مقدمه
گویی وقتش رسیده بعد از مدتی طولانی سرگردانی و سردرگمی و بعد از چندین بار تجربه کردنِ آدمهای اشتباهی، تمام عالم توجهشان جلب شود به راز هستی، به دستگیرۀ نجات، به انسان خداگونه. بهجای غوطهور شدن در مرداب سرگردانیهای ذهن، وقتش رسیده که اکنون خود را وقف جستوجو کنیم و بهدنبال حقیقتی بشتابیم که بشر سالهاست تشنۀ آن است!
درد مشترک و همهگیرِ انسانها، درد سرگردانی و پوچی است؛ وقتش رسیده که منجی انسانیت و انسان کامل را بشناسیم و تنها از این طریق به نور، به خدا وصل شویم. نقطۀ اتصال روشن است …
انتخاب مردم
حتماً دیده و شنیدهاید که این روزها مردم دینگریز شده و چیزی بهنام دین و رهبر دینی را هرگز قبول ندارند؛ البته به علل و اسباب مختلف! و بسیاری از مردم انسانیت و شعار انسانیت را بهعنوان خطمشی خود انتخاب کردهاند. وقتی راجع به دین و اعتقاداتشان از آنها میپرسیم، خیلی محکم و بهسرعت پاسخ میدهند: فقط انسانیت!
حتی عدهای شخصی را بهعنوان الگوی انسانیت و لیدر برای خود تعیین کرده و بهتدریج گروههای وسیعی تشکیل داده و او را تبلیغ میکنند؛ ولی آیا تعریف درست و کامل از انسان کامل ارائه میدهند؟ چهارچوب و ملاک و میزان آنها برای تعریف انسانیت و تعیین انسان کامل چیست؟ چقدر نسبت به انسان کاملی که بهعنوان الگو و رهبر برای خود تعیین کردهاند شناخت دارند؟
حتی عدهای هستند که رهبر و الگوی خاصی ندارند و خود با عقل و تصمیم خود پیش میروند و راه انسانیت را بهتنهایی در پیش گرفتهاند.
یک اجتماع کوچک مثلاً یک خانواده را که تمام اعضای آن فقط به مسلک انسانیت قائلاند و دین و آیین خاصی را ندارند، در نظر بگیریم. خانوادهای خداباور، ولی بیدین که فقط به انسانیت قائلاند و خودشان این چهارچوب را با عقل خود تعیین میکنند تا خوب و بد را از هم تشخیص دهند. حال، آیا فرزند حاضر است طبق معیار پدر رفتار کند و اگر چنین نکند چه عواقبی خواهد داشت؟ پدر گذشت میکند یا تنبیه؟ اصلاً کدام رفتار و عملکرد نتیجۀ صحیحی دارد و کدامیک درست میگویند؟ اکنون، این اوضاع را در جامعهای بزرگتر در نظر بگیریم؛ مثلاً دانشآموزان در مدرسه و نتیجۀ آموزش و پروش و بازدهی در این راستا و طرز تفکر! در جامعۀ بزرگتر از مدرسه که دیگر غیر قابل تصور است! میشود قانون جنگلی که سنگ روی سنگ بند نمیشود.
بگذریم از اینکه حتی ظالمترین و متجاوزترین چهرههای شاخص و مشهور هم خود را انسان کامل میدانند و انسانیت شعارشان است و حتی در خیال خود مدافع حقوق بشرند! بگذریم از اینکه هرکس با این دید و منش و اعتقاد، اشتباهات خود را توجیه میکند و هرطور شده به انسانیت ربط میدهد.
آیا برای اجرا و اعمال انسانیت در جامعه نیاز به الگو و رهبری نداریم که انسان کامل و خداگونه باشد؟ قطعاً اکثریت جوابشان به این پرسش، آری است.
اگر اندکی تفکر کنیم و حتی با چشم سر اطراف خود و تعاملات و بازخوردها را مشاهده کنیم کاملاً متوجه میشویم که به ترازو و واحد اندازهگیری انسانیت نیاز داریم. به انسان کاملی نیاز داریم که تجلی و مصداق کامل انسانیت بر زمین است. نیاز داریم که انسان کامل و انسانیت برای همه تعریف شود و چهارچوب و قاعده و قانونی تعیین گردد.
نویسندگان تعاریفی مختلف از انسان کامل داشتهاند. بهعنوان مثال «نیچه» انسان کامل را انسان قدرتمند میداند که به همهچیز احاطه دارد. [1] یا نویسندهای اسرائیلی بهنام «یووال نوح هراری» در کتاب انسان کامل خود بیان میکند:
«انسانها در تلاش خود برای رسیدن به کامیابی و زندگی جاوید در حقیقت میخواهند خود را به خدایان تکامل دهند. نهفقط بهخاطر اینکه به مقام خدایی برسند، بلکه به این دلیل که برای غلبه بر پیری و فلاکت ابتدا باید بر درون زیستشیمیایی خود کنترل خداگونه به دست آورند. اگر روزی توان این را پیدا کنی که مرگ و رنج را در جسم خود مهندسی کنی، شاید همان توان برای ما کافی باشد تا نظم درونی خود را تقریباً به هر شکلی که بخواهیم بازسازی کنیم و به هزاران شکل در اندام، احساسات و هوش خود هم دستکاری کنیم. در این صورت شما اگر بخواهید میتوانید برای خود قدرت هرکول، احساسات اسطورهای آفرودیت، خرد آته نا یا جنون دیونیسوس را خریداری کنید. افزایش قدرت انسان تاکنون عمدتاً بر پایۀ ابزارهای کمکی او بوده است. این قدرت در آینده شاید بیشتر بر پایۀ تحول اندام و مغز انسان استوار باشد. تحول انسانها به خدایان میتواند به سه شکل صورت گیرد: مهندسی زیستی، مهندسی سایبورگ و مهندسی و آفرینش موجودات غیر زنده. [2]ولی آیا این پیشرفتها، نیاز ما را به داشتن رهبر و انسان خداگونه برطرف کرده است؟
لزوم شناخت انسان کامل چیست؟
استاد و فیلسوف معاصر دکتر غلام حسین ابراهیمی دینانی دراینباره میگوید: اگر کسی انسان کامل را نشناسد، معرفتش به خدا کامل نیست؛ زیرا تمام صفات جلالی و جمالی خدا در انسان است و از طریق این صفات که در مظهر متجلی میشود باید خدا را بشناسی. چه موجودی را میتوانی بشناسی که همۀ صفات الهی را به شما نشان دهد جز انسان کامل؟ تأکید میکند: حتی در جبرائیل نیز نمیتوان به این شناخت و معرفت رسید. در ادامه موضوعی مطرح میکند با این عنوان:
«اهمیت اتصال به انسان کامل» دو سرِ خطِ حلقۀ هستی به حقیقت، به هم تو پیوستی! رسیدن به حق فقط از طریق انسان کامل میسّر است. هیچکس بههیچوجه بدون عبور از انسان کامل و بدون اتصال به انسان کامل نمیتواند به حق برسد. [3]
اما چطور انسان کامل و خداگونه را بشناسیم؟
یک شب که در فضای مجازی در مباحثهای شرکت کرده بودم، شاهد بحث بین دو گروه بودم. موضوع بحثشان انسان کامل بود. گروهی خداباور ولی ضد دین بودند و شعار انسانیت سر میدادند و گروه دیگر دیندار بودند و قائل و معتقد به رهبری الهی؛ بحث بسیار جالب و مفیدی بود.
بعد از کلی گفتمان و تبادل نظرات و بیان نقاط اختلاف و اشتراکشان، نتیجه این شد که هر دو گروه به نیاز جامعه به یک انسان کامل بهعنوان رهبر و قانونگذار اقرار و اعتراف میکردند. گروهی که دینی نداشتند و انسانیت شعارشان بود انسان کامل را اینطور تعریف میکردند:
شخصی که دارای علم و ذکاوت و صداقت و عدالت و قدرت است. و گروهی که مذهبی بودند انسان کامل را فردی میدانستند که دارای خصوصیاتی مشابه با خصوصیاتی بود که گروه اول تعریف کرده بودند؛ با این تفاوت که انسان کامل را خدا باید انتخاب و معرفی کند. در نهایت بحث به اینجا کشید که این انسان کامل چطور شناخته میشود و چه معیار و خصوصیتی او را از دیگر انسانها متمایز میکند؟ گروه اول از اخلاق و رفتار و سیره و اقداماتِ انسان کاملِ مدنظر خود گفتند و دلیل دیگرشان که گویا بیشتر مورد توجهشان بود، پیشگویی بود! اینکه لیدر یا رهبرشان چند موضوع پیشگویی کرده بود و ظاهراً پیشگوییها هم درست از آب درآمده بود! و گروه دوم ترجیح دادند با مطرح کردن سؤالی از طرف مقابل به هدف خود برسند!
سؤال تأملبرانگیز این بود: از کجا معلوم این شخص و انسان کاملی که الگوی شماست و انتخاب مردم است، اگر صاحب قدرت شود برخلاف گذشته رفتار نکند؟ از کجا علم دریافت میکند؟ و آیا اگر چند درصد از پیشگویی اتفاق نیفتد آنها حاضرند رهبر و لیدر خود را تعویض کنند؟
پاسخهای گروه اول جالب بود: بله رهبر ما در هر صورت عادل و تواناست، حتی در سختترین شرایط؛ بله رهبر ما پیشگوی خوبی است و حدوداً پیشگوییهایش واقع میشود و…؛ ولی اینها فقط نظر شخصی و احتمالات بود و هیچ دلیل قانعکنندهای نداشتند.
صحبتهای گروه دوم شنیدنی بود: چیزی که انسان کامل و خداگونه را از دیگران متمایز میکند این است که او منتخب خداست. منتخب خدا کسی است که در گذشته و آیندهاش و در جایگاه قدرت و در سختترین شرایط دچار خطا نمیشود، چون انتخابشده توسط خداست!
یک مرد آسمانی؛ تجلی خدا و صورت خدا در خلق؛ منجی انسانیت؛ و ارتباط و اتصال و معرفی این مرد آسمانی، از طریق ملکوت و غیب است که او را از دیگر انسانها متمایز میکند.
و نقطۀ اختلاف این دو گروه دقیقاً همین بخش بود: گروه اول ایمان به غیب و عالم بالاتر از این زمین و ماده را نداشتند و نمیپذیرفتند ؛و گروه دوم راهحل این معما را در ایمان به غیب میدانستند. چیزی که جدای از این زمین و عالم ماده است، وحی و ارتباطی آسمانی است و از نظر عقلی، قدرتی ماورایی باید در کار باشد.
راه غیبی؛ راهی که رهبر الهی از این طریق با خالق ارتباط دارد و برنامه و اوامر و نواهی را از این طریق دریافت کرده و به مردم منتقل میکند.
هست بر اسباب اسبابی دگر
در مسبب منگر در آن افکن نظر
انبیا در قطع اسباب آمدند
معجزات خویش بر کیوان زدند
انتخاب خدا
دین الهی به چیزی جز برگزیدن از سوی خدا اعتقاد ندارد: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة) (من در زمين جانشینی میگمارم). [4] این منتخب و برگزیده، مهدی (ع) است. دین الهی در زمان ما برای ما مسلمانان به قانونی جز قانون الهی، یعنی قرآن اقرار نمیکند و برای یهودیان، این منتخب و قانون ایلیا (ع) و تورات، و برای مسیحیان، عیسی مسیح (ع) و انجیل است. حال که وضعیت اینگونه است، پس مسلمان، مسیحی یا یهودی چطور میتواند ادعا کند که به خدا ایمان دارد و نیز به حاکمیت او که در مهدی (ع) و قرآن، عیسی (ع) و انجیل، یا ایلیا (ع) و تورات است اقرار دارد، و در عین حال به حاکمیت مردم و دموکراسی که اساس و بنیان دین الهی و حاکمیت خدا در زمینش را نقض میکند، اعتراف مینماید؟! بنابراین کسی که دموکراسی و انتخابات را میپذیرد، دیگر هیچ ارتباطی با دین الهی نخواهد داشت و به تمام ادیان و حاکمیت خدا در زمینش کافر خواهد بود.
از کلام سید احمدالحسن در کتاب «حاکمیت خداوند، نه حاکمیت مردم» و کتابها و خطبههای دیگرشان مطالب فراوانی موجود است که دوای درد این روزهای جوامع سرگردان است.
سید احمدالحسن با بیان الهیگونهاش در تبیین این مطالب میگوید: «بدون شک، حاکمیت مردم به هر شکلی که باشد، تأثیر مستقیمی بر جامعۀ بشری دارد؛ زیرا جامعه مجبور به پذیرفتن این رهبری است. فطرت انسان بهدنبال پیروی از یک رهبر الهی است: [5] (فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ) [6] (این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار).
منظور از رهبر، همان خلیفۀ خدا بر زمین است که هرگاه از حقش رانده شود، مردم ناگزیر در مقابل هر رهبری سر تسلیم فرو خواهند آورد. اگر حجت خدا از حاکمیت دور بماند، انسان برای اشباع نیاز فطری خود، حاکمیتِ ضد حجت خدا را هم میپذیرد.
انسان ذاتاً تمایل به اطاعت از حاکم دارد و حاکمیت از دو حال خارج نیست: حاکم، یا جانشین خداست یا با زور و با انتخابات به قدرت رسیده است. حاکم الهی، کلامی جز کلام خدا به زبان نمیآورد و جز به دستور خدا عمل نمیکند و هیچچیزی را جابهجا نمیکند، مگر به فرمان خداوند سبحانومتعال.
