میکند. وی محرکهای حسی-روانی را عامل به وجود آورندۀ رؤیا میداند؛ مانند احساس تشنگی و رؤیای آب نوشیدن، یا امیال جنسی سرکوبشده که بهشکل نمادین سر از خوابها درمیآورند. ازطرفی دیگر، فروید اعتراف میکند که این توضیح بهاندازۀ کافی قانعکننده نیست:
«اگر این واقعیت باشد که تمایلات بیداری، همراه با محرکهای درونی و بیرونی در طول خواب، برای پایان بخشیدن به سببشناسی رؤیا کافی باشد، ما باید در جایگاهی باشیم که توضیح قانعکنندهای از سرچشمۀ هر عنصری در رؤیا ارائه بدهیم، بهاینترتیب معمای سرچشمههای رؤیا حل میشود و تنها این باقی میماند که سهم محرکهای روانی و جسمانی را بهترتیب در هر رؤیای خاص تعیین کنیم؛ ولی در واقع ما هنوز به توضیح کاملی از رؤیا دست نیافتهایم، و هرکسی هم که در این زمینه تلاشهایی داشته، دریافته است که بخشهایی از یک رؤیا (و معمولاً بخشهای بسیار) هست که در خصوص سرچشمهاش نمیتواند چیزی برای گفتن پیدا کند.»
شایان ذکر است که تاکنون هیچ نظریهای دلایل علمی کافی برای علّت شکلگیری و سرچشمۀ بسیاری از رؤیاها بهخصوص رؤیای صادقه مطرح نکرده است، بلکه یا به دلایل ناپذیرفتنی ازجمله اتفاقی بودن رؤیایی که در آینده تحقق مییابد، انگیزهای که در بینندۀ رؤیا ایجاد میشود تا در جهت تحقق رؤیای خود عملی را انجام دهد و… بسنده کردهاند [27] یا مانند فروید امیدوار بودند که پیشرفتهای علمی در آینده همۀ این سؤالات را پاسخ بدهد.
در مقابل، دین الهی الگویی جامع برای رؤیا ارائه میدهد و رؤیاها را –همانطور که پیشتر گفته شد- به سه دسته تقسیم میکند. اما قبل از اینکه به دیدگاه دین در خصوص رؤیا بپردازیم، بیایید به چند نمونه از رؤیاهای صادقه نگاهی بیندازیم.
نمونههایی از رؤیاهای صادقه
در ابتدا مایلم دو رؤیا از مادرم تعریف کنم که از آینده خبر میدهند. قطعاً این دو رؤیا نمونههایی از هزاران رؤیاییاند که تاکنون علم نتوانسته توضیحی منطقی دربارهشان ارائه کند:
پدربزرگ و مادربزرگم سالها پیش به رحمت خدا رفتند. یک شب مادرم رؤیا میبیند که در منزل پدریاش با خواهرها و پدر و مادرش دورهم جمع شده بودند. مادرش به صندوقی که در گوشۀ خانه بود اشاره میکند و از او میخواهد درش را باز کند و برای خود و پنج خواهرش سیب بیاورد. مادرم درِ صندوق را باز میکند و شش سیب برمیدارد. زمانی که بهسمت خواهرانش میرود یک سیب از دستش میافتد و آرامآرام بهسمت پدر و مادرش قِل میخورد. خم میشود و به همان شکل خمیده بهدنبال سیب میرود تا آن را بگیرد که ناگهان سیب دیگری از دستش میافتد. مادرش که گویا میدانسته آن سیبهایی که افتادهاند سهم چه کسانی است به او میگوید «نیازی نیست به آن دو خواهرت (نامشان را میآورد) سیب بدهی، ما خودمان (یعنی من و پدرت) به آنها سیب میدهیم.» زمانی که مادرم این خواب را تعریف کرد هیچکس نتوانست از محتوای رؤیایش معنای آن را حدس بزند. چند روز بعد از این خواب، خواهر اولی که نامش برده شده بود به سرطان سختی دچار میشود. مادرم برای درمان خالهام به پزشکان مختلفی مراجعه میکند تا هرطور شده وی را مداوا کند. در همان روزها خالۀدیگرم که نامش برده شده بود نیز بهطور ناگهانی بر اثر سکتۀ قلبی درمیگذرد، درست مانند حرکت آن سیبها بهسوی پدربزرگ و مادربزرگ مرحومم!!
این رؤیا یکی از هزاران رؤیایی است که بهوضوح از آینده خبر میدهد. شاید کسی که به قدرت پیشگویی رؤیا باور ندارد بگوید این امر کاملاً اتفاقی است! منطقی نیست بگوییم همۀ این رؤیاها که گاهی بسیار دقیق آینده را برای ما ترسیم میکنند اتفاقی باشد. اتفاقاً مادرم یکسال پیش از رؤیای سیب، پدربزرگم را در خواب دیده بود که از مرگ کسی دیگر از اعضای خانواده به وی خبر داد:
ماجرا از آنجا آغاز میشود که پدربزرگم به سرطان سختی مبتلا شد. زمانی که بیماریاش وخیمتر شد، مجبور شدیم وی را روز یکشنبه به بیمارستان ببریم. وی یکشنبۀ هفته بعد در همان بیمارستان دار فانی را وداع گفت. یکسال پیش از فوت خالهام همسرش بیمار شد. اتفاقاً شوهرخالهام را روز یکشنبه در بیمارستان بستری کردند. چهار روز بعد، مادرم خواب پدربزرگم را میبیند و به وی در خواب میگوید «آقاجون شما یکشنبه از خانه رفتید و یکشنبه بعدش فوت کردید، گمان میکنم احمد آقا هم (شوهرخالهام) مانند شما یکشنبه بعد میمیرد.» پدربزرگم در خواب به وی میگوید «احمد آقا مثل من نخواهد مرد، بلکه او قرار است سهشنبه بمیرد.» بعد از اینکه مادرم خواب را تعریف کرد گفت «قدیم میگفتند که خواب زن چپ است. خدا کند که این خواب هم اینگونه باشد.» اما اینگونه نبود… و شوهرخالهام چندروز بعد از رؤیای مادرم روز سهشنبه فوت شد.
آیا منطقی است بگوییم که این خواب ناشی از تعارضهای درونی بوده است؟ یا بینندۀ رؤیا در جهت تحقق بخشیدن به رؤیای خویش عملی را انجام داده است؟! واضح است که در چنین مواردی، بینندۀ رؤیا بعد از آنکه خوابش در آینده محقق میشود، معنایش را درمییابد. نمونههای بسیاری از این قبیل خوابها وجود دارند که بینندۀ آن، معنایشان را در آینده و گاهی بعد از تعبیرشدنش میفهمد؛ زیرا بسیاری از رؤیاها نمادین و رمزآلود هستند.
در این رابطه، به یک رؤیای تاریخی مشهور اشاره میکنم که سرنوشت کشوری را تغییر داد. پادشاه مصر در رؤیاهایش دو نامه از آینده دریافت میکند که هر دو حاوی یک پیام هستند. او رؤیای هفت خوشۀ سبز و هفت خوشۀ خشکیده را میبیند و نیز رؤیای هفت گاو لاغر که هفت گاو چاق را میخورند. چطور میتوانیم رؤیایی را که هفت سال خشکسالی پس از هفت سال آبادانی را پیشگویی میکند توضیح دهیم! آیا میتوان گفت رؤیای پادشاه مصر ناشی از غرایز سرکوبشدۀ وی بوده است؟! یا هفت سال خشکسالی بهصورت اتفاقی رخ داده است؟! آیا پادشاه مصر باستان، اقتصاد و سرنوشت کشوری را که در زمان خودش صاحب تمدنی باشکوه بوده است بر مبنای آرزوهای سرکوبشدۀ خویش بنا کرد و این امر بهطور کاملاً تصادفی باعث نجات مردمش از خشکسالی شد؟!
بنابراین پُرواضح است از مهمترین کارکرد رؤیاها خبر دادن از آینده است. این یک امر بدیهی است حتی اگر علم سکولار سعی کند آن را تجربههای توهمی ذهن بداند. [3] کافی است هر محققی در تجربههای خود یا اطرافیانش جستوجو کند یا به مطالعۀ تاریخ بپردازد. حتی سومریان نیز زمانی که خط را اختراع کردند، یکی از اولین متونی که بر الواح گلی حک کردند رؤیای پادشاه دموزی و تعبیر آن توسط خواهرش بود! لازم به ذکر است این دست رؤیاها بهقدری متداولاند که فروید نیز با آنان مواجه شده است. وی در کتاب تفسیر رؤیا بیان میکند:
«مشهور است رؤیاها نیروی پیشبینی آینده را دارند. اینجا ما با تناقضگویی شکگرایی تقریباً غلبهناپذیر با ادعاهایی که سرسختانه تکرار میشوند روبهرو هستیم. شکی نیست حق داریم تأکید کنیم که این دیدگاه، هیچگونه پایهای در حقیقت ندارد؛ چون ممکن است اندکزمانی بعد، برای شماری از نمونههای یادشده توضیحی در چهارچوب روانشناسی طبیعی بتوان پیدا کرد.» [25]
همین! یعنی چون ممکن است توضیحی در آینده داشته باشد نظریۀ دینی را – که اتفاقاً تمامی جنبههای رؤیا را رمزگشایی میکند- رد میکنید؟! آیا چنین عقیدهای سوگیرانه نیست؟! اکنون شاهدیم که بعد از گذشت تقریباً 90 سال روانشناسی طبیعی نتوانسته است توضیحی در رابطه با این دست از رؤیاها ارائه دهد.
کارکرد رؤیا از دیدگاه علم الهی
هنگام خواب نفس انسانی همواره در وضعیت انتقال از جهانی به جهان دیگر است. در بسیاری از احادیث به شباهت خواب و مرگ اشاره شده است [28]، با این تفاوت که در خواب نفس از عالم اجسام جدا نمیشود و انتقالش به جهان اصلی خودش یعنی عالم ملکوت بهصورت موقت است، درحالیکه در مرگ این انتقال همیشگی است. دین رؤیاها را به سه دسته تقسیم میکند. رسول اکرم (ص) میفرمایند: «رؤیاها سه گونهاند: بشارتی از سوی خدا، اندوهگین کردن [از جانب] شیطان و آنچه انسان به نفس خود میگوید و در خواب خود میبیند.» [29]
برای توضیح وضعیت چنین انتقالی خواب را میتوان به آسانسوری تشبیه کرد که نفس را به عالمی میبرد که به آن تعلق دارد. رؤیاها در واقع انعکاسی از تجربههای نفس در این آسانسور هستند. ممکن است نفس هنگام خواب وارد آسانسور شود، اما آن بهدرستی عمل نکند و در همان طبقه بماند. فرض بر این است که نفس باید در طول خواب از تدبیر شئون بدن فارغ شود و به جایگاه خودش بپردازد؛ اما اگر در طول بیداری که نفس به تدبیر بدن مشغول بوده، شرایطی بر او مسلط شده که آن را گرفتار خود ساخته و در کارکرد آن مزاحمت ایجاد کرده است، نفس دوباره به همان چیزی که برایش مهم بوده و مشغولش ساخته بازمیگردد و تلاش میکند آن را اداره کند تا خود را از تبعاتی که جسم برایش دارد رها کند. [30] این همان چیزی است که خوابهای پریشان یا حدیث نفس (آنچه نفس به خود میگوید) نام دارد و اشاره دارد به آنچه فروید کارکرد رؤیا یعنی برآوردن آرزو میدانست. در واقع چنین خواستهها و آرزوهایی نفس فرد را در عالم ملک محبوس میکند و ممکن است عامل رنجوری نفس شود؛ زیرا ارتباط نفس با عالمی که به آن تعلق دارد قطع شده است.
روانکاو بیآنکه بداند نقش فردی را بازی میکند که در اتاقک تاریک آسانسور ازکارافتاده، چوبکبریتی را روشن میکند. قطعاً تحمل زندانی که با شعلهای هرچند کوچک روشن شده از زندان تاریک و خوفناک راحتتر است؛ چه بسا این امر بتواند به نفس کمک کند تا خود را از بندهایی که به آن گرفتار شده است-که عمدتاً مسائل مربوط به بدن و غرایز دنیوی است- رها کند.
بعد از اینکه نفس از قیدوبندهای بدن جدا میشود، برای رسیدن به ملکوت -جایی که به آن تعلق دارد- از عوالم و طبقات مختلفی عبور میکند. در این گذر، نفس قطعاً ممکن است با موجوداتی دیگر ازجمله شیاطین جن ملاقات کند که برای بستن راهش در رسیدن به عالم ملکوت (یا هنگام بازگشت به بدن) در کمین وی نشستهاند و برای اندوهگین ساختن یا ترساندن او ممکن است یاوهها و دروغهایی را به وی القا کنند. [30] احتمالاً این دسته از خوابها همان رؤیاهایی هستند که به عقیدۀ فروید نتیجۀ برآوردن آرزو نیست، بلکه آغشته به خاطرات و ترسهای سرکوبشدۀ فرد هستند.
ازآنجاکه محل حافظه در نفس است، ممکن است شیاطین جن برای آزار دادن فرد بینندۀ رؤیا دروغها و یاوههایی را به وی القا کنند که تداعیکنندۀ تصاویری از خاطرهها، تجربهها و مفاهیمی باشد که ترسهای فرد بینندۀ رؤیا ریشه در آنها داشته باشد؛ زیرا همانطور که سید احمدالحسن میفرماید سلاح شیاطین برای رویارویی با انسان از ضعفهای نفس گرفته میشود، [31] و محتویات حافظه ازجمله خاطرههای فرد پیوند عمیقی با ضعفهایش دارد.
در نهایت زمانی که نفس به جهان خود میرسد، در ملکوت آسمان با حقایق مواجه میشود؛ زیرا شیاطین در ملکوت خداوند راه ندارند. [30] امام حسن عسکری (ع) میفرمایند: «بهدرستی که کلام ما در خواب مثل کلام ما در بیداری است.» [32] همچنین امام علی (ع) میفرمایند: «از رسول خدا (ص) دربارۀ کسی که خواب میبیند و گاهی حق است و گاهی باطل سؤال کردم، پیامبر (ص) فرمود: ای علی، روح همۀ بندگان هنگام خواب بهسوی خدا پرواز میکند، پس آنچه در خواب نزد خدا میبیند حق است و هنگامی که خدا به روح انسان امر میکند به طرف بدن برگردد روح بین آسمان و زمین قرار میگیرد، آنچه در این هنگام میبیند خوابهای بیاساس و آشفته است.» [33]
به آنچه فرد در ملکوت خداوند تجربه میکند «رؤیای صادقه» میگویند، بدین معنا که آن رؤیا حقیقت است و از جانب شیطان یا برخواسته از آرزوهای نفسانی نیست. همانطور که پیشتر گفته شد عالم ملکوت بر عالم ملک سیطره دارد؛ بنابراین جای تعجبی نیست که نفس بهواسطۀ موجوداتی که در عالم ملکوتاند ازجمله ارواح و ملائکه، از اتفاقاتی آگاه شود که مربوط به آیندۀ عالم ملک است.
بنابراین معمولاً اینگونه است که نفس پساز رهایی از خواستههای نفسانی از طبقات یا عوالمی گذر میکند که تحت تسلط شیاطین است. اما ممکن است این سؤال مطرح شود که چطور نفس میتواند به عالمی دیگر انتقال پیدا کند، اما ارتباطش بهطور کامل با بدن قطع نگردد؟! سید احمدالحسن روح را به خورشید تشبیه میکند که وقتی به آسمان صعود میکند یا خداوند آن را در خواب میگیرد شعاع آن به بدن متصل میماند و آن را اداره میکند. [34] هنگام خواب روح حیوانی در بدن باقی میماند و روح انسانی (روح عقل) خارج میشود و بهسوی ملکوت میرود.
ممکن است این سؤال مطرح شود که چگونه فردی که به دین و خدا اعتقادی ندارد باز هم میتواند رؤیای صادقه ببیند؟ باید گفت که هر انسانی نصیب و بهرهای از عالم ملکوت دارد و این نصیب همان صورت مثالی و نفس اوست. [35] بنابراین جای تعجبی نیست اگر نفس چنین فردی وارد عوالم بالاتر شود، حتی اگر جایگاه واقعی آن فرد بهدلیل رویگردانی از خداوند در آن عوالم نباشد. نکتۀ مهم این است که این عوالم حقیقیاند و تجربیات نفس در این عوالم گاهی میتواند تأثیراتی ملموس حتی بر بدن فرد بر جای گذارد. سید احمدالحسن در این رابطه بیان میکند:
«رؤیاهایی که تأثیرات ملموس و عظیمی بر بدن از خود بر جای میگذارند؛ مثل خواب روزهدار در هنگام روزهداری. وی در خواب میبیند که درحال خوردن و نوشیدن است، سپس از خواب برمیخیزد و متوجه میشود که واقعاً گرسنگی و تشنگی او برطرف شده است. این نوع خوابها زیاد اتفاق میافتد. این تأثیر را نتیجۀ علائم و سیگنالهایی که از مغز صادر میشود تفسیر میکنند و سیر و سیراب شدن را نتیجۀ ترشح برخی از غدد بدن یا عملکرد گروهی از اعضا میدانند.
اما حقیقت این است که اگر انسان روزهدار باشد و در خواب ببیند چیزی میخورد و میآشامد وقتی بیدار میشود طعم غذا و نوشیدنی را همچنان در دهانش حس میکند. علاوهبر این، تشنگی فرد روزهدار درحالیکه بیدار است رفع نمیشود و درحالیکه در خواب اگر ببیند مینوشد تشنگی وی از بین میرود. حال چرا این فرایندها فقط در خواب رخ میدهد؟ چرا اگر در خواب ببیند و بیدار شود تشنگی او رفع میشود و اگر آن رؤیا یا خواب را نمیدید که در آن مینوشد تشنگی وی برطرف نمیشود؟!» [36]
زبان رؤیا و نمادها
دربارۀ نمادین بودن رؤیاها باید گفت انسانها در عالم جسمانی با زبانهای گوناگونی صحبت میکنند و هر کلمهای که به کار میبرند نمادی از یک مفهوم است. جای تعجب نیست اگر بگوییم زبان و نمادهای بهکارگرفته شده در عوالم دیگر متفاوت با عالم جسمانی (عالم بیداری) است. سید احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی به مسئلۀ رؤیاهای صادقه میپردازد و بیان میکند آنچه ما دربارۀ رؤیاها میبینیم نمادین است. مثلاً در خواب «افتادن دندان» به مرگ خویشان و نزدیکان اشاره دارد. رؤیاها در واقع اثباتی بر وجود یک نیروی غیبی آگاه، دانا و حکیم است که با ما صحبت میکند. [36]
ممکن است برخی از رؤیاهای صادقه صریح باشند مانند رؤیای دوم مادرم و پیشگویی پدربزرگ مرحومم در خواب، یا شامل برخی از نمادهایی باشند که متعارف و متداول است. برای مثال ما معمولاً افتادن دندان یا رؤیای عروسی را به مرگ تأویل میکنیم. سید احمدالحسن رؤیایی را که قبل از قتل سید محمد صدر (ره) میبیند در صفحۀ فیسبوک خود نقل میکند: «جشن عروسی بسیار بزرگی دیدم که حضار آن بسیار بودند؛ دیدم که داماد در آن سید محمد صدر (ره) بود.» وی همچنین رؤیای دیگری با همین مضمون را نقل میکند: «دیدم که درخت بسیار بزرگی است که برگهای بسیاری دارد و برگ سبزی از این برگها کنده شد و افتاد؛ هنگامی که در هوا میچرخید، نام سیدمحمد صدر را روی آن خواندم.» [37]
شناخت همیشگی نمادهای تمام رؤیاها امکانپذیر نیست، مگر با تعلیم از طرف خداوند سبحان؛ زیرا تفسیر نمادهای رؤیا میتواند بر وجههای مختلفی صورت بگیرد. برای مثال امام صادق (ع) دربارۀ رؤیای اذان میفرمایند: «رؤیای اذان بر دوازده وجه تأویل میشود: حج، سخن حق، فرمان، بزرگی، ریاست، سفر، مرگ، دفع عجز و ورشکستگی، خیانت، جاسوسی، کمی دین و نفاق.» [38]
با توجه به عوالم و مراتب، تصاویر ملکوتی نیز بسیار متعدد هستند. همچنین نمادهایی که قاصدان رؤیا استفاده میکنند با یکدیگر متفاوتاند. ممکن است پیک آینده یا قاصد خبررسان یک فرشته یا روح باشد که هرکدام در ملاقات خویش با نفس نمادهای متفاوتی را به کار میگیرند:
«آن فرشته بر آن انسان فرود میآید تا پیام را به او برساند. انسان در برابر آن فرشته مانند کتابی گشوده است. آن فرشته برخی چیزها و نمادهای موجود در زندگی انسان را برمیگزیند و از آنها استفاده میکند تا پیامی را که از غیب آورده است یا «رؤیا» را برساند؛ و چه بسا چیزی را از صفحۀ وجود انسان یا گذشتۀ او برنگیرد، بلکه به نمادهای رؤیا و حکمتی که فرشتگان رؤیا آنها را می شناسند بسنده کند.
همچنین چه بسا رؤیا ازطرف ارواح باشد و از فرشتگان رؤیا نباشد. نمادهای ارواح با نمادهای فرشتگان رؤیا تفاوت دارد و شاید رؤیا از ارواح انبیاء و فرستادگان و امامان (ع) باشد و این نوع از رؤیا نیز با رؤیا ازسوی فرشتگان و رؤیا ازسوی ارواح متفاوت است. حتی رؤیا میتواند بهطور مستقیم از طرف خداوند باشد؛ به این صورت که خدا با قدرت خود، رؤیا را در صفحۀ وجود انسان مینگارد… .» [39]
در بسیاری از مواقع، افراد متوجه میشوند که خوابها نمادهایی را بههمراه دارند که پر از معنا و مفهوم است، اما شخص بیننده ترجمۀ زبان رؤیا را نمیداند؛ زیرا بر حقایق عالم ملکوت اشراف ندارد. روانکاو نیز همچون زبانشناسی میماند که بهدنبال کشف مفهوم نمادهایی است که نمیداند به کدامیک از عوالم تعلق دارد یا از جانب چه کسی است! بنابراین جای تعجبی ندارد که گاهی در ترجمۀ آنها ناتوان و سرگردان شود. فروید نیز صراحتاً بیان میکند که نمادگرایی قطعاً در رؤیاها وجود دارد، اما روانکاوان را در شناخت کامل آن ناتوان میداند:
«وجود این نمادها در رؤیاها نهتنها تفسیر آنها را تسهیل نمیکند، بلکه در عین حال آنها را مشکلتر هم میسازد… تردیدهایی که هنوز در فعالیتهای ما بهعنوان مفسران رؤیا ابراز میشوند بخشی ناشی از دانش ناقص ماست که با پیش رفتن ما به جلو بهطور فزایندهای میتواند بهبود یابد.» [25]
برایناساس، دین الهی انسان را از تأویل رؤیای خود و دیگران منع کرده است و بیان میکند که تأویل رؤیا فقط نزد خلیفۀ الهی است؛ زیرا وی به زبان ملکوت عالم است. سید واثق حسینی در توضیح حدیثی از رسولالله (ص) بیان میکند: «هنگامی که صبح میشد، رسول خدا (ص) میفرمود آیا بشارتی نزد شما هست؟ کدامیک از شما رؤیا دیده است؟ کدامیک از شما مکاشفه دیده است؟ تا اینکه بدانیم به کجا رسیدید و در عالم ملکوت ارتقا پیدا کردید. ایشان در همان حال اصحابش را از تأویل نهی میکرد؛ زیرا رؤیا ممکن است از جانب خدا یا از جانب نفس یا از جانب شیطان باشد. فرد برای آگاهی یافتن از اینکه رؤیا از جانب کدامیک از این سه گزینه است، نیازمند شخصی است که آگاه بر ملکوت آسمانها و نفسها باشد و بداند شیطان از چه جانبی بهسوی انسان میآید.» [40]
در پایان، ذکر این نکته ضروری است که رؤیای مؤمن در حکم سخن پروردگار با اوست. [41] زیرا مؤمن وجودی پاک و اعتقادی صحیح دارد که مانع اسارت نفس در عالم ملک بهواسطۀ مسائل دنیوی و غرایز نفسانی میشود. همچنین وی از آزار شیاطین در امان میماند و با ملائکه دیدار میکند. در نتیجه اکثر رؤیاهایی که فرد میبیند تجربههایی حقیقیاند. شکی نیست که چنین فردی در مسیری قرار گرفته که نهتنها بسیاری از رؤیاهایش بشارتی از ملکوت خواهد بود، بلکه از سلامت روان بیشتری نیز برخوردار است.
سخن پایانی
فروید نخستین کسی بود که با رمزگشایی رؤیاها بهدنبال کشف عوامل ایجادکنندۀ بیماریهای روان بود. دنیای اسرارآمیز رؤیا موضوعی است که علم بشری نتوانسته است پرده از تمامی رمزورازهای آن بردارد. فروید به این موضوع واقف بود که رؤیاها نیروی پیشبینی آینده را دارند و امیدوار بود علم روانشناسی طبیعی در آینده بتواند توضیحی برای آن ارائه کند. [25]
زمانیکه فروید چشمِ انتظارش را به دستاوردهای علمی آینده دوخته بود تا مجهولات علم روانکاوی مکشوف شوند، رویکرد دینی به رؤیا با توضیحات کافی در خصوص وجود نفس، تجلیات انسان در عوالم بالاتر، وجود شیاطین جن، ارواح و فرشتگان -که با چشم مادی دیده نمیشوند اما با تجلیات ما در عوالم دیگر ارتباط برقرار میکنند- همۀ ابهامها را از چهرۀ معماگونۀ رؤیا زدود. اگرچه درک عوالم ملکوتی و بعد روحانی انسان سخت است، اما با پیشرفت علم و کشف عوالم موازی میتواند قابل فهم برای انسانی باشد که دانش و فهم ناقصی از هستی و خلقت خداوند دارد.
اطلاعاتی که انسان از عوالم بالاتر دریافت میکند تنها منحصر به خواب نمیشود؛ بلکه ازآنجاکه نفس در بیداری مشغول به اداره کردن بدن و برطرف کردن نیازهای آن است توجهی به این اطلاعات ندارد و از آن غافل میشود. بنابراین هنگام خواب، اطلاعاتی که انسان دریافت میکند و در حافظهاش نقش میبندد واضحتر و ملموستر خواهد بود. [42]
در حقیقت اعتراف فروید به وجود بعدی پنهان به نام ذهن ناهوشیار که در مقایسه با ذهن آگاه انسان از توانایی پیشرفتهتری برای تفکر و تدبیر برخوردار است، برخلاف میل باطنیاش اعترافی است به وجود بعد متافیزیکی عاقلی که دین آن را نفس مینامد.
منابع
[1] سلطانی بناوندی مهین، اهمیت خواب از دیدگاه قرآن و روایات، 1395. Available from: https://sid.ir/paper/834323/fa
[2] هاشم محمد دیراوی عبدالرزاق، رؤیاها از نگاه علم و دین.
[3] بلوچی انارکی محمد، رحیمی صادق. اختلالات خواب و رؤیا: جنبههای روانشناسی و پاتوفیزیولوژی، علوم اعصاب شفای خاتم [Internet]. 1394؛3(4):99-111. Available from:: https://sid.ir/paper/258176/fa
[4] اگرچه نظریۀ فروید را میتوان معروفترین نظریه در زمینۀ رؤیا دانست، اما پیش از او کسانی مانند ماری ویتون کالینز نیز به بررسی علمی رؤیا پرداختند.
[5] خدایاری فرد محمد و لطافت حسین. رواندرمانی چیست؟ تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، 1377، چاپ اول.
[6] نارویی نصرتی، رحیم. بررسی و نقد رویکرد فروید، رحیم نارویی نصرتی، فصلنامۀ روانشناسی و دین، 1387، شمارۀ 1. Available from: www.magiran.com/p509366
[7] مفهوم ناخودآگاه پیش از فروید نیز در آثار سایر فلاسفه مطرح شده بود.
[8] فامیل دردشتی احمدرضا و اسعدی محمدرضا، بررسی و نقد کتاب ضمیر ناخودآگاه در قرآن، پژوهشهای روانشناسی اسلامی، سال دوم، پاییز و زمستان 1398، شماره 2 (پیاپی 3).
[9] روانشناسی زرد بهمعنای رویکردهای روانشناختی است که معمولاً پایههای علمی قوی ندارند و همراه با ادعاهای آمیخته با تبلیغات جذاب ارائه میشوند.
[10] دادجو یدالله، نسبت پدیدههای وحی با معرفتهای نشئتگرفته از ضمیر ناخودآگاه انسان، پژوهشهای فلسفی-کلامی، سال پانزدهم، پاییز 1392، شماره 1 (پیاپی 57).
[11] فروید عقیده داشت که شخصیت انسان شامل سه بعد نهاد (اید)، من (ایگو) و فرامن (سوپرایگو) است. نهاد بخش غریزی شخصیت، سوپرایگو نمایندۀ استانداردها و آرمانهای اخلاقی، و من بخشی از شخصیت که کاملاً در آگاهی فرد قرار دارد و مسئول برخورد با واقعیت و ایجاد تعادل بین نهاد و فرامن است.
[12] رضایی هفتادر حسن، نصیریان صفر، ارزیابی نظریۀ روانکاوی فروید از منظر معارف وحیانی بهویژه نهجالبلاغه، حسن رضایی هفتادر، صفر نصیریان، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال چهاردهم، پاییز 1396، شماره 3 (پیاپی 35).
[13] خلیلزاده الهه، نصیری للردی هادی، حسنی طلعت، ضمیرناخودآگاه از دیدگاه آیات و روایات، الهه خلیل زاده، هادی نصیری للردی، طلعت حسنی. پژوهشنامۀ فرهنگ و معارف دینی، دوفصلنامۀ علمی، دورۀ 1، شمارۀ 2، 1397.
[14] برای مثال به کتاب «ضمیر ناخودآگاه در قرآن» نوشتۀ علیرضا اعرافی از بعد محتوایی و مبنایی و روششناختی نقدهای بسیاری شده است. (اعرافی، علیرضا. ضمیر ناخودآگاه در قرآن. قم: نشر موسسه اشراق و عرفان. 1392).
[15] الزغول عماد، فالح الهنداوي علی، مدخل إلى علم النفس، الناشر: دار الكتاب الجامعي؛2014.
[16] سید احمدالحسن، سفر موسی به مجمع البحرین (ترجمۀ فارسی) ص 41.
[17] سید احمدالحسن در کتاب «در محضر عبد صالح» میفرماید:
«عالم جسمانی، در واقع تراکم نیرو یا قدرت است و به همین دلیل، تراکم، بین بیشترین مقدار و کمترین مقدار در نوسان است. گمان میکنم شما این خاصیت را در مواد جسمانی مختلفی که میشناسی بهوضوح مشاهده میکنی، هرچند این اجسام تقریباً در یک سطح قرار دارند و بین آنها تفاوت بسیاری وجود ندارد. شما قطعاً گازی که زمین را احاطه کرده در دستهبندی متفاوتی نسبت به آب قرار میدهی، همینطور سنگ و دیگر مواد را. هوا یا گاز پیرامون زمین را نمیبینی ولی اینکه شما آن را نمیبینی، نفیکنندۀ وجود آن در این زمین نیست.
حال، وجود انسان –هر انسانی- از آسمان اول یا منتهیالیه پایینی آن (همان نفس اوست) تا به چگالترین (متراکمترین) چیز در این عالم جسمانی امتداد مییابد؛ لذا شما در ترکیب جسم انسان با معادنی روبهرو هستی؛ در حقیقت در اینجا ما با نفس، جسم مادی مرئی و جسم مادی غیرمرئی سروکار داریم. من برای اینکه مطلب برای شما آسان شود میگویم یک جسم نامرئی؛ در حقیقت تجلیات بسیار زیاد و ظهورهای بسیار زیادی وجود دارد که به تعداد آنها، برای انسان جسم یافت میشود.» (سید احمدالحسن، در محضر عبدصالح، ترجمۀ فارسی. ج1، ص 79).
[18] فلیح حسین حسینی واثق، پیدایش نخستین (ترجمۀ فارسی) ص 85-89.
[19] سید احمدالحسن در کتاب «توهم بیخدایی» فصل سوم، بیان میکند که در قرآن (سورۀ سجده، آیات 7و8) از این گروه برگزیده که اجداد انسانهای امروزی محسوب میشوند بهعنوان «سلاله» یاد شده است. [توهم بیخدایی (ترجمۀ فارسی) فصل سوم، ص128]
[20] برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه میتوانید به کتاب «توهم بیخدایی» نوشتۀ سیداحمدالحسن مراجعه کنید.
[21] اگر برای خواننده درک چگونگی خلقت نفس در عالم ملکوت و متصل شدن به جسمی در عالم ملک دشوار است، میتواند آن را بهصورت ارتباط بین جهانهای موازی و انتقال ذره یا موج بین چند جهان در نظر بگیرد. برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه به فصل پنجم و ششم توهم بیخدایی نوشتۀ احمدالحسن مراجعه کنید.
[22] فلیح حسین حسینی واثق، پیدایش نخستین (ترجمۀ فارسی) ص 206.
[23] به تمایلات پسران برای ارتباط جنسی با مادرشان عقدۀ ادیپ گفته میشود که حسی از رقابت با پدر را پدید میآورد. معادل عقدۀ ادیپ در دختران، عقدۀ الکترا نامیده میشود.
[24] موسویان الهام، مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی، رویش روانشناسی، سال یازدهم، فروردین 1401، شماره 1 (پیاپی 70).
[25] فروید زیگموند، تفسیر خواب، ترجمۀ شیوا رویگریان، نشر مرکز: چاپ اول، 1382.
[26] أبوبكر بن أبيشيبة. المصنّف لابن أبيشيبة: ۷/۲۴۲/۱.
[27] سنایی علی، فاضلی علیرضا، تبیین ناتورالیستی رؤیای صادقه: ارسطو و یونگ، پژوهشهای فلسفی (نشریۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز) [Internet]. 1395؛10(19 ):207-230. Available from: https://sid.ir/paper/140974/fa
[28] برای مثال رسول اکرم (ص) میفرمایند: «خواب برادر مرگ است، و بهشتیان نمیمیرند.» كنز العمّال، ج 14، ص 475، ح 39321.
[29] بحارالانوار، ج 61، ص 191.
[30] انصاری زکی، در پیشگاه صیحه، واکاوی روشمند و علمی رؤیاها (ترجمۀ فارسی) فصل اول، ص 70-72.
[31] سید احمدالحسن در کتاب «جهاد درب بهشت است» (ترجمۀ فارسی) بیان میکند که شیطان برای رویارویی با انسان ناگزیر سلاحی دارد و آن سلاح را از نفس و دنیا برمیگیرد. نفس خاستگاه همۀ دردهاست که با سلامت آن انسان سالم میشود و با درد آن انسان بیمار میگردد. (فصل اول، ص 21)
[32] القمي، الشيخ عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، ج 10، ص 199.
[33] کمرهاي، شيخ محمد باقر، ترجمه امالي شيخ صدوق، ص 146.
[34] سید احمدالحسن، تفسیر متشابهات (ترجمۀ فارسی) ج 3، ص 157.
[35] سید احمدالحسن، گوساله (ترجمۀ فارسی) ج1، فصل اول، ص 37.
[36] سیداحمدالحسن، توهم بیخدایی (ترجمۀ فارسی) فصل ششم، بخش خوابها (رؤیاها)
[37] پیام سید احمدالحسن در فیس بوک، 28 جولای 2017.
[38] شراد الناصري محمد. تفسير الأحلام الكبير برواية الإمام علي وأهل بيت (ع)، ویرایش دوم، 2008.
[39] حطاب الفیصلی احمد، سخن نهایی دربارۀ حجیت رؤیای خردمندان (ترجمۀ فارسی) فصل سوم، ص 50.
[40] سید واثق حسینی، خطبه نماز جمعه. Available from: https://t.me/Varesin13/2098
[41] نوری حسین بن محمدتقی، دار السلام في ما يتعلق بالرؤيا و المنام، دار البلاغة – بیروت، 1427ه.ق، ج4، ص 236.
[41] انصاری زکی، در پیشگاه صیحه، واکاوی روشمند و علمی رؤیاها (ترجمۀ فارسی) فصل اول، ص 30.
هفته نامه شماره 186