مقدمۀ کوتاه:
مشاهده نکردن چيزى،نفىكنندۀ وجود آن نيست.
یکی از مسائل اساسی برای انسان، مسئلۀ وجود خداوند یا خالق است. اعتقاد داشتن یا بیاعتقادی به خالق، در زندگی انسان، بسیار نقشآفرین است. اگر کسی به هر دلیلی به وجود خداوند اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او، رنگوبوی خاصی به خود میگیرد و اگر هم بیاعتقاد به خالق باشد، باز اعمال او رنگوبوی دیگری پیدا میکند؛ بنابراین، انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعاً برای انسان و عالَم، خدایی وجود دارد یا اینکه انسان و عالَم بر اثر تصادف پدید آمده است و انسان نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامۀ زندگی و لذتبردن ندارد؟ اولین مسئله در وادی شناخت خداوند متعال، اثبات وجود او از طریق شناخت اثراتی است که در خلق بر او دلالت میکند.
مقدمۀ بلند
از دیدگاه علم، واقعیت (Fact) یا با مشاهدۀ مستقیمِ آن شناخته میشود یا با مشاهدۀ اثراتی که دلالت بر وجود آن دارد؛ مثلاً، با مشاهدۀ سیب، پی به وجود سیب میبریم و با مشاهدۀ افتادن سیب از درخت، پی به وجود نیرویی میبریم که سیب را بهسمت زمین کشیده است،هرچند آن را نمیبینیم؛ یعنی افتادن سیب، اثری دال بر وجود گرانش است. عقل نیز دیده نمیشود؛ ولیکن با مشاهدۀ رفتارهای عاقلانه، به وجود عقل در مراتب مختلف، در فرد موردنظر پی میبریم. از دیدگاه علم، هیچچیز وجود ندارد، مگر اینکه ما بتوانیم آن را مشاهده کنیم و یا اینکه بتوانیم اثرات آن را مشاهده کنیم. پس منطقی است که موجودات غیرقابل مشاهده وجود ندارند تا وقتیکه ما اثرات آنها را مشاهده کنیم.
خداوند نیز از طریق آثار شناخته میشود؛ زیرا وجود او، پاک و منزه از مشاهده یا توصیف است و ما با مشاهدۀ صفاتی نظیر نظم، هدفمندی و قانونمندی در جهان هستی، طبق اصل بدیهی «صفت اثر، دلالت بر صفت مؤثر دارد» پی به وجود مؤثری آگاه، هدفدار، قانونگذار و ناظم (خدا) برای جهان میبریم و اینچنین وجود خداوند از طریق اثرات، اثبات میشود.
آیا مشاهدهنکردن چیزی، دلالت بر نبودن آن دارد؟
طبق متون دینی، در ادیان ابراهیمی خداوند یا خالق دیده نمیشود و این بهصراحت ذکر شده است.
ـ قرآن کریم، سورۀ اعراف، آیۀ 143: (ای موسی، هرگز نمیتوانی مرا ببینی).
ـ قرآن کریم، سورۀ انعام، آیۀ 103: (چشمها، او را نمیبیند).
ـ کتاب مقدس، خروج، فصل33، آیۀ20: (و گفت: من نخواهم گذاشت چهرۀ مرا ببينی، چون انسان نمیتواند مرا ببيند و زنده بماند).
ـ نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین، خطبۀ 49:«خداوند هرگز در برابر چشم بینندگان ظاهر نمیشود.»
ـ نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین، خطبۀ109: «چشمها تو را ندیدهاند.»
ـ نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین، خطبۀ179:«دیدهها هرگز او را آشکار نمیبینند.»
بعد از دیدن این متون دینی، اولین سؤالی که همۀ انسانها در ذهنشان به وجود میآید این است که چرا باید وجود خدایی را بپذیریم که دیده نمیشود؟!
متأسفانه برخی از خداناباوران صرفاً به دلیل ندیدن خالق، منکر وجود او میشوند! درصورتیکه این نتیجهگیری علمی و منطقی نیست؛ زیرا محدودیتها در برخی موارد، مانع کشف واقعیتها میشوند یا حتی در برخی موارد دیگر، واقعیتها در صورتهایی هستند که اساساً امکانِ دیدن آنها وجود ندارد.
دانشمندان برای رفع موانع و کشف تمام واقعیتها عبارتاند از:
- رفع محدودیتها
- بررسی اثرات و شواهد
اما چه محدودیتهایی مانع کشف واقعیتها میشوند؟ برای درک بهتر محدودیتها، سؤالی را مطرح میکنیم؛ هنگامیکه وارد اتاق تاریکی میشویم، آیا صِرف اینکه در آنجا وسیلهای را نمیبینیم، میتوانیم ادعا کنیم که آنجا خالی از هرگونه وسیلهای است؟! یا بهعبارتدیگر، در مواقعی که نور یا امکان بازتاب نور نباشد، آیا میتوانیم منکر وجود واقعیتهای اطرافمان شویم؟
پاسخ واضح است: خیر، زیرا در مثال ذکرشده، موانعی مانند نبودن نور، مانع کشف واقعیت شدهاند و بهراحتی میتوانیم با یک چراغقوه، این مشکل را حل کنیم (رفع محدودیت) و اجسام داخل اتاق را ببینیم و بعد از بهکاربردن چراغقوه، حکم کنیم که در آن اتاق چیزی وجود دارد یا خیر.
مثالی دیگر: گوش ما فقط میتواند اصواتی در محدودۀ فرکانس 20هرتز تا 20کیلوهرتز (20000 هرتز) را تشخیص دهد. حال اگر فردی سؤال کند که آیا اطراف ما صداهایی با فرکانس 40 کیلوهرتز وجود دارد یا نه، میتوانیم بهصِرف اینکه چیزی را نمیشنویم حکم کنیم که وجود ندارد؟!
در اینجا هم پاسخ منفی است؛ چراکه ما با محدودیت مواجه هستیم و برای صدور حکم دقیق و قطعی، باید از ابزار تشخیص فرکانسهای مختلفِ صداها استفاده و سپس به وجود یا نبود صداهای دیگر حکم کنیم.
همانطور که آشکار است انسانها نمیتوانند امواج الکترومغناطیس موبایل در محیط خود را تشخیص دهند؛ زیرا نه دیده میشود و نه در بدنمان قابلیت تشخیص دقیق آنها وجود دارد. در این مواقع نیز میتوانیم با ساخت ابزاری، این امواج را تشخیص دهیم و سپس به وجود یا نبودشان در محیط، حکم بدهیم.
بشر، اینگونه محدودیتها را با ساختن ابزارهایی نظیر تلسکوپ، میکروسکوپ و… تا حد زیادی برطرف کرده است تا این محدودیتها مانع شناخت ما انسانها از دنیای اطرافمان نشوند.
آیزاک آسیموف، در کتاب «در جهان علم» ترجمۀ هوشنگ شریفزاده، ص84 مینویسد:
«مهمترین سلاحهایی که آدمی برای غلبه بر دانش در اختیار داشته، مغز متفکر و کنجکاوی پایانناپذیر او بوده است. آدمی به اتکای این وسایل، به پیشرفت وسیعی نایل شده است. هوش خلاق اوست که پیوسته با اختراع وسایل جدید، افقهایی را باز میکند که از دسترس اندامهای حسی بدون سلاح بیرون است. بهترین مثال، موج عظیمی از دانش جدید است که از سال 1603 به دنبال اختراع تلسکوپ پدید آمده است.»
همچنین پروفسور ریچارد داوکینز، در کتاب «جادوی واقعیت» بخش اول، چطور میدانیم چه چیزی واقعاً درست است، ص2، دراینباره مینویسد:
«در واقع، حواس پنجگانۀ ما یعنی بینایی، بویایی، لامسه، شنوایی و چشایی، بهخوبی ما را مجاب میکنند که بسیاری چیزها مانند صخره، شتر، علف تازهدروشده و قهوۀ تازهساییدهشده، کاغذ سنباده، آبشار و زنگِ در، شکر و نمک، واقعی هستند؛ اما آیا ما فقط چیزهایی را واقعی مینامیم که مستقیماً با یکی از حواس پنجگانهمان قادر به تشخیصشان هستیم؟ در خصوص کهکشانهای دوردست که با چشم بدون ابزار، قابلمشاهده نیستند یا باکتریهای بسیار کوچکی که بدون میکروسکوپی قوی دیده نمیشوند چطور؟ آیا باید بگوییم که این چیزها چون دیده نمیشوند، وجود ندارند؟ خیر.
بدیهی است که میتوانیم کیفیت حواسمان را با استفاده از ابزارهایی خاص بهبود دهیم؛ برای مثال میتوان برای کهکشانها از تلسکوپ و برای باکتریها از میکروسکوپ استفاده کنیم. چون تلسکوپها و میکروسکوپها را میشناسیم و نحوۀ کارشان را میدانیم، میتوانیم از آنها برای افزایش سطح کیفی حواسمان (در اینجا بینایی) استفاده کنیم. آنچه به کمکِ این ابزارها میتوانیم ببینیم، ما را مطمئن میسازد که کهکشانها و باکتریها وجود دارند.
دربارۀ امواج رادیویی چطور؟ آیا آنها وجود دارند؟ چشمها و گوشهای ما نمیتوانند آنها را تشخیص دهند؛ اما در اینجا نیز ابزارهای خاصی مانند تلویزیون، این امواج را به سیگنالهای قابلدیدن و شنیدن تبدیل میکنند؛ بنابراین، امواج رادیویی را نمیتوانیم ببینیم یا بشنویم، اما میدانیم که واقعیت دارند. در اینجا نیز مانند تلسکوپ و میکروسکوپ، با نحوۀ کار تلویزیون و رادیو آشنا هستیم.
پس این ابزارها، برای ایجاد تصویری از آنچه وجود دارد، یعنی دنیای واقعی یا واقعیت، به حواس ما یاری میرسانند. تلسکوپهای رادیویی و تلسکوپهای اشعۀ ایکس با چشمانی که با چشمان ما متفاوت هستند، ستارگان و کهکشانها را به ما نشان میدهند و این راه دیگری برای گسترش چشمانداز ما از واقعیت است.»البته برخی محدودیتها با ابزارها برطرف نمیشوند؛ مانند ناممکنبودن مشاهدۀ جهانهای چندگانه؛ زیرا اگر آنها را میدیدیم در آن صورت جزو کیهان ما میشدند. ازاینرو جهانهای موازی را بدون دیدن، و صرفاً از طریق اثراتشان شناختیم (پی به وجودشان بردیم).
پروفسور استیون هاوکینگ، در کتاب «جهان در پوست گردو»، ص270، مینویسد:
«در اﻳﻦ ﺟﻬﺎنِ پوستهای، ﻣﺎ ﺑﺮ روی پوستهای زﻧﺪگی میکنیم؛ اﻣﺎ در نزدیکی ﻣﺎ ﻳﻚ پوستۀ سایۀ دﻳﮕﺮ وﺟﻮد ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ؛ از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻧﻮر ﺑﻪ پوستهها ﻣﺤﺪود میشود و در ﻓﻀﺎی میانپوستهای ﻣﻨﺘﺸﺮ نمیشود، ﺟﻬﺎن ﺳﺎﻳﻪ را نمیتوان دﻳﺪ».
یعنی نور نمیتواند از جهان ما خارج شود و در نتیجه، محدود به جهان خود ماست و ما نمیتوانیم جهانهای دیگر را ببینیم.