روزی هارونالرشید به امام موسی کاظم (ع) اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند. امام فرمود: در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی! هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.
هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: حد اولش، عدن؛ حد دومش، سمرقند؛ حد سومش، آفریقا؛ و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و بحر خزر است. هارون که با شنیدن هریک از این حدود، تغییر رنگ میداد و بهشدت ناراحت میشد، با شنیدن حدود چهارگانه، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: با این ترتیب چیزی برای ما باقی نمیماند! امام فرمود: میدانