سید احمدالحسن را اینگونه شناختم بهقلم مهندس حسین منصوری قسمت سوم یک بار برای زیارت حسین(ع) با ایشان از نجف به کربلا میرفتیم. احساس کرد که ما خسته شدهایم، پس گفت: بنشینید استراحت کنید. یکی از انصار بر تپهای از خاک نشست که نزدیکش لانۀ مورچهها بود. مورچهها از کنارش رد میشدند، و …
بیشتر بخوانید »