ای احمد الحسن، نکند جا گذاری‌ام!

تنها قرار دم به دمِ بی قراری‌ام
بی تو دلم گرفته، چو ابر بهاری‌ام

بارانِ دیده، بغض مرا وا نمی‌کند
دائم به روز و شب ز جهانی فراری‌ام

صد درد‌ غربت و‌ غم، صد طعنه‌ی رقیب
زخمی به سینه شد، تو نیایی به یاری‌ام؟

ای احمد الحسن، نکند جا گذاری‌ام! اشعار یمانیون
ای احمد الحسن، نکند جا گذاری‌ام!

بر حال و روز عاشق مضطر عنایتی
شاها گدای کوی تو با آه و زاری‌ام

هر چند قابلیت دل، کمترین حد است
ای احمد الحسن، نکند جا گذاری‌ام؟!

احمد، گدایی درتان افتخار ماست
شاهم، اگر چه شهره به فقر و نداری‌ام…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا