سید احمدالحسن را اینگونه شناختم بهقلم مهندس حسین منصوری قسمت سوم یک بار برای زیارت حسین(ع) با ایشان از نجف به کربلا میرفتیم. احساس کرد که ما خسته شدهایم، پس گفت: بنشینید استراحت کنید. یکی از انصار بر تپهای از خاک نشست که نزدیکش لانۀ مورچهها بود. مورچهها از کنارش رد میشدند، و …
بیشتر بخوانید »151 – سید احمدالحسن را اینگونه شناختم
انتشار ترجمهای دقیق و روان از خاطرات خواندنی و آموزندۀ مهندس منصوری قسمت اول نام من حسین منصوری است؛ از اهالی شهر بصرۀ عراق. تاریخ این وقایع از شوال ۱۴۲۴ق تا پیش از محرمالحرام ۱۴۲۹ است.سید احمدالحسن را اینگونه شناختم به شهرم برگشتم و به خانۀ سید ابوزهرا رفتم که به پیشوازم آمد و …
بیشتر بخوانید »