به قلم: محمد شاکری
در قسمت گذشته سخن معروفی از محیالدین بن عربی ذکر شد که در آن در مذمت علما و فقهای عصر ظهور گفته شد که آنها دشمنان اصلی امام مهدی(ع) در عصر ظهورند و اگر فرصت پیدا کنند فتوای قتل امام مهدی(ع) را خواهند داد. به این نکته که آیا این فقرات عیناً نقل روایت است یا سخنان ابنعربی است نپرداختیم و فرض را بر این گرفتهایم که هیچ سند محکمی که دلالت کند این کلمات عیناً از زبان معصومین(ع) خارج شده است وجود ندارد؛ اگرچه در منابع متأخر همچون کتاب یوم الخلاص و کتاب مجمع النورین به امام صادق(ع) نسبت داده شده است. [1] همچنین علمایی همچون ملاصدرا، محقق بحرانی، مرتضی مطهری و سید خمینی روایتبودن این کلمات یا مضمونش (فتوای تکفیر و قتل امام مهدی(ع) توسط فقها) را در کلماتشان تأیید و تصریح کردهاند. اکنون نوبت آن رسیده که ثابت شود این کلمات ابنعربی با دلایل و مؤیدات فراوانی از قرآن و روایات و سیرۀ تاریخی تأیید و همراهی میشود؛ در نتیجه اشکالی ندارد همچون برخی از علما و نویسندگان، این عبارت و فقره را به معصومین(ع) نسبت دهیم.
عرضه بر قرآن و روایات
مطابق روایات متواتری که به دستمان رسیده است عرضه بر قرآن و روایات راهحل درست و منطقی برای فهم صحت و سقم یک حدیث است. مطابق آنچه قرآن به ما آموخته است در مسائل اختلافی و غیرقطعی باید به پیامبر و اوصیای ایشان مراجعه کرد: (ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر را، و هرگاه در چیزی نزاع و اختلاف داشتید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است). [2]
اما بهترین راه در زمانی که به حجتهای معصوم دسترسی نداریم عرضه بر قرآن و روایاتِ قطعی است:
- امام صادق(ع) فرمود:
«بدانید هر گفتار حقّی با حقیقت همراه است و با هر گفتار درستی نوری درخشان است؛ پس آنچه که موافق کتاب خداست، بدان عمل کنید و آنچه مخالف کتاب خداست، آن را رها سازید.» [3]
- امام باقر(ع) فرمود:
«هرگاه از ناحیه ما حدیثی به دست شما برسد و برای آن یک یا دو شاهد از کتاب خداوند یافتید، به آن عمل کنید؛ در غیر اینصورت در برخورد با آن توقف کرده و آن را به ما بازگردانید تا بر شما آشکار گردد.» [4]
- امام صادق(ع) فرمود:
«رسول خدا(ص) در ضمن خطبهای در سرزمین مِنا فرمود: ای مردم، بدانید آنچه از من به دست شما برسد و موافق کتاب خدا باشد، آن را من گفتهام و آنچه به دست شما برسد و مخالف کتاب خدا باشد، من آن را نگفتهام.» [5]
- امام صادق(ع) به محمد بن مسلم فرمود:
«ای محمد! هر روایتی را که از راوی نیکوکار یا بدکار به دست تو رسید و موافق قرآن بود، آن را برگیر [و به آن عمل کن]، و هر روایتی را که از راوی نیکوکار یا بدکار به دست تو رسید و مخالف قرآن بود، آن را رها کن [و به آن عمل نکن].» [6]
مطابق برخی روایات حتی مطالبی را که بهعنوان حدیث نقل نشده باشد، اما موافق قرآن و سنت باشد نیز میتوان به ائمه(ع) نسبت داد. برای نمونه امام رضا(ع) ضمن حدیثی طولانی فرمودند:
«هر آنچه را که کتاب و سنت به آن گواهی دهند ما به آن قائلیم.» [7]
و مطابق برخی از روایات، هر کلام حقی را میتوان به دین و صاحبانش نسبت داد؛ همان طور که باید از هر کلام بد و زشتی اعلام برائت و از انتسابش به حجتهای الهی دوری کرد. برای نمونه رسول خدا(ص) در مذمت انکار و ردّ سخنانی که به ایشان نسبت داده شده است به اصحابش فرمودند: «بدانید، آیا احتمال دارد که فردی مرا تکذیب کند در حالی که بر تختش تکیه زده؟ گفتند ای رسول خدا چهکسی تو را تکذیب میکند؟ فرمود: فردی که حدیثی به دستش رسد و بگوید: رسول خدا هرگز این را نگفته است. پس هر حدیثی از جانب من برایتان نقل شد و موافق حق بود، من آن را گفتهام، و هر حدیثی که از جانب من برایتان نقل شد و موافق حق نبود من آن را نگفتهام و نخواهم گفت بهجز حق.» [8]
در جای دیگری از ایشان(ص) روایت شده است:
«هر خیری که از جانب من برایتان نقل شد ـ چه آن را گفته باشم یا نگفته باشم ـ آن را میگویم و به آن قائلم، و هر سخن بدی که از جانب من برایتان نقل شد، بدانید که من سخن بد نمیگویم.» [9]
از مجموع روایات زیادی که دربارۀ عرضۀ احادیث به قرآن و روایاتِ قطعی وارد شده است ما تنها برای نمونه به ذکر چند روایت اکتفا کردیم. [10] اما نکته قابل برداشت از این مجموعه این است که میشود هر کلام و مضمون حق و موافق با قرآن و روایاتِ قطعی را به دین و اهلبیت معصومش نسبت داد ولو اینکه بهصورت حدیث و روایت نقل نشده باشد. پیامبر(ص) بهصراحت فرمودند که ولو در حقیقت، من کلام حق و نیکویی را نگفته باشم و از زبانم خارج نشده باشد ولی من به آن سخن قائلم و گویی در عمل آن را گفته و از زبانم خارج شده است. در اینجا نیز آنچه را ابنعربی دربارۀ عملکرد فقها و علما گفته است میتوانیم به دین و صاحبانش نسبت دهیم؛ زیرا هم با قرآن و هم با روایات متعددی در این زمینه همخوانی و موافقت دارد و کلام حقی است که جز افراد زورگو و بیانصاف از قبولش سرباز نمیزنند.
مؤیدات قرآنی
مطابق آیات زیادی از قرآن کریم، علما و بزرگان دینی و صاحبنفوذان بر عوام مردم در بسیاری از مواقع و بلکه در تمامی زمانهای ظهور انبیا، دچار لغزش و خطاهای بزرگی شدهاند؛ بهگونهای که لغزش و مقابلۀ آنان با فرستادگان الهی همانند یک سنت تاریخی و همیشگی درآمده است. نمونههایی از مؤیدات قرآنی را ذکر خواهیم کرد:
عالمان یهود بهمثابه الاغهایی حمّال:
- (مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين: مثل كسانى (از علمای يهود) كه (دانش علم و عمل و ابلاغ) تورات بر دوش آنها نهاده شد سپس آن را بر دوش نكشيدند، مثل درازگوشى است كه كتابهايى چند بار مىكشد (اما بهرهاى از آنها ندارد). بد مَثلى است مَثل گروهى كه آيات خدا را (دستورات تورات را با مخالفت خويش) تكذيب و انكار كردند، و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمىكند). [11]
خداوند متعال عالمان یهود را که به تورات و مبشرات حضرت محمد(ص) در آن آگاه بوده، ولی آن را نادیده انگاشته و ایشان(ص) را تکذیب کردهاند، به خرانی تشبیه کرده که تنها نتیجۀ علمشان حملکردن آن است. ناصر مکارم شیرازی که خود از مصادیق علما و فقهای مورد بحث در این مقاله است ذیل این آیه شریفه نوشته است:
«اين گوياترين مثالى است كه براى عالم بىعمل مىتوان بيان كرد كه سنگينى مسئوليت علم را بر دوش دارد بىآنكه از بركات آن بهره گيرد، و افرادى كه با الفاظ قرآن سر و كار دارند ولى از محتوا و برنامه عملى آن بیخبرند (و چه بسيارند اين افراد در بين صفوف مسلمين) مشمول همين آيهاند.» [12]
این تشبیه قرآن اختصاصی به یهود و عالمان تورات ندارد؛ بلکه صرفاً مشتی از خروار است که هرکسی با هر دین و مذهب و آیینی میتواند مصداق آن باشد؛ خواه یهودی باشد و پیامبر آخرالزمان را منکر شود یا مسلمان و شیعه باشد و قائم و مهدی را انکار کند.
داستان بلعم باعورا عالم و عارف الهی و تشبیه او به سگ هار
- (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون: و بر آنها بخوان سرگذشت آنكس را كه آيات خود را به او داديم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تُهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد! و اگر مى خواستيم، مقام او را بهوسيلۀ آن آيات (علم و دانش) بالا مىبرديم، ولى او به [دنيا و] زمين گرايش يافت و از هوسهاى خود پيروى كرد؛ پس وصف او همچون وصف سگ (هار) است كه اگر به آن حمله كنى لَهلَه مى زند، و اگر رهايش كنى باز لَهلَه مى زند. اين است وصف قومى كه آيات ما را تكذيب كردند؛ پس اين قصّه را بازگو كن، باشد كه بينديشند). [13]
از بسيارى از روايات و كلمات مفسران استفاده مىشود كه منظور از اين شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده است كه در زمان حضرت موسى(ع) زندگى مىكرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنىاسرائيل محسوب مىشد، و كارش در اين راه آنقدر بالا گرفت كه دعايش در پيشگاه خدا به اجابت مىرسيد؛ ولى بر اثر تمايل به فرعون و وعده و وعيدهاى او از راه حق منحرف شد و همۀ مقامات خود را از دست داد، تا آنجا كه در صف مخالفان موسى(ع) قرار گرفت.[14]
از کلمات این آیات چنین استفاده میشود که بلعم باعورا فراتر از علما و فقهای مورد بحث بوده است. سید محمدحسین طباطبایی در شرححال علم و معرفت او مینویسد:
«بهطورىكه از سياق كلام بر مى آيد معناى آوردن آيات (آتَيْناهُ آياتِنا)، تلبّس به پارهاى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آيات و آن كرامات، ديگر درباره حق شک و تردیدی برايش باقى نمانَد؛ و معناى انسلاخ، بيرونشدن يا كندن هرچيزى است از پوست و جلدش، و اين تعبير كنايۀ استعارى از اين است كه آيات الهی چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آنچنان ملازم آيات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، و بهخاطر خباثت درونى كه داشت از پوست خود بيرون آمد.» [15]
ناصر مکارم شیرازی در راستای خطرات علمایی همچون بلعم باعورا از قدیم تاکنون مینویسد:
«اصولاً كمتر خطرى در جوامع انسانى بهاندازۀ خطر دانشمندانى است كه علم و دانش خود را در اختيار فراعنه و جباران عصر خود قرار مىدهند و در اثر هواپرستى و تمايل به زرق و برق جهان ماده همه سرمايههاى فكرى خود را در اختيار طاغوتها مىگذارند، و آنها نيز براى تحميق مردم عوام از وجود اينگونه افراد حداكثر استفاده را مىكنند. اين موضوع اختصاص به زمان موسى(ع) يا ساير پيامبران نداشته و بعد از عصر پيامبر اسلام(ص) و تا به امروز نيز ادامه دارد كه «بلعم باعوراها» علم و دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دينار يا مقام يا به خاطر انگيزۀ حسد در اختيار گروههاى منافق و دشمنان حق و فراعنه و بنىاميهها و بنىعباسها و طاغوتها داده و مىدهند.» [16]
آیاتی که بر تکذیب و تمسخر همه انبیای الهی دلالت دارد
- 3. (يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن: افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت آنان نيامد مگر اينكه او را استهزا مىكردند). [17]
مطابق صریح این آیۀ شریفه هیچ پیامبری از گزند تمسخر مردم در امان نماند. تمسخر، بالاتر از تکذیب و انکار است، چون معنای انکار را نیز درون خود دارد؛ هرکس تمسخر میکند یقیناً پیامبر الهی را انکار و تکذیب کرده و سپس دعوتش را به باد سخره گرفته است. همان طور که در آیات دیگری نیز به تکذیب همیشگی مردم در مواجهه با پیامبران تصریح شده است:
- (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوه: سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم؛ هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مىآمد، او را تكذيب میكردند). [18]
در جای دیگری آمده است:
- (أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ: آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند، به شما نرسيد؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و آنها كه پس از ايشان بودند؛ همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست؛ پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد، كافريم! و نسبت به آنچه ما را بهسوى آن مىخوانيد، شک و ترديد داريم). [19]
خداوند متعال برای دلداری پیامبر در مقابل انکار و تمسخر مردم به او متذکر میشود که این انکار و تکذیب برای امروز و دیروز نیست؛ بلکه ریشه در دل تمامی تاریخ انبیای الهی دارد:
- (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنير: پس اگر تو را تكذيب كردند همانا فرستادگانى هم كه پيش از تو با دلايل روشن و نوشتهها و كتاب روشن و روشنگر آمده بودند تكذيب شدند). [20]
این آیات از آنجایی بر بحث مورد نظر ما دلالت دارد که بدانیم و متوجه باشیم که اولاً علما و فقها نیز جزوی از همین جماعت منکر و مسخرهکننده هستند؛ و ثانیاً آنها رهبران و پیشگامان مردم در انکار و تکذیب و تمسخر فرستادگان الهی بودهاند. اینگونه تصور نشود که مخالفان و منکران پیامبران از اساس دیندار نبودند؛ بلکه بالعکس، منظور خداوند در بسیاری از آیات مورد نظر، مردم متدین و دینداری بودهاند که تابع دین و مذهب و پیرو یکی از انبیای الهی بودهاند؛ اما زمانی که خداوند پیامبر جدیدی را بهسوی آنها روانه میکرد آنها او را تکذیب و تمسخر کرده و ترجیح میدادند تا بر آیین گذشتگانشان باشند. همان طور که در آیه فوقالذکر دربارۀ یهودیان که عالم به بشارتها و آیات الهی در تورات بودند و باز این آیات را تکذیب کرده و همانند خرانی حمال و نادان شدند. مشرکان و بتپرستان نیز تابع دین و آیینی که خود درست میدانستند بودند و در همان مسیر و آیین نیز بزرگان و علما و صاحبانی داشتند که از آنها کسب تکلیف میکردند و این نکته کاملاً طبیعی و منطقی است.
حال وقتی خداوند دربارۀ مردم چنان حکم میکند که همیشه انبیای الهی را به سخره گرفتهاند، این سؤال پیش میآید که علما و فقها و صاحبان منبر و دین مردم در هر زمان چه میکردند؟ یقیناً نمیتوان تصور کرد که علما و فقهایی که مردم احکام و اعتقادات و تمامی مسائل دینیشان را از آنها میگرفتند مورد خطاب الهی در این آیات نباشند و بلکه مردمان عادی برخلاف نظر بزرگان و علمایشان با پیامبران به مخالفت بپردازند و بالاتر اینکه دعوت آنها را به تمسخر بگیرند. هیچ انسان عاقلی که اندک تعقل و تخصص داشته باشد نمیتواند چنین تصوری را قبول کند؛ در نتیجه به حکم خِرَد انسانی و حتی آیات قرآنی، مخالفتها و تمسخرها از علما و فقهای ادیان شروع میشده و سپس بهتبع به مردم عادی سرایت میکرده است. آیات متعددی در شرح و تأیید این نکته ما را کمک خواهند کرد. علما و فقهایی که مردم از آنها در امر دین و اعتقاداتشان از آنها تبعیت میکردند همان ملأ و اشراف و بزرگانی هستند که در بسیاری از آیات به آنها اشاره شده است:
قرآن كریم از موضعگیری بزرگان قوم نوح(ع) در برابر دعوت او چنین گزارش میدهد:
- (قَالَ الْمَلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ: بزرگان قومش گفتند: واقعاً ما تو را در گمراهیِ آشكاری میبینیم). [21]
قرآن دربارۀ قوم ثمود نیز میگوید:
- (قَالَ الْمَلأ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِینَ: سران قومش، كه به او کفر ورزیدند، گفتند: درحقیقت ما تو را در [نوعی] سفاهت میبینیم و جداً تو را از دروغگویان میپنداریم). [22]
فخر رازی توضیح مناسبی را از کلمه ملأ و مقصود از آن میدهد: «مفسران گفتند که ملأ همان بزرگان و اشراف و مهترانی هستند که خودشان را در مقابل پیامبران قرار میدهند… آنها همان کسانی هستند که بالا و صدر مجالس و محافل را پر میکنند و قلوب مردم از هیبتشان و چشمان مردم از دیدنشان گشاده میشود و چشمها در مراسمات به آنها دوخته میشود.» [23]
در واقع، ملأ یا بزرگان همان صاحبان دین و احکام مردم هستند که مردم در احکام اخروی و مربوط به دین و مذهب و آیینشان از آنها تبعیت و تقلید میکنند و این جماعت همانهایی هستند که امروزه در محافل و مجالس بر صدر مینشینند و چشمان همۀ عوام به آنها و هیبت ظاهری آنها دوخته شده است؛ و این توصیف، امروزه بهخوبی در میان متدینین و محافل و مراسمات مذهبی آنها دیده میشود، وقتی که روحانیون و مراجع و علما و صاحبان منبر بر صدر نشسته و مردم چشم و گوششان را به آنها میدهند. انسان عاقل تصور نمیکند که منظور از بزرگان و اشرافی که در بسیاری از آیات به آنها اشاره شده است ثروتمندان و دنیاپرستانی باشند که به دور از هیاهوهای دینی و اخروی تنها صاحبان پول و ثروت باشند؛ بلکه منظور همان کسانی هستند که در لباس دین و مذهب بر مردم بزرگی و مهتری کردند؛ اگرچه در کنار این بزرگی در بسیاری از امور ممکن است با فریب و زیرکی، دنیا و زینتهای فراوانی نیز برای خود و مریدانشان به دست آورده باشند که اکنون نیز در بسیاری از علما و فقها و مراجع این امر بهخوبی دیده میشود.
آری این جماعت از بزرگان از علما و آخوندهای هر زمان به مردم عوامی که بدون تقلید و تبعیت از آنها به پیامبران ایمان میآوردند هشدار داده و راه غلط و درست را به آنها گوشزد میکردند. آنها انتظار دارند مردم عادی بدون اجازه و تقلید از آنها به پیامبرانی همچون شعیب ایمان نیاورند که اگر چنین کاری کنند وعدۀ خسران و زیان اخروی به آنها میدهند:
- (و َقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ: بزرگان قومش، كه به او کفر ورزیدند، گفتند: اگر از شعیب پیروی كنید، در این صورت قطعاً زیانكارید). [24]
در نتیجه روشن میشود که این علما و بزرگانِ هر زمان و قوم بودند که به تکذیب پیامبران مشغول شده و در نتیجۀ آن، پیروان آنها پیامبران را به تمسخر میگرفتند.
در روایتی در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) بهصراحت به این نکته اشاره شده است که منظور از رؤسا و بزرگانِ قوم همان علما و مراجعی هستند که مردم به آنها در امر دینشان مراجعه کرده و از آنها تقلید میکنند:
«… يَقُولُ لَهُمْ رُؤَسَاؤُهُمْ- مِنْ تَكْذِيبِ مُحَمَّدٍ(ص) فِي نُبُوَّتِهِ، وَ إِمَامَةِ عَلِيٍّ(ع) سَيِّدِ عِتْرَتِهِ، وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحْرَّمٌ عَلَيْهِمْ تَقْلِيدُهُمْ. قَالَ: فَقَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع: فَإِذَا كَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْيَهُودِ لَا يَعْرِفُونَ الْكِتَابَ إِلَّا بِمَا يَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ- لَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى غَيْرِهِ، فَكَيْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِيدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ…: عوام مردم یهود از رؤسایشان در تکذیب نبوت محمد(ص) و امامت علی(ع) تقلید میکردند؛ با اینکه بر آنها تقلیدشان حرام بود. (در ادامه حدیث آمده است) مردی به امام صادق(ع) گفت: وقتی آن عوامِ از مردم یهود آگاهی از معارف کتاب نداشتند ـمگر بهاندازهای که از علمایشان میشنیدندـ پس هیچ راهی برای آن عوام وجود نداشت که به راه دیگری روند. پس چگونه تقلید آنها و قبولکردن کلام علمایشان مورد مذمت قرار میگیرد؟» [25]
از برخی آیات دیگر میتوان نتیجه گرفت که علت تکذیب و کفر این علما و بزرگان در مقابل انبیای الهی تکبّر بوده است:
- (قَالَ الْمَلأ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ: بزرگان قوم او كه استكبار ورزیدند، به مستضعفانی كه ایمان آورده بودند، گفتند: آیا گمان میکنید كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ گفتند: بیتردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافته است، مؤمنیم. كسانی كه استكبار ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید، كافریم). [26]
طبق این آیه علت مخالفت بزرگان با حضرت صالح تکبر آنها بوده است و آنها به مستضعفین از مؤمنین به صالح تذکر داده و با آنها بحث میکردند که در مسیر باطلی قدم گذاشتهاند. امروزه نیز بهخوبی این مسئله را یمانیون و انصار سید احمدالحسن درک میکنند. کسانی که با تکبر، خود را در مسیر صحیح دانسته و از راههای مختلفی بر سر راه مؤمنین ظاهر میشوند و درصدد اغوای آنها هستند.
نکتۀ قابلتأملی که در قرآن وجود دارد این است که خداوند در بسیاری از آیات خویش ماجرای مخالفت مردم و بزرگان با فرستادگان حق را مطرح کرده است و اینکه بزرگان و اشراف با زبانها و دلیلهای متعدد سعی داشتند به مؤمنین بفهمانند که در مسیر باطلی قدم گذاشته و بهاصطلاح به مدعیان دروغین ایمان آورده و دچار فرقهگرایی شدند؛ و همین سخنان باطل و بیهوده باعث شد تا بسیاری از مردم بهتبع همین علما و بزرگان و با ترسِ از افتادن در مسیر باطل و ایمان به مدعیان کذاب، پیامبران الهی را تکذیب و بلکه تمسخر کرده و به آزار آنها پرداخته و بسیاری از ایشان را به قتل رساندند. در طرف دیگر این ماجرا، مشاهده میکنیم خداوند متعال دغدغۀ آنچنانی برای مردم در ایمان به مدعیان دروغین نبوت نداشته باشد. البته این بدین معنا نیست که مردم خود را رها کنند و در دام هر فتنهگر و مدعی دروغینی بیفتند. منظور میزان توجه خداوند به این مسئله است که مبادا از ترس افتادن در مسیر باطل به تقلید کورکورانه از علما و بزرگان خویش بپردازند و نتیجه آن شود که همگی انبیای الهی مورد تکذیب و استهزا قرار بگیرند.
در واقع خداوند متعال به میزانی که به دعوت انبیای الهی در قرآن توجه کرده است به همان میزان و بلکه بسیار بیشتر از آن به مدعیان دروغینی پرداخته که اگرچه بهصورت مستقیم ادعای نبوت و امامت نکردند، ولی زیرکانه در لباس علم و معرفت بر مردم بزرگی و مهتری کرده و برای مردم در مقابل دعوت فرستادگان الهی کسب تکلیف کردند. خطر چنین افرادی به مراتب بیشتر از دروغگویانی است که مستقیماً ادعای نبوت و وصایت میکنند.
به گفتوگویی که بین اهل جهنم صورت خواهد گرفت دقت کنید:
- (و َبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ: همگی در پیشگاه خداوند ظاهر میشوند. در این هنگام درماندگان به گردنكشان گویند: ما پیرو شما بودیم؛ اما آیا شما بازدارندۀ چیزی از عذاب الهی از ما هستید؟).[27]
در این آیۀ شریفه بهصراحت ذکر شده است که ضعیفانِ از عوام مردم در جهنم به همان بزرگانی که تکبر میورزیدند و باعث اغفال آنها شدند میگویند که علت جهنمیشدنشان تبعیت از آنها بوده است. حال متوجه شدید که منظور از ملأ و اشراف و بزرگانی که تکبر میورزیدند چهکسانی بوده است؟ کسانی که مردم عوام از آنها تبعیت و تقلید میکردند. اکنون آیا نجمالدین طبسی متوجه این فقره از کلام ابنعربی شده که گفتند: «وقتی امام مهدی(ع) ظهور کند اختصاصاً دشمنی آشکار جز فقها ندارد»؟
خداوند در جای دیگری تصریح میکند که عوام مردم در روز قیامت متوجه میشوند که از چه ناحیهای گمراه شدهاند:
- (…وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنين: و [تعجّب مىكنى] اگر ببينى زمانى را كه ستمكاران در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته مىشوند، در حالى كه با يكديگر سخن ردّوبدل مىكنند، و آنان كه به زبونى كشيده شدند به مستكبران مىگويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم). [28]
قرآن كریم به تلاش شبانهروزی علما و مستكبران برای بازداشتن مردم از راه هدایت نیز اشاره دارد؛ تا جایی که از آن بهعنوان مکر و حیلۀ بزرگان برای عوام مردم یاد کرده است:
- 13. (وَقالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً: درماندگان به گردنكشان گویند: بلكه نیرنگ شب و روز [شما بود]، آنگاه كه ما را وادار میكردید به خدا كافر شویم و برای او همتایی قرار دهیم). [29]
آری، چه بسیار تفاوت است بین فقها و روحانیونی که امروزه مردم را از دعوت سید احمدالحسن ترسانده و آنها را امر و توصیه میکنند که از آنها تبعیت کنند و قرآنی که به این مکر و خدعهها هشدار میدهد.
همین تبعیت و اطاعت از علما و فقها و بزرگان باعث میشود که مقلدین آنها در روز قیامت از خداوند برای آنها دو برابر خودشان طلب عذاب کنند که باعث گمراهی آنها شدهاند:
- (يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلا رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبيرا: در آن روز كه صورتهاى آنان در آتش دگرگون خواهد شد مىگويند: اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم! و مىگويند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند. پروردگارا! آنان را از عذاب، دوچندان ده و آنها را لعن بزرگى فرما).[30]
سید محمدحسین طباطبایی در ذیل این آیه نوشته است:
«اگر عوام مردم از خدا درخواست كرده اند كه بزرگانشان را دو برابر عذاب كند، براى اين است كه بزرگان قوم هم خودشان گمراه بودند، و هم ديگران را گمراه كردند، و به همين جهت درخواست می كنند كه ايشان را به لعنتى بزرگ لعنت كند.» [31]
علما و فقها و مراجع که امروزه پیشوایان مردم شدهاند و مردم در انتخاب مسیرشان به آنها مراجعه میکنند و از آنها سؤال و تقلید میکنند، در معرض این هستند که مصداق این آیه باشند که مردم را بهسمت آتش دعوت میکنند:
- (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُون: و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دعوت مىكنند؛ و روز رستاخيز يارى نخواهند شد). [32]
و پیامبر(ص) در خطبۀ روز غدیر خم به این آیه و پیشوایان ضلالت اشاره و مردم را نسبت به آنها هشدار داد:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ وَ أَنَا بَرِيئَانِ مِنْهُمْ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُمْ وَ أَنْصَارُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ وَ أَشْيَاعُهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِين: ای مردم همانا پس از من امامانی خواهند آمد که به آتش دعوت میکنند و در روز قیامت یاری نخواهند شد. ای مردم همانا خدا و من از آنها بری هستیم. ای مردم همانا آنها و انصارشان و تابعین و پیروانشان در اعماق جهنم خواهند بود و چه جایگاه بدی برای متکبران است.» [33]
قرآن کریم در جای دیگری به محشورشدن هر فردی در روز قیامت با امام و پیشوایش اشاره میکند:
- (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم: به ياد آوريد روزى را كه هر گروهى را با امامشان مىخوانيم). [34]
ناصر مکارم شیرازی در ذیل این آیه نوشته است: «گرچه بعضى از مفسران، خواستهاند “امام” را در اينجا منحصراً بهمعنى پيامبران، و بعضى بهمعنى كتابهاى آسمانى، و بعضى بهمعنى علما و دانشمندان تفسير كنند، ولى روشن است كه امام در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر پيشوايى را اعم از پيامبران و ائمه هدى و دانشمندان و كتاب و سنت، و نیز ائمه كفر و ضلال را شامل مىشود، و به اين ترتيب هركس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود.» [35]
ابلیس، اولین و بزرگترین عالِم مخالف
اولین مخالف و مُتمرّدی که زیر بار ولایت خلفای الهی نرفت و داستانش بهطور مکرر در قرآن ذکر شده است ابلیس بود. از ابنعباس نقل شده است که در بین ملائکه مجتهدتر و عالمتر از ابلیس وجود نداشت. [36] همین نکته نشان میدهد که در اولین معارفۀ خلفای الهی، برترین عالم به مخالفت و بلکه به دشمنی پرداخت و در این راه بیشترین هزینه را داد و از درگاه الهی طرد شد:
- (قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالين: فرمود: اى ابليس! چهچيزى تو را از سجدهكردن بر آنچه با دستان قدرت خود آفريدم، بازداشت؟ آيا تكبّر كردى يا از بلندمرتبهگانى؟) [37]
خداوند در بسیاری از آیات، ابلیس را از متکبرین و کافران دانسته؛ همان گونه که از ملأ و اشرافی که زیر بار ولایت انبیای الهی نرفتند اینگونه یاد کرده است. وقتی از عالم و عارفی همچون ابلیس چنین مخالفت و دشمنیای با فرستادگان الهی صورت میگیرد، هیچ بعید و دور از ذهن و حقیقت نیست که علما و فقهای آخرالزمان نیز در مواجهه با قائم(ع) راه ابلیس را در پیش گرفته و حقیقت کفر و نفاق درونی خویش را عیان سازند.
نتیجه
بر اساس روایات زیادی که از عرضۀ مطالب بر قرآن و حدیث سخن گفته است تا عیار آنها در صحت و سقمشان سنجیده شود، مضمون دشمنی فقها و علمای آخرالزمان با مهدی(ع) نهتنها هیچ مخالفتی با قرآن ندارد، بلکه موافق و همآهنگ بسیاری از آیات و داستانهای مذکور در قرآن است که خداوند نسبت به علما و بزرگان و خطرات آنها تذکر و هشدار میدهد. تنها مشکلی که در فهم و درک این نکته وجود دارد این است که بسیاری از مردم نه با تکیه بر حقیقت و آموزههای قرآن و روایات، بلکه طبق شناخت و انتظار عامیانۀ خودشان از علما و فقهای عصر خود مخصوصاً علمایی که خط و مشی آنها را قبول دارند به قضاوت میپردازند؛ و همین نگاههای عامیانۀ غیرعالمانه سبب میشود که نهتنها به دهها آیه و روایت در زمینه علمای آخرالزمان و خطرات آنها توجه نکنند بلکه باز تاریخ را تکرار کرده و در سمت و سوی علما و بزرگان ایستاده و بدون تحقیق در جبهۀ دشمنان قائم و خلفای الهی قرار میگیرند. در قسمت بعد به مؤیدات روایی و تاریخی این مطلب میپردازیم.
————-
1. یوم الخلاص، ج1، ص274؛ مجمع النورین، ج1، ص344.
2. نساء، 59.
3. کافی، ج1، ص69.
4. کافی، ج2، ص222.
5. کافی، ج1، ص69.
6. تفسير عياشی، ج1، ص8؛ بحارالانوار، ج2، ص244.
7. کافی، ج1، ص102.
8. معانی الاخبار، ص390.
9. مسند احمد، ج2، ص367 و 483.
10. برای اطلاع بیشتر رک: ناظم العقیلی، ارزش ذاتی متن دینی.
11. جمعه، 5؛
12. تفسير نمونه، ج24، ص 115.
13. اعراف، 175 و 176؛
14. تفسير نمونه، ج7، ص 15.
15. تفسیر المیزان، ج8، ص332.
16. تفسير نمونه، ج7، ص 16.
17. یس، 30.
18. مؤمنون، 44.
19. ابراهیم، 9.
20. آلعمران، 184.
21. اعراف، 60.
22. اعراف، 66.
23. مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج14، ص296.
24. اعراف، 90.
25. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص299.
26. اعراف، 75 و 76.
27. ابراهیم، 21.
28. سبأ، 31.
29. سبأ، 23.
30. احزاب، 66 تا 68.
31. تفسیر المیزان، ج16، ص347.
32. قصص، 41.
33. احتجاج طبرسی، ج1، ص62.
34. اسراء، 71.
35. تفسير نمونه، ج12، ص202.
36. بحارالانوار، ج11، ص131.
37. ص، 75.