در بخش قبل آموختیم نتیجه درونزایی بهصورت بروز صفات مغلوب دیده میشود که میتواند مضر باشند و این نوع ازدواجها منجر به افزایش میزان مرگهای جنین و اختلالهای ژنتیکی در انسانها و دیگر گونههایی میشود که بهطور معمول برونزایی[1] (ازدواج غیرخویشاوندی) دارند.
اما سؤالی پیش میآید که طبیعت برای جلوگیری از کنار هم قرارگرفتن این آللهای مضر و مغلوب بهصورت هموزیگوت و بروز صفات مضر چگونه عمل میکند؟
مکانیسمهای زیادی برای جلوگیری از زنای با محارم، از هر دو نوع اجتماعی و زیستی از جمله پراکندگی مبتنی بر جنسیت، هاپلوتایپهای مجموعۀ سازگاری بافتی اصلی(MHC)[2] و نشانههای بویایی وجود دارد.
«یکی از مکانیسمهای بیولوژیکی موجود برای جلوگیری از زنای با محارم، مجموعۀ سازگاری بافتی اصلی (MHC) است.»[3]
«جفتگیری با یک فرد با MHC غیرمشابه، خطر جفتگیری با خویشاوند را کاهش میدهد. به این ترتیب انتظار میرود که پریماتها و حیوانات دیگر، جفت دارای MHC غیرمشابه را انتخاب کنند.»[4]
اهمیت مطالعۀ این پروتئین و بررسی آنها به این دلیل است که از طریق مطالعه این پادگنها و تطبیق آن با والدین، میتوان نسب نوزاد و نسبت وی با والدین را بررسی کرد.
پستانداران، افراد با MHC غیرمشابه را برای جفتگیری ترجیح میدهند و این باعث میشود که با خویشاوندان نزدیک جفتگیری نداشته باشند. یکی از راههایی که متوجه این ترجیح در پستانداران میشویم، این است که تنوع MHC در جمعیت، بالاتر از میزانی است که در اثر جفتگیری تصادفی ایجاد میشود؛ بنابراین مشخص میشود که این جانداران MHC غیرمشابه را برای جفتگیری انتخاب میکنند.
و این کاملاً به نفع جمعیت است؛ به این دلیل که جانداران و جمعیت را به لحاظ ایمنی و مقابله با بیماریها قدرتمندتر میکند؛ زیرا مشابهبودن MHC مشکلاتی از قبیل بالارفتن میزان سقط خودبهخودی ایجاد میکند که با بقا در تضاد است و به همین دلیل ترجیح MHC غیرمشابه ایجاد شده است.
اما سؤالی پیش میآید که جانداران چطور خویشاوندان نزدیک، بالأخص درجۀ یک (محارم) را تشخیص میدهند؟
«یکی دیگر از مکانیسمهای بیولوژیکی پیشنهادشده برای جلوگیری از زنای با محارم، تشخیص خویشاوندان با استفاده از بو است.»[5]
«بولت و همکاران، ترشحات جنسی لمورهای نر و مادۀ دمحلقوی را در فصول مختلف باروری نمونهبرداری کردند. آنها با استفاده از ترکیبی از مارکرهای بیوشیمیایی و ریزماهواره(microsatellite)[6] دریافتند که در طی فصل تولیدمثل رقابتی، پروفایلهای بویایی افراد خویشاوند مشابه است؛ بنابراین نشانههای بویایی غیرمرتبط میتواند یک مبنای بیولوژیکی برای ردکردن جفتهای خویشاوند را فراهم آورد.»[7]
همچنین در سایر مطالعات گزارش شده است که:
بسیاری از حیوانات رادار خویشاوندی را نشان میدهند؛ برای مثال دانشمندان نشان دادهاند که با قراردادن خواهر و برادر در یک بستر، حیواناتی که با یکدیگر رشد کردهاند عمدتاً بر اساس شناخت بوی خاص، از جفتگیری پرهیز میکنند.
«روانشناسان تکاملی فرض میکنند که برخی از مکانیسمهای ذهنی، نشانههای مختلفی را برای برآورد چگونگی ارتباط دو فرد ارزیابی میکند؛ اما این نشانهها چه هستند؟ لیبرمن میگوید یک نشانۀ قوی، مشاهدۀ مراقبت مادر شما از یک نوزاد است. این امر بهعنوان یک نشانۀ بزرگ مطرح شده است که نوزاد، خواهر یا برادر یا خواهر ناتنی و برادر ناتنی است؛ اما برای خواهر و برادر کوچکتر که هیچ فرصتی برای ایجاد این مشاهده نداشتهاند زمان زندگی با یک کودک دیگر (خواهر یا برادر بالقوه) نشانه دیگری است.»[8]
بنابراین بهطور کلی جانداران به دو روش زیر خویشاوندان نزدیک خود را تشخیص میدهند:
- از طریق بویایی؛
- رشد آنها در کنار هم و مشاهدۀ مراقبت مادر (مثل انسانها که عمدتاً اینگونه متوجه میشوند).
و نیز برای جلوگیری از درونزایی، نرها یا مادهها در فصل تولیدمثل از گله جدا میشوند.
«در جمعیتهای انسانی نشان داده شده است که زنای با محارم منجر به بروز اختلالات ژنتیکی میشود که اهمیت تکاملی جفتگیری با غیرخویشاوندان را اثبات میکند.
در پریماتهای غیرانسانی، یک مکانیسم مهم برای پرهیز از زنای با محارم، پراکندگی مبتنی بر جنسیت است. بیشتر گروههای اجتماعی پریماتها، شامل چند جاندار ماده و یک یا دو نر تولیدمثلکننده هستند. تقریباً در تمام گروهها، نرها یا مادههای تولیدمثلکننده، گروههای زایشی خود را ترک میکنند.»[9]
احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی دراینباره مینویسند:
«تکامل بیولوژیکی، بهطور کلی میل به اجتناب از زنا با محارم دارد، آن هم از طریق انتخاب ژنی که به منع این عمل تمایل دارد؛ بهعبارت دیگر، بدنهای ساختهشده بر اساس نقشۀ ژنتیکی حاوی این ژن که بدن را به اجتناب از زنا با محارم سوق میدهد، برای بقا شایستهتر و قدرتمندتر است. در طبیعت نیز جلوگیری از این کار، تکامل موفقیتآمیز جانداران را بهدنبال داشته و این بهوضوح آشکار است. «هومو» از آن دسته است. ما معتقدیم رشد نقشۀ ژنتیکی بهگونهای قانونمند شده تا به بدنهایی برسد که از انجام این عمل پرهیز داشته باشند.
اگر ما به نزدیکترین گونههای انسانوارهها یعنی شامپانزهها نگاهی بیندازیم، درمییابیم که یک ماده وقتی به حد بلوغ میرسد، خانوادۀ خود را رها میکند و میرود تا با یک خانوادۀ دیگر جفتگیری کند. دکتر جین گودال[10] که یکی از مشهورترین متخصصانی است که دربارۀ جامعۀ شامپانزهها مطالعاتی داشته است، میگوید:
No Consortships, either observed or if inferred, have involved mothers and sons or maternal siblings. No male hase ever been observed to try to take his mother or sister on a consortship. Because the father–daughter relationship is not known, there are likely to be occasions when such pairs go off together. But again, the fact that the older males tend to be less sexually interested in young females of their own community an reduce the likelihood of incestuous consortship of this sort.
«هیچ رابطۀ عاطفی مستمری بین مادران و پسران وی یا بین برادران و خواهران از یک مادر، مشاهده نشده است؛ همان طور که هرگز دیده نشده یک نر بخواهد با مادر یا خواهرش در حین مراقبت از آنها، جفتگیری کند. از آنجا که رابطۀ پدر با دختر هنوز مشخص نشده است، این احتمال وجود دارد که رابطهای بین آنها برقرار شود. ولی این واقعیت که نرهای پیر کمتر به برقراری رابطۀ جنسی با مادههای جوان گروه خود علاقه نشان میدهند، احتمال وقوع زنا با محارم از این نوع یعنی بین پدر و دختر را کاهش میدهد.»[11]
Young females where sometimes reluctant to respond to the curtship of much older males and they suggest that this could be another mechanism for minimizing incestuous mating.
«مادههای جوان گاهی اوقات نسبت به پاسخگویی به عشقبازی نرهای بسیار بزرگتر از خود بیمیلی نشان میدهند. به عقیدۀ برخی دانشمندان، این عمل میتواند راهکار دیگری برای بهحداقلرساندن وقوع زنا با محارم باشد.»[12]
At Gombe there are permanent transfers or immigrants (females who have left their natal community to join neighbouring ones), and temporary transfers, or visitors (females who visit neighbouring communities for relatively short periods, usually during common consecutive periods of estrus, then return to their original social group). In addition, certain peripheral females may continues to move back and forth between communities.
«در (منطقۀ حفاظتشدۀ) گامبی، انتقال یا مهاجرتهای دائم (مادههایی که زادگاه خود را ترک میکنند تا به جوامع مجاور بپیوندند) یا مهاجرتهای موقتی، یا دیدارکنندهها (مادههایی که برای برقراری روابط کوتاهمدت، به سراغ جوامع مجاور میروند و معمولاً این کار در «دورۀ فحلی» (دورۀ آمادگی برای باروَری) صورت میگیرد؛ سپس به جامعۀ اصلی خود برمیگردند) دیده میشوند. علاوه بر این، برخی مادهها بهطور مرتب به رفتوآمد بین جوامع ادامه میدهند.»[13]
In free-living chimpanzees Jane Goodall has observed incest taboos. Mothers do not allow their sons to copulate with them, sisters do not copulate with their brothers and females do not copulate with older males in their familial group. Though none of these chimpazees are biologically related, they have grown up in this family group and show no sexual behavior toward one another.
«جین گودال مشاهده کرد شامپانزههایی که بهطور آزاد در طبیعت زندگی میکنند، زنا با محارم را تابو (ممنوع) میدانند. مادران به پسرانشان اجازۀ ازدواج با خود را نمیدهند، خواهران اجازۀ ازدواج برادران با خود را نمیدهند، و مادهها به خود اجازۀ ازدواج با نرهای مسنتر از خویش در گروه خانواده را نمیدهند. این شامپانزهها از لحاظ بیولوژیکی با هم ارتباطی ندارند، ولی همگی در یک گروه خانوادگی رشد یافتهاند و هیچ نوع رفتار جنسی نسبت به یکدیگر نشان نمیدهند.»[14]
اگر اعضای جامعۀ شامپانزهها از زنا با محارم دوری میگزینند و پدیدۀ اجتناب از زنا با محارم در دنیای حیوانات وجود دارد، چه مانعی هست که این اجتناب در جوامع هومو (انسانها) نیز وجود داشته و شایع بوده باشد؟ با اینکه آنها قبل از حضرت آدم بهشکل کامل از انجام زنا با محارم منع شده بودند.
بهخصوص با وجود مانع بیولوژیکی زنا با محارم، بدنهایی که بر اساس نقشۀ ژنتیکی شکل میگیرند، دارای ژنی هستند که باعث اجتناب از زنا با محارم میشود. نقشۀ ژنوم این بدنها، در طبیعت برنده است و انتخاب طبیعی آنها را برمیگزیند؛ بهعبارت دیگر، چنین بدنهایی بهتر میتوانند باقی بمانند؛ زیرا ژنومهای فاقد چنین ژنی، در معرض انقراض و نابودی قرار میگیرند.
بدنهایی که بر اساس ژنومی ساخته شدهاند که در آن، ژن بازدارنده از زنا با محارم وجود ندارد، قادر نیستند فرزندانی را تربیت کنند؛ زیرا زنا با محارم احتمال جفتشدن ژنهای کشنده را افزایش میدهد؛ آن هم بهگونهای ویرانگر که باعث نابودی فرزندان میشود؛ بنابراین ژنومی که زنا با محارم را جایز میداند، در برابر ژنومی که چنین چیزی را مجاز نمیشمارد، در عرصۀ تکامل و بقا شکست میخورد. به این ترتیب بهمرور زمان، بقا از آنِ ژنومیخواهد بود که بدنهایی پدید میآورد که از زنا با محارم اجتناب میورزند؛ لذا طبیعی است مادههای شامپانزه و گوریلها هنگامی که به سن بلوغ میرسند، گلۀ خود را رها میکنند و با نرهای دیگر گلهها یا نرهای غریب جفت میشوند.
«ژن کُشنده ژنی است که دارندۀ خود را میکشد. یک کشندۀ مغلوب، مثل هر ژن مغلوب دیگر، تا میزان آن دو برابر نشود، اثر خود را نشان نمیدهد. کشندههای مغلوب در خزانۀ ژنی باقی میمانند؛ زیرا بیشتر افرادِ حاملِ آنها فقط یک نسخه از آن را در خود دارند و بنابراین از تأثیر آن در امان هستند. اضافه میکنم که ژنهای کشنده نادر هستند؛ زیرا اگر تعدادشان طوری زیاد شود که به نسخههایی از خود برخورد کند، حامل خود را خواهد کشت.
با وجود این، انواع ژنهای کشنده وجود دارد و باز این احتمال هست که همۀ ما را مبتلا کند. برآوردهایی که دربارۀ تعداد انواع مختلف آنها در خزانۀ ژنی انسان انجام شده، مختلف است. در بعضی منابع به دو ژن کشنده بهطور متوسط در هر انسان اشاره شده است. اگر یک نر اتفاقی با یک ماده، اتفاقی جفت شود، احتمال بیشتر این است که ژنهای کشندۀ آن نر با ژنهای کشندۀ آن ماده یکی نباشد و بچههای آنها دچار گرفتاری نشوند؛ اما اگر برادری با خواهرش، یا پدری با دخترش جفتگیری کند، وضع متفاوت خواهد بود. هرقدر که ژن کشندۀ من در کل جمعیت کمیاب و هرقدر هم که ژن کشندۀ خواهرم در جمعیت نادر باشد، این احتمال در حد نگرانکنندهای وجود دارد که ژنهای کشندۀ من و او یکسان باشد. اگر محاسبه کنیم، معلوم میشود در صورتی که من با خواهرم جفت شوم، بهازای هر ژن کشندۀ معلومی که من دارم، از هر هشت فرزندی که تولید شود، یکی مرده به دنیا خواهد آمد یا در بچگی خواهد مرد. از قضا، از نظر ژنی، مردن در کودکی کشندهتر از مردن در هنگام تولد است: بچهای که مرده متولد میشود، زیاد وقت و انرژی والدین خود را هدر نمیدهد؛ اما هرطور که به قضیه نگاه کنیم، اینطور نیست که آمیزش با نزدیکان خسران مختصری داشته باشد. فاجعه بالقوه است. انتخاب برای پرهیز از آمیزش با خویشان مانند دیگر فشارهای سنجیدهشده در طبیعت، باید از توان بالایی برخوردار باشد.
انسانشناسانی که با این توضیح داروینی دربارۀ اجتناب از زنا با محارم مخالفاند، شاید نمیدانند با چه مبحث داروینی پرتوانی مخالفت میکنند. بعضی از استدلالهای آنها بهقدری ضعیف است که به نظر نمیرسد لازم باشد پاسخی به آنها داده شود.
مثلاً آنها میگویند: اگر واقعاً انتخاب داروینی در ما، بهصورت غریزۀ دوری از آمیزش با خویشان، فطری بود، دیگر لزومی نداشت آن را نهی کنند. علت این حرامدانستن این است که در مردم میل به آمیزش با محارم وجود دارد؛ بنابراین نمیتواند یک قاعدۀ «زیستشناختی» باشد؛ بلکه یک دستور کاملاً «اجتماعی» است. این طرز برخورد تا حدی مثل این است که بگوییم: «فرمان اتومبیل، قفل لازم ندارد، چون درها قفل دارند. پس قفل فرمان وسیلۀ ضدسرقت نیست و فقط جنبۀ تشریفاتی خاصی دارد.» انسانشناسان گرایش دارند تأکید کنند که فرهنگهای مختلف، محرمات خاص خود را دارند؛ یعنی هرکدام تعریف متفاوتی از خویشاوندی دارند. ظاهراً آنها فکر میکنند این نگرش میتواند از شدت توجه نظریۀ داروینی به اجتناب از خویشآمیزی بکاهد. اگر اینطور باشد، پس میتوان گفت میل جنسی هم نمیتواند یک سازگاری داروینی باشد؛ چون فرهنگهای مختلف وضعیتهای متفاوتی را در جفتگیری ترجیح میدهند. از نظر من کاملاً پذیرفتنی است که اجتناب از آمیزش با خویشاوندان در انسانها، همان طور که در حیوانات دیگر نیز چنین است، پیامد انتخاب پرقدرت داروینی باشد.
نهفقط جفتگیری با آنها که از نظر ژنی به فرد نزدیک هستند، میتواند بسیار بد باشد، بلکه زادآوری با آنها که دور هستند نیز میتواند بسیار بد باشد و علت آن، ناسازگاری ژنهایی از رگههای متفاوت است. نمیتوان آن حد وسط آرمانی را دقیقاً پیشبینی کرد. آیا میتوان با عموزاده جفت شد؟ با نسل دوم یا سوم بعد از عمو چطور؟
پاتریک بِیتسون[15] کوشید دریابد بلدرچین ژاپنی کجای این طیف را ترجیح میدهد. در یک تشکیلات آزمایشگاهی با نام دستگاه آمستردام، شرایطی فراهم کردند که این پرندهها بتوانند از میان اعضای جنس مخالف خود که پشت ویترینهای کوچکی ردیف شده بودند، جفت انتخاب کنند. آنها عموزادهها را به خواهر و برادر یا به پرندگان بینسبت به خود ترجیح دادند. آزمایشهای دیگر حاکی از این بود که بلدرچینهای کوچک متوجه ویژگیهای جوجههای همزاد خود میشوند، و بعد در زندگی خود ترجیح میدهند شریک جنسیشان تقریباً شبیه آن همزادان، ولی نه کاملاً شبیه آنها باشد؛ بنابراین به نظر میرسد بلدرچین با عدم تمایل ذاتی به آنهایی که با او بزرگ شدهاند، از جفتشدن با آنها پرهیز میکند. حیوانات دیگر با رعایت قواعد اجتماعی ـقواعدی که اجتماع را به پراکندهشدن وامیداردـ از این کار بازداشته میشوند؛ برای مثال، شیرهای نوجوان از گلۀ خانوادگی، آنجا که فقط مادههای خویشاوند در دسترساند، بیرون رانده میشوند و فقط در صورتی زادآوری میکنند که گلۀ دیگری را تصاحب کرده باشند. در جمعیت شامپانزهها و گوریلها، مادههای جوان سعی میکنند در یک گروه دیگر دنبال جفتگیری باشند. این دو الگوی متفرقشدن و همچنین روش بلدرچینها را میتوان در میان فرهنگهای مختلف گونۀ خودمان نیز دید.»[16]
یعنی از لحاظ بیولوژیکی، جسمهای ما برای دوری از زنا با محارم ساخته شدهاند و این، همان نتیجۀ طبیعی برای تکامل و بقای ژنهایی است که در رقابت برای تنازع بقا در بینشان، توانایی بیشتری دارند. موضوع دوری برخی حیوانات از زنا با محارم، با آزمایش نیز به اثبات رسیده است. اینها همه، شواهدی است بر بطلان عقیدۀ یهودیان، مسیحیان، فقهای اهلسنت و برخی فقهای شیعه که پیرو این عقیده هستند؛ و از سوی دیگر مهر تأییدی است بر حقیقتی که آل محمد بیش از هزار سال پیش بیان نمودهاند.»[17]
آیا کسی هست دربارۀ آلمحمد انصاف به خرج دهد؟
«اگر کسی بهدنبال حق و حقیقت باشد، اخبار واردشده از آل محمد در بیش از هزار سال پیش دربارۀ واقعیتی که امروز به تأیید علم نیز رسیده است، وی را کفایت میکند. آلمحمد با این عقیدۀ باطل که بشر از ازدواج برادران و خواهران (زنا با محارم) به وجود آمده، و در زمانشان دیدگاه غالب بوده است، مخالفت نمودهاند. در حالی که برخی دیگر از مسلمانان معتقدند انسانها از ازدواج برادران و خواهران (زنای محارم) پدیدار شدهاند، آل محمد نادرستبودن این باور را بهروشنی بیان نموده و گفتهاند که دو فرزند آدم با زنانی ازدواج کردهاند که با آنها قرابتی نداشتهاند که سبب حرمت ازدواج با آنان شود.»[18]
بنابراین دانستیم که فرزندان آدم g با یکدیگر ازدواج نکردند و قرائن روایی و شواهد علمی مؤید این موضوع را بررسی کردیم.
اما از آنجا که نویسنده از سازوکار انتخاب طبیعی و بهطور کلی پروسۀ تکامل حیات اطلاعات دقیقی ندارد و از آن مهمتر نتوانسته عوارض بیماری ژنتیکی اتوزومی مغلوب بر فرزندان را که عموماً ناشی از ازدواج خویشاوندی بالأخص درجۀ یک و دو است هضم کند، بهزعم خویش در انتهای مقالۀ خود (صفحه 41) میخواهد از نظر علمی همسوبودن زنای با محارم را با تکامل حیات اثبات کند و به نقل از فروید میگوید:
«به اعتقاد داروین قاعدتاً نیاکان انسانها در گلههایی زندگی میکردند که یک مذکر غالب چندین زن را تصاحب کرده و دختران خودش را هم به زنی گرفته و پسرانش را پس از بلوغ از گله طرد میکرد تا رقیبی برای او نباشند»
و پس از نقل مطلب فوق، نتیجه میگیرد:
«بنابراین فرضیه تکامل درصدد نفی وقوع میل جنسی محارم به یکدیگر یا نفی توالد از طریق محارم نبوده و هیچگاه بر این باور نیست که تمامی ژنهای ضعیف و ناکارآمد بلافاصله بهواسطه انتخاب طبیعی از بین میروند».
فرض فوق علمی و معتبر نیست؛ زیرا قابلبررسی نیست و از دیدگاه علم، نمیتوانیم دربارۀ آن نظر بدهیم؛ و البته امروز با پیشرفت چشمگیر دانش ژنتیک و مشاهدات ما از طبیعت، مشخص شده است که حیوانات نیز از زنای با محارم خودداری میکنند، چه برسد به نیاکان نزدیک انسانهای امروزی.
فرض فوق را بهراحتی میتوان رد کرد؛ زیرا شواهدی برای تأیید آن وجود ندارد؛ همچنین آن مذکر غالب (پدر) با ازدواج با دخترانش نمیتوانست به هدف خود یعنی تکثیر حداکثری و موفق نقشۀ ژنی دست یابد؛ زیرا هم مادهها مانع این کار میشدند و هم احتمال مرگومیر و اختلال ژنتیکی فرزندانش بیشتر بود؛ بنابراین برای این نرِ غالب، بهتر بود که با غیرخویشاوندان خود در جمعیتهای اطراف جفتگیری کند.
بهفرض اینکه چنین پدری وجود داشته باشد، قاعدتاً نسلی از وی باقی نمانده، در نتیجه چنین خلقوخویی توسط انتخاب طبیعی تثبیت نشده است و دارندگان چنین ژنی محکوم به فنا هستند؛ زیرا (فارغ از مرگومیر و نقصانهای حاصل از زنای با محارم)، تنوع ژنتیکی کمی در نسلهای آنان به وجود میآید.
«به نظر زیستشناسان اجتماعیِ انسانی، بسیاری از خصوصیات رفتاری انسانها را میتوان با تکیه بر اصل سازشپذیری ]تبیین داروینی[ تبیین کرد. یکی از مثالهای موردعلاقۀ آنها پرهیز از زنای با محارم است. زنای با محارم ـیا برقراری روابط جنسی بین اعضای یک خانوادهـ تقریباً در تمام جوامع بشری حرام شمرده میشود و در بیشتر جوامع نیز برای این کار مجازات حقوقی و اخلاقی در نظر میگیرند. تعجبآور است که جوامع مختلف بهرغم عادت جنسی بسیار متفاوتشان، دربارۀ زنای با محارم استثنائاً یکسان رفتار میکنند.
اکنون سؤال این است که چرا زنای با محارم ممنوع شمرده میشود؟ تبیینی که زیستشناسان اجتماعی عرضه میکنند این است: کودکانی که ثمرۀ زنای با محارم بودهاند مشکلات شدید ژنتیکی داشتهاند؛ ازاینرو آنها که زنای با محارم میکردند در مقایسه با کسانی که مرتکب این عمل نمیشدند نسلشان کمتر دوام مییافت. حال اگر فرض کنیم که پرهیز از زنای با محارم، به دلیل آنکه مبتنی است بر عوامل ژنتیکی، از والدین به فرزندان منتقل میشود، بنابراین طی چند نسل، کل جمعیت چنین رفتاری از خود بروز خواهد داد؛ بر این اساس میتوان تبیین کرد که چرا امروزه در جوامع بشری زنای با محارم چنین پدیدۀ کمیابی است. … زیستشناسان اجتماعی میخواهند در حقیقت این را به ما بگویند که پرهیز از زنای با محارم بهصورت برنامه در ساختار ژنتیکی ما وجود دارد.»[19]
بنابراین اینکه نویسندۀ مقاله بهناگاه نتیجه میگیرد که نظریۀ تکامل، نفیکنندۀ ازدواج محارم نیست، نشان از بیدقتی وی دارد. چراکه فرض فوق (و بعضاً گفتۀ داروین دراینباره) مبتنی بر ظن و گمان بوده است و برخلاف آن میدانیم که طبق سازوکار تکامل، مشاهدات و یافتههای علمی نوین، در بین حیوانات ازدواج با غیرخویشاوندان ترجیح داده میشود که توضیحات و قرائن آن در مطالب پیشین ارائه شد.
پس این نتیجهگیری سطحی نویسندۀ مقاله کاملاً مردود است؛ زیرا هیچ دلیل قابلقبولی برای فرض وی، یعنی کارآمدی زنای با محارم ارائه نداده است.
در ادامه نویسنده مقاله به نتیجۀ دیگری میرسد و میگوید:
«پس بر اساس دیدگاه فرضیه تکامل، نمیتوان به این نتیجه رسید که حتماً تمامی زادوولدهای مربوط به زنای با محارم بلافاصله از بین خواهند رفت؛ بنابراین احمد بصری نمیتواند بر مبنای این فرضیه به نتیجه خودخواستهاش برسد.
ثانیه تاکنون کودکان نامشروع بیشماری مشاهده شدهاند که از طریق زنای با محارم متولد شده و دارای هیچ نقض یا خللی در بدن و روان نبودهاند».
در این نتیجهگیری نیز نویسندۀ مقاله اثبات میکند که یا مطالب علمی ارائهشده را متوجه نشده است یا به احمدالحسن دروغ بسته است! زیرا نه احمدالحسن ادعا کرده است حتماً تمامی زادوولدهای حاصل از زنای با محارم (درونزایی خویشاوندان درجۀ یک و دو)، منتهی به مرگ فرزندان میشوند و نه دانشمندان دیگر چنین چیزی گفتهاند؛ بنابراین اساساً چنین ادعایی وجود ندارد که نویسنده مقاله بهزعم خودش آن را رد کرده است!
احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی دراینباره مینویسند:
«زیرا زنای با محارم احتمال جفتشدن ژنهای کشنده را آن هم بهگونهای ویرانگر که باعث نابودی فرزندان میشود، افزایش میدهد؛ بنابراین ژنومی که زنا با محارم را جایز میداند، در برابر ژنومی که چنین چیزی را مجاز نمیشمارد، در عرصۀ تکامل و بقا شکست میخورد.»[20]
و ریچارد داوکینز در کتاب ژن خودخواه مینویسد:
«در آمیزشِ با محارم، مثل آمیزش عضوهای دو گونۀ مختلف، احتمال نتایجِ آسیبدیده وجود دارد؛ زیرا در آن، ژن کشنده و نیمهکشندۀ مغلوب، خود را نشان میدهند.»[21]
و این احتمال غیرقابلچشمپوشی است.
دکتر حسین درویش، متخصص ژنتیک پزشکی و عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی میگوید:
«در بیماریهای اتوزومی مغلوب، که اغلب در ازدواجهای خویشاوندی بروز میکند، در فرد بیمار هر دو نسخۀ ژن مدنظر معیوب وجود دارد؛ اما در افرادی که از آنها بهعنوان حامل یاد میشود یکی از دو نسخۀ ژن معیوب وجود دارد. این افراد در حالی که خودشان سالم هستند و هیچوقت بیماری را بروز نمیدهند، میتوانند ژن معیوب را به فرزندان خود و نسلهای بعد منتقل کنند. اگر پدر و مادر هر دو حامل ژن معیوب خاصی باشند میتوانند در هر بارداری (بهاحتمال 25درصد) فرزند مبتلا به بیماری اتوزومی مغلوب به دنیا آورند. شاید در نگاه اول بگویید 25درصد در مقابل 75درصد باقیمانده، درصد زیادی نیست؛ اما واقعیت این است که در علم ژنتیک 25درصد، درصد بسیار بالایی است.»[22]
بنابراین افزایش احتمال مرگ برابر با مرگ تمامی زادوولدها نیست؛ و متأسفانه نویسنده که علاقهمند است انبیای الهی را (که از نسل ذریه آدم j هستند)، حاصل زنای با محارم بداند! برای دفاع از ظن و گمان خود و دشمنی با یافتههای علمی، کلام اهلبیت پیامبر و بهصورت خاص احمدالحسن (وصی سیزدهم پیامبر اسلام)، متوسل به دروغ میشود!
و در آخر برای نویسنده و مفسرینی که بهزعم وی درصدد تقویت این فرضیه هستند که «فرزندان آدم و حوا با هم ازدواج کرده اند!» چند نکته مهم را ذکر میکنیم.
اولاً: حتی طبق ظاهر آیات قرآن، ازدواج فرزندان آدم با هم اثبات نمیشود.
ثانیاً: روایاتی که به موضوع ازدواج فرزندان آدم پرداختند، از باب تقیه[23] بوده و نیز موافق نظر عامه هستند؛ در نتیجه از آنها عقیده اخذ نمیشود.
ثالثاً: قرائن و شواهد علمی، احتمال وجود زنای با محارم در جمعیت هوموساپینسهای مهاجر از آفریقا و حتی اجداد آنها را نفی میکند.
رابعاً: اگر طبق پندار برخی علمای بیعمل ادیان، جسم آدم و حوا دفعتاً (ناگهانی) از خاک یا گِل در سیارۀ زمین درست شده باشد و انسانهای دیگری وجود نداشتهاند که فرزندان آدم j بتوانند با آنها ازدواج کنند، دو حالت پیش میآید:
- آدم و حوا با فرزندانشان ازدواج کردند؛
- فرزندان آدم و حوا با یکدیگر ازدواج کردند.
در هر دو حالت، ازدواجها جزو ازدواج با خویشاوندان درجۀ یک محسوب میشود و اگر نسل بشر حاصل ازدواج یک زن و یک مرد و بعد ازدواج فرزندان آنها با هم باشد، نسلهای بعدی درگیر مشکلات مختلفی میشدند؛ زیرا که احتمال قرارگیری آللهای بیماریزا یا کُشنده بهصورت هموزیگوت در کنار هم در فرزندان را افزایش میدهد.
و بهفرض اگر تعدادی از افراد با خوششانسی از این مشکلات جان سالم به در ببرند، ازدواجهای نسلهای بعدی، بهدلیل شباهت زیاد ژنی و تنوع کم، خطرات ازدواج فامیلی را خیلی بیشتر از آنچه در جمعیتهای فعلی هست، میکند.
و در مقیاس جمعیت نیز، جمعیت انسانی بهدلیل تنوع بسیار پایین، بهشدت آسیبپذیر و در خطر انقراض قرار میگرفت و یک بلای طبیعی یا عامل بیماریزا میتوانست بهراحتی باعث انقراض آن جمعیت شود؛ بنابراین این فرض باطل و بیاساس، موافق با واقعیتهای موجود نیست.
خامسا: واقعاً نمیدانیم چرا نویسنده (علی محمدی هوشیار) با پیروی از برخی علمای ادیان (بالأخص علمای یهود) اصرار دارد بهجای بیان بیان دقیق دانش روز و کلام اهلبیت، متعصبانه و بدون ارائۀ حتی یک دلیل صحیح، از آرای ظنی علمای یهود، مسیحی، اهل سنت و برخی از علمای شیعه دفاع کند! و تأکید بر زنای با محارم دارد؟!
و در آخر امیدواریم جناب علی محمدی هوشیار، از دشمنی با احمدالحسن، وصی سیزدهم پیامبر اسلام (همان مهدی اول از مهدیین دوازدهگانه) دست بردارد و حق را آنطور که هست بپذیرد نه آنطور که نفْسش میخواهد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پایان.
شما همچنین با دنبال کردن کانال های رسمی وارثین ملکوت می توانید مقالات بیشتری را در رابطه با این موضوع مطالعه کنید.
[1] outbreeding
[2] مولکولهای پروتئینی تخصصیافتهای که روی غشای سلولهای مختلف بدن در مهرهداران قرار دارد و به گلبولهای سفید در تشخیص سلولهای خودی از سلولهای بیگانه کمک میکند. در پیوند عضو هرچه شباهت بین این مولکولها در اهداکننده و دریافتکنندۀ عضو بیشتر باشد، احتمال رد پیوند کاهش مییابد.
[3] Jordan, W. C., and M. W. Bruford. “New perspectives on mate choice and the MHC.” Heredity 81.2 (1998): 127
[4] Grob, B., et al. “The major histocompatibility complex and mate choice: inbreeding avoidance and selection of good genes.” Experimental and clinical immunogenetics 15.3 (1998): 119-129.
[5] Boulet, Marylène, Marie JE Charpentier, and Christine M. Drea. “Decoding an olfactory mechanism of kin recognition and inbreeding avoidance in a primate.” BMC Evolutionary Biology 9.1 (2009): 281.
[6] . قطعات کوچک تکرارشونده 1 تا 6 جفت بازی در طول ژنوم
[7] Bateson, Patrick. “Sexual imprinting and optimal outbreeding.” Nature 273.5664 (1978): 659.
[8] www.scientificamerican.com/article/evolving-mechanism-avoid-sibling-sex
[9] Pusey, Anne E., and Craig Packer. “The evolution of sex-biased dispersal in lions.” Behaviour 101.4 (1987): 275-310.
[10] خانم دکتر جین گودال (Jane Goodall)، دانشمند انگلیسی است که در زمینۀ مطالعۀ نخستیسانان، علم رفتارشناسی و انسانشناسی تخصص دارد. وی یکی از پیشروترین کارشناسان جهان در رابطه با مسائل مربوط به شامپانزههاست. تحقیق و پژوهش 45سالۀ وی دربارۀ واکنشهای اجتماعی و خانوادگی شامپانزههای وحشی در پارک ملی گامبی استریم در تانزانیا معروف است.
[11] دکتر جین گودال، شامپانزههای گامبی الگوهای رفتاری، ص ۴۷۰.
[12] دکتر جین گودال، شامپانزههای گامبی الگوهای رفتاری، ص ۴۶۹.
[13] دکتر جین گودال، شامپانزههای گامبی الگوهای رفتاری، ص۸۶.
[14] سایت دانشگاه مرکزی واشنگتن، انستیتو ارتباطات شامپانزه و انسان، پرسشهای متداول. قابلدسترس در:
www.cdu.edu/chci/frequently-asked-questions
[15] پاتریک بیتسون (Patrick Bateson) زیستشناس انگلیسی، زادۀ ۳۱مارس۱۹۳۸، استاد افتخاری انسانشناسی دانشگاه کمبریج و از سال ۲۰۰۴ عضو انجمن جانورشناسی لندن است.
[16] داوکینز، ژن خودخواه، ص ۱۷۳ و ۱۷۴.
[17] احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، فصل سوم، ص186 الی 191
[18] احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، ص191 و 192.
[19] سمیر اُکاشا، فلسفۀ علم، ترجمۀ هومن پناهنده، 1387ش، ص178 و 179.
[20] احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، فصل سوم، ص189.
[21] ریچارد داوکینز، ژن خودخواه، ص240.
[22] www.iran-newspaper.com/newspaper/item/339641
[23] یکی از عوامل اساسی و مهم پیدایش اختلاف اخبار و تعارض بین روایات، مربوط به تقیه است؛ خواه صدور تقیه از جهت خوف و موافقت با عامه باشد یا بهدلیل مصالح و حکم دیگری همچون القای خلاف در بین شیعه برای حفظ جان آنان؛ ازاینرو یکی از راههای چاره، کنارگذاشتن روایات موافق با عامه است و برای آگاهی بیشتر و مطالعۀ روایات دستور به مخالفت با عامه در هنگام تعارض روایات، به کتاب وسائلالشیعه، جلد 27، باب جمع بین احادیث مراجعه کنید.