تمام فرامین حکام بر دو دسته است: یا پیرامون خداوند و از جانب خداوند است یا از جانب شیطان؛ سخن سومی وجود ندارد. هر حاکمی که ولی و حجت خدا یا منصوب از طرف ولی خدا نباشد، دستنشانده و سخنگوی شیطان است.
(ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلغَيبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ* وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَبِٱلأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ). [7]بله ما معتقد به غیب هستیم. معتقد به انسان خداگونه که خدا انتخاب و معرفی میکند. انسان خداگونهای که خالق شناخت کامل از او دارد و هیچ خطایی از او سر نمیزند. انسان خداگونهای که قدرت و علمی دارد که از عالم غیب دریافت میکند.
تجلی صفات خدا در خلق
اعتقاد ما بر این است که انسان خداگونه را خدا بهصورت خود خلق کرده است. انسانهای کامل و خداگونه را حجت و جانشین خدا در زمین مینامیم و از همان ابتدا از زمان اولین منتخب خدا حضرت آدم (ع)، این جانشینان، زنجیرهوار و از طریق غیبی که به خدا وصل بودند جانشین بعدی را معرفی کردهاند. فرستادههای الهی این تکلیف را بر عهده داشتند که حجت بعدی را به مردم معرفی کنند. تمام اوامر و نواهی و قانون الهی در کتب مقدسِ تمامی ادیان، توسط قانونگذار واقعی، خدا و بهوسیلۀ این فرستادهها به مردم در صحف و انجیل و تورات و زبور ابلاغ شد؛ و کاملترین قانون در قرآن به بهترین و اشرف خلق حضرت محمد (ص) عرضه شد.
در زمانهای زندگی میکنیم که انسان خداگونۀ ما، حجت ما توسط حضرت محمد (ص) در نصی الهی یعنی وصیتنامۀ شب وفاتش معرفی شده است.
سید احمدالحسن
ایشان یکی از نمایندگان خداوند هستند که در میان جنگ و جدال ایدئولوژیهای مختلف برای تصاحب قدرت و مسلط شدن بر رقیبان، ما را به شعار «اول انسانیتم» دعوت میکند. بخوانید کلام نورانی سید احمدالحسن را در خصوص انسانیت:
«اول انسانیتم! در برابر کسانی که شما را به “اول خودم یا برادرم یا عمویم یا پسرعمویم قبل از شخصی غریبه، یا اول شهرم یا استانم یا کشورم” فرامیخوانند، شما را به شعار “اول انسانیتم” فرامیخوانم؛ و انسانیت شما در گروِ متمایزبودنتان از دیگر حیوانات است. آنچه شما را بهواقع از دیگر حیوانات متمایز میکند، تنها مغز نیست؛ زیرا “مغز” محصول تکاملی است که سایر حیوانات نیز ـگرچه در سطحی پایینترـ دارا هستند.
آنچه شما را متمایز میکند ایثار واقعی بدون چشمداشتی است که میتوانید به آن متصف گردید و با آن «بشر» شمرده شوید. وقتی به شرافت و انسانیت خود میرسی که عهدهدار فقیر و یتیمی شوی که ارتباط فامیلی با تو ندارند؛ درحالیکه خودت نیاز مالی داشته باشی. ببخشی بیآنکه توقع سودی در آینده داشته باشی. شما را به بنیان نهادن “انسان” در وجودتان دعوت میکنم. شما را به کشتن “من” فرامیخوانم؛ و به شعار “همسایهام قبل از من” و “شهر همسایه قبل از شهر خودم” به همان صورتی که رسول خدا(ص) و ائمه (صلوات خدا بر آنان) و انبیا (صلوات خدا بر آنان) وصیت فرمودهاند: اول همسایه، اول فقیر، اول یتیم، اول بیوهزنان؛ و شما را فرامیخوانم به ترک گفتن آنچه چنین افرادی به آن دعوت میکنند؛ متأسفانه آنها شما را به اقتدا به شیطانی دعوت میکنند که گویندۀ “اول خودم” و پیوستهایش ـمثل “اول شهر خودم” و “اول استان خودم”ـ است.» [8]
منابع:
- انسان کامل از دیدگاه نیچه و مارکس، ص 40.
- یووال نوح هراری، انسان کامل، ص72.
.3https://philosophyar.net/dinani/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87/ - سوره بقره، آیه 30.
- سید احمدالحسن، حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم، ص 50.
- سوره روم، آیه 30.
- سوره بقره، آیه 3.
- 8https://www.facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313?mibextid=ZbWKwL
هفته نامه شماره 179