سید احمدالحسن را اینگونه شناختم بهقلم مهندس حسین منصوری قسمت سوم یک بار برای زیارت حسین(ع) با ایشان از نجف به کربلا میرفتیم. احساس کرد که ما خسته شدهایم، پس گفت: بنشینید استراحت کنید. یکی از انصار بر تپهای از خاک نشست که نزدیکش لانۀ مورچهها بود. مورچهها از کنارش رد میشدند، و …
بیشتر بخوانید »147 – سید احمدالحسن را اینگونه شناختم (قسمت چهارم)
همیشه ما را به مهربانی با یتیمان و نیازمندان و مساکین سفارش میکرد و اینکه به میزانِ توانمان به آنها کمک کنیم، و با وجود تنگدستی و نیاز مالی شَدید، میبینیم کفالت برخی از یتیمان نیازمند را برعهده گرفته و متکفل شده تا مبلغ معینی را بهصورت ماهانه از طریق برخی انصار به آنان برسانَد و بهرغمِ اینکه این یتیمان از مؤمنین به او هم نبودند، یعنی از انصارش نبودند، اما او با صرفنظر از این مطلب، مسئلۀ یتیم و بیوه را دردی میدانست که صرفنظر از هرچیزِ دیگری، باید مداوا شود.
بیشتر بخوانید »