علی محمدی هوشیار در صفحۀ 18 مقاله «تو هَم بیخدایی»، از احمدالحسن میخواهد به دو اشکال پاسخ دهد تا کسانی که اهل اندیشه هستند، حق و باطل را تشخیص دهند؛ این اشکالات عبارتاند از:
«الف. طبق تئوری اطلاعات ریاضی؛ شما هرگز نمیتوانید از درون جعبه «الف» چیزی بیش از آنچه که در آن نهاده اید را خارج سازید. این یکی از اصول بنیادین نظریه اطلاعات است. اکنون یک سلول زیستی در معنای همان جعبه «الف» است که اطلاعاتی در آن قرار دارد. شما چگونه میتوانید اطلاعاتی پیش از آنچه را که در آن نهاده اید از آن خارج سازید؟
ب. یک مثلث، یک مثلث است و شکلی نبوده که به صورت مثلث تکامل یابد. تا وقتی که یک مثلث کامل نشده، مثلث نیست. بدین ترتیب اگر ما سه خط باز داشته باشیم که تدریجا به یکدیگر متصل نشوند، حتی اگر یک میکرون هم باز و جدا از هم باشند، دیگر نمیتوانیم آن را مثلث بنامیم. تنها یک مثلث است که میتوان نام مثلث بر آن نهاد. به همین ترتیب، اشکال حیات هم قطعيت خودشان را دارند. پس چگونه میتوان اشکال حیات را تکامل یافته از شکل دیگر دانست؟»
استدلال نویسنده در سؤال الف، اثبات میکند که وی اطلاعات دقیقی از زیستشناسی سلولی مولکولی و سازوکار تکامل حیات ندارد و نمیداند که چگونه جهشها میتوانند باعث تغییر اطلاعات و حتی تولید اطلاعات جدید شوند و نهایتاً ژنوتیپ و فنوتیپ را تغییر دهند.
وی باید بداند که در تقسیم سلولی الزاماً تمامی کروموزومها به همان شکل به سلولهای دختر منتقل نمیشوند؛ بلکه ممکن است در اثر اختلالات و تغییراتی، حتی تعداد کروموزومها چند برابر شود یا بر تعداد آنها افزوده یا کاسته شود.
بهطور کلی در اثر جهشهای مختلف ژنی، انواع اختلالات کروموزومی، کراسینگ اُوِر و نوترکیبی، ژنوتیپ جانداران تغییر مییابد و صفات جدید در جانداران ایجاد میشود.
توضیح بسیار ساده و مفید احمدالحسن در این موضوع را در ادامه قرار میدهیم تا فهم مبحث جهشها برای نویسنده میسر شود:
«میتوان ژن را اینگونه تعریف کرد: اطلاعات معینی که با زبانی خاص نوشته شده و متشکل از حروف چهارگانۀ نوکلئوتیدهاست که میتواند با رونویسی از طریق نسلها، بهطور کامل یا بهصورت جزئی انتقال یابد. همان طور که سیستم یا زبان رایانه دودویی و از زبان صفر و یک تشکیل شده است، زبان چهارگانۀ ژنی هم از چهار نوع نوکلئوتید که بهصورت A-T-C-G خوانده میشود، ساخته شده است. این نوکلئوتیدها در دو سطر طولانی مارپیچی و پیوسته مرتب شدهاند تا کروموزوم را به وجود آورند؛ بنابراین کروموزوم عبارت است از پروندۀ بزرگی که به زبان چهارگانۀ نوکلئوتیدی نگاشته شده و دربرگیرندۀ اطلاعات بسیاری است. این اطلاعات را ژن مینامند.
این ژن ها هستند که به هر موجود زندهای، شکل ظاهری و سیستم عمل آن و نیز شکل و سیستم عمل هریک از اجزا و بخشهای آن را از قبیل مو، پوست، شکل انگشتان و دست و پا، و حتی قلب، مغز، سیستم گوارش، دستگاه تنفسی، برگ و شکوفه و ثمره و حتی ریشهها را اعطا میکنند.
بنابراین ژن ها عبارتاند از زبان انتقال نقشه، و هنگامی که بهطور کامل عملیاتی میشوند، موجود زنده شکل میگیرد، و هنگامی که بخشی از این نقشه اجرا شود، بخشی از موجود زنده شکل میگیرد؛ بهعنوان مثال در هر انسان همۀ سلولها نقشۀ ژنی همانندی دارند. هنگامی که انسان بهصورت جنین در شکم مادرش است، زمانی که میخواهد کبد به وجود آید بخشی از این نقشه عمل میکند و اجرا میشود و به این ترتیب کبد پدیدار میشود. هنگامی که قلب میخواهد تشکیل شود، بخش دیگری از این نقشۀ ژنتیکی شروع به فعالیت کرده و اجرا میشود و به این ترتیب قلب به وجود میآید. در خصوص غدهها نیز همین گونه است.
میتوان بهوجودآمدن ژنی جدید در مجموعۀ ژنهای منتشرشده بر روی زمین را به صورتهای زیر تصور کرد:
اول: هنگامی که جهشی در حین رونویسی ژن رخ میدهد، یکی از نوکلئوتیدها به نوکلئوتید دیگری تبدیل میشود؛ یا بهعبارت دیگر یکی از حروف چهارگانه به حرفی دیگر تغییر میکند؛ بنابراین ژن تغییریافته، به ژنی دیگر و کلمهای جدید تبدیل میشود؛ مثلاً اگر ما ژنی با توالی AAAGCCCTGCCC داشته باشیم، و جهشی به وجود آید و یکی از Aها به حرف دیگری مثلاً G تبدیل شود، ژن جدید AAGGCCCTGCCC پدیدار میشود. برخی این جهش بهوجودآمده را نتیجۀ خطا در رونویسی میدانند.
دوم: زمانی که جهش ژنتیکی در نتیجۀ بریدهشدن مقطع ژنی به وجود میآید، خواه بخشی از یک ژن باشد یا یک ژن کامل، یا حتی بیش از یک ژن باشد. این مقطع ژنی عبارت است از مجموعهای از نوکلئوتیدها که یا در مکان خودش تغییر میکند، یا اینکه به موضع دیگری در همان کروموزوم انتقال مییابد، یا اینکه به کروموزوم دیگری رفته و به آن میچسبد. مسئلۀ اخیر مشابه آن است که گویی صفحه یا صفحاتی از کتاب فیزیک را بگیریم و آنها را در کتاب دیگری مثل تاریخ، ریاضی یا شیمی قرار دهیم.
سوم: تولید ژن های جدید در حین عمل تقسیم جنسی، در نتیجۀ مبادلۀ ژنهای کوچکتر بین دو مجموعۀ ژنی پدر و مادر.
مثال: هر کودکی ۲۳ کروموزوم را از طریق اسپرم پدر و ۲۳ کروموزوم را از طریق تخمک مادر دریافت میکند. این ۲۳ کروموزوم در اسپرم عبارتاند از ترکیبی از ۴۶ کروموزوم پدر که او هم نیمی از آنها را از مادر خود و نیمی را هم از پدرش گرفته است؛ بنابراین دارای کروموزومی با تخصص و عمل تکراری است. او کروموزوم ۱ م را از مادرش و کروموزوم ۱ پ را از پدرش دارد که این کروموزومها حامل اطلاعات مختلفی از اجزای خود هستند. مثلاً اگر ژن شمارۀ ۱ در کروموزوم ۱ م مسئول ترکیب پوست باشد،ژن شمارۀ ۱ در کروموزوم ۱ پ نیز مسئول ترکیب پوست است؛ و اگر ژن ۱-۱ م مسئول رنگ پوست باشد، ژن ۱-۱ پ نیز مسئول رنگ پوست است و هریک از آنها رنگ متفاوتی را به پوست میدهد. زمانی که اسپرم تولید میشود، در آن نه کروموزومهای کامل پدر آن فرد (کروموزومهای پ) وجود دارد و نه کروموزومهای کامل مادرش (کروموزومهای م)، بلکه کروموزومهای اسپرم عبارتاند از ترکیب کاملاً جدیدی که هریک حامل برخی صفحات کروموزومهای مادر فرد (م) و برخی صفحات کروموزومهای پدرش (پ) است؛ بهگونهای که کروموزوم جدید شبیه هیچیک از کروموزومهای فرد نیست؛ بلکه کروموزومی جدید است که اطلاعات نوینی را حمل میکند.
هر اسپرمی که مرد تولید میکند، حامل مجموعهای از کروموزومهای جدید است که با یکدیگر تفاوت دارند و هنگامی که با تخمک لقاح مییابد تا جنین را به وجود آورد، کروموزومهای جدیدی به جنین میدهد که هیچ شباهتی نه با کروموزومهای پدرش دارد، نه پدربزرگ و مادربزرگ پدریاش. در خصوص تخمک نیز چنین است. وقتی که تخمدانها تخمک تولید میکنند، زن نیمی از ۴۶ کروموزوم را از مادرش و نیمی را از پدرش به ارث میبرد، اما هیچیک از ۲۳ کروموزوم تخمک، کروموزوم مادر آن خانم (م) یا پدرش (پ) که از آن دو به ارث برده، نیستند؛ بلکه کروموزوم جدیدی خواهد بود که ترکیبی از دو کروموزوم مشابه از ۴۶ کروموزومی است که از آنها به وجود آمده است. بهعبارت دیگر کروموزوم جدید همچون کتاب جدیدی است، شامل صفحاتی از دو کتاب قدیمی پدر و مادرِ زن.
برای توضیح بیشتر، کروموزومها را به کتابهای درسی تشبیه میکنیم. هر انسانی خواه مرد باشد یا زن، در هریک از سلولهای بدنش ۲۳ کتاب از پدرش و ۲۳ کتاب از مادرش را در وجود خود دارد. هر کتابی را که از پدرش گرفته همانند آن را نیز از مادرش گرفته است؛ البته محتوای آنها با هم تفاوت دارد. برای مثال او یک کتاب جغرافیا از پدرش و یک کتاب جغرافیا از مادرش گرفته، اما مندرجات این دو با هم متفاوت است. همچنین یک کتاب تاریخ از پدرش و یک کتاب تاریخ از مادرش دارد که با هم فرق میکنند؛ نیز یک کتاب فیزیک از پدر و یک کتاب فیزیک از مادر دارد که با هم متفاوتاند.
همین طور ادامه میدهیم تا اینکه به ۲۳ جفت میرسیم. وقتی مردی یک اسپرم تولید میکند، تنها ۲۳ کتاب (کروموزوم) در آن قرار میدهد. به این ترتیب او کتاب جغرافیا را از پدرش میگیرد، اما آن را به همان شکل در اسپرم خود قرار نمیدهد، بلکه برخی صفحات آن را برمیدارد و بهجای آن برخی صفحات کتاب جغرافیایی را که از مادرش گرفته است قرار میدهد و به این ترتیب صفحات کمشده را جبران میکند. به همین صورت از کتاب جغرافی پدر چند صفحه برمیدارد و بهجای صفحههای کمشده، از کتاب جغرافی مادر قرار میدهد و به این صورت صفحات کمشده را جبران میکند و به این ترتیب اسپرم ۲۳ کروموزوم را با خود حمل میکند اما این کتابها نه کاملاً شبیه کتابهای پدر است و نه شبیه کتابهای مادر؛ بلکه کتابخانهای جدید است که حاصل ترکیب دو کتابخانۀ قبلی است.» [1]
و در سؤال ب نیز یقین داریم خود نویسنده نیز نفهمیده چه گفته است و صرفاً برای دشمنی با قائم آلمحمد j آن را کپی پیست کرده است. اما جناب هوشیار باید بداند که هیچکس نمیگوید موجودات گونههای جدید ناگهانی خلق میشوند؛ بلکه بهمرور طی انباشت صفات به وجود میآیند و نیز جانداران و حلقههای واسطه را نیز کسی معادل گونۀ بعدی نمیداند؛ بلکه آنها نیز از گونۀ قبلی هستند، منتها ویژگیهایی جدید دارند.
اما اگر منظور وی سیر تکاملی اعضایی نظیر چشم است، باید بداند که چشم نیز از سادهترین شکل ممکن شروع شده و بهمرور تغییر کرده و بهشکل فعلی رسیده است؛ ازاینرو شکلهای اولیه چشم بههیچوجه با شکل کنونی آن در جانداران فعلی، یکی نبوده است، که وی میخواهد با مثال مثلث، اینگونه القا کند که پیچیدگیهای فرونکاستنی در تکامل وجود دارد.
اندامهای مختلف، سیر تکاملی خاص خود را دارند و بهمرور زمان تطور یافته و بهشکل امروزی رسیدهاند. بنابراین اگر سه خط به هم نزدیک شوند مثلث نیستند، اما چیزی شبیه به مثلث هستند و چشمهای ساده و بدوی نیز برابر با چشمهای پیچیدۀ امروزی (مثلاً در انسان یا عقاب) نیستند؛ اما همان چشمهای ساده بهتر از فقدانشان بودند و سبب برتری دارندۀ آن نسبت به جانداران بیچشم میشدند؛ زیرا به آنها در تشخیص غذا و همچنین تشخیص موانع و شکارچی کمک میکرد.
مراحل تکامل چشم
برای درک بهتر مسئلۀ فوق سخنان ریچارد داوکینز در توضیح فایدۀ نصف بال در سیر تکامل را ذکر میکنیم:
« فایدۀ یک بال نصفه چیست؟ اصلاً بال از کجا پیدا شده؟ بسیاری از حیوانات روی درختان از شاخهای به شاخهی دیگر میپرند و گاهی به زمین میافتند. مخصوصاً در حیوانات کوچک همۀ سطح بدن در مقابل هوا مقاوم است و به پرش آنها کمک میکند و مثل یک صفحه مانع سقوط آنها میشود.
در اینجا هر چیزی که نسبت سطح به وزن جانور را افزایش دهد، مثلاً تکههایی از پوست که در زاویۀ بین مفاصل قرار دارد، به بهتر پریدن او کمک میکند. از این سادهترین حالت تا بالهایی که با آن سُر میخورد و بالهایی که تکان خورده و بالا و پایین میرود، درجات مختلفی از بال وجود دارد. بدیهی است حیواناتی که آن بالهای اولیه را داشتند، نمیتوانستند با آنها پرواز کنند، یا از هر فاصلهای بپرند؛ ولی به همان اندازه آشکار است که آن بالها هرچقدر هم ابتدایی بود، بالاخره به پرندگان اولیه کمک میکرد تا از فاصلههایی هرچند بسیار کوتاه بپرند؛ فاصلههایی که پریدن از آنها بدون آن بالها امکانپذیر نبود.
حال که آن بالمانندهای اولیه مانع افتادن حیوان میشدند، باز نمیتوان گفت که «اگر آنها از اندازۀ معینی کوچکتر میبودند، دیگر فایدهای نداشتند». باز مهم نیست بالهای اولیه تا چه اندازه کوچک یا بیشباهت به بالهای بالا و پایینروندۀ امروزی بودند و در هر صورت ارتفاعی که ما آن را h مینامیم وجود داشته که اگر حیوان از آن سقوط میکرد، گردنش میشکست و اگر از ارتفاعی کمتر از آن میافتاد، زنده میماند. در این مرز حساس، هر امتیازی که بدن برای مقاومت در مقابل هوا داشته باشد، هرچقدر کوچک، یک برتری محسوب شده و میتوانسته در تعیین مرگ و زندگی نقش داشته باشد. بنابراین انتخاب طبیعی، آن بالهای کوچک اولیه را ارج مینهد.
وقتی حرکت با بالهای کوچک اولیه عادی شود، ارتفاع حیاتی h کمی بیشتر میشود. حالا یک افزایش کوچک دیگر در اندازۀ بال، تعیینکنندۀ مرگ و زندگی است و این فرآیند همین طور پیش میرود تا به بالهای کامل میرسد. امروز حیواناتی وجود دارند که مراحل مختلف این پیوستار را بهزیبایی نشان میدهند. بعضی قورباغهها با پردههای بزرگی که بین انگشتان پایشان است در هوا سُر میخورند، بعضی مارهای درختی با بدن تختشان در مقابل فشار هوا مقاومت میکنند؛ مارمولکهایی که با پوستهایی که در امتداد بدنشان وجود دارد و بعضی از انواع پستانداران با غشاهایی که بین دست و پاهایشان قرار دارد، سُر میخورند و راهی را که خفاش با آن پدید آمده است به ما نشان میدهند.
برخلاف نوشتههای ضد تکامل، نهتنها جانورانی با بال نصفه وجود دارند، بلکه بعضیها یکچهارم یا سهچهارم بال دارند. هنگامی تصور پیوستار پرواز فراگیرتر میشود که به یاد داشته باشیم، جانوران کوچک، با هر شکلی، تمایل دارند بهآرامی در هوا پرواز کنند. دلیل فراگیری پیوستار پرواز این است که این پیوستار بهصورت بسیار ریزی از کوچک تا بزرگ درجهبندی شده است. اندیشۀ انباشتهشدن تغییرات ناچیز طی گامهای بسیار، نظریهای قدرتمند است که با آن میتوان پدیدههای بسیاری را توضیح داد؛ پدیدههایی که در غیر این صورت نمیتوان توضیحی برایشان یافت.
سم مار از کجا پیدا شد؟ بسیاری از جانوران میگزند و آب دهان بعضی از آنها دارای پروتئینی است که اگر وارد زخم شود باعث واکنش حساسیتزا (allergicreaction) میشود. گزش مارهای غیرسمی هم در بعضی مردم عواقب دردناکی دارد. پیوستاری درجهبندیشده از بزاق معمولی دهان تا سم کشنده وجود دارد.
گوش چطور به وجود آمد؟ هر قسمت از پوست اگر در تماس با اجسام در حال لرزش باشد، میتواند لرزش را حس کند. این ادامۀ طبیعی حس لامسه است. انتخاب طبیعی، این توانایی را بهتدریج بیشتر کرده است تا حدی که نقاطی از بدن به اندازۀ کافی حساس شود و کوچکترین لرزشها را درک کند. این نقاط بهطور خودکار بهاندازهای حساس شد که ارتعاشات منتقلشده در هوا با شدت کافی و دارای منبع موج نزدیک را دریافت کند. در طول زمان انتخاب طبیعی اعضای مخصوصی (گوشها) را برای دریافت ارتعاشات منتقلشده از هوا و مسافتهای دورتر تکامل بخشید. به این ترتیب میتوان مسیری را مجسم کرد که در آن پیشرفتهای گامبهگام رخ داده است.
سونار یا راهیابی با پژواک از کجا شروع شد؟ هر جانوری که شنوایی داشته باشد، پژواکها را هم میشنود. افراد نابینا یاد میگیرند چطور از پژواکها استفاده کنند. شکل ابتدایی کاربرد چنین مهارتی در پستانداران اولیه، مواد خام کافی در اختیار انتخاب طبیعی قرار داده است، تا بر مبنای آن از درجات اولیه، حد بالای تکامل را در خفاشها بسازد.
پنج درصد بینایی بهتر از هیچ است. پنج درصد شنوایی از نشنیدن مطلق بهتر است. پنج درصد توانایی پرواز از هیچ بهتر است. میشود پذیرفت که هر عضو یا دستگاهی که در عمل میبینیم، حاصل یک حرکت تدریجی ملایم در دنیای جانداران است؛ مسیری که در آن هر مرحلۀ میانی به بقا و تکثیر جانور کمک میکند.» [2]
بنابراین دو اشکال فوق ناشی از کماطلاعی نویسنده از فرآیند تکامل و جهشهای ژنی است و کافی بود وی این اشکالات را به دانشآموزان دبیرستانی رشتۀ علوم تجربی عرضه میکرد تا وی را به مبانی نظریۀ تکامل و تقریر صحیح آن آگاه کنند و حداقل بداند که قرار است چهچیزی را نقد کند!
————–
1. سید احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، ص 208 تا 210
- داوکینز، ساعتساز نابینا، ص ۱۲۹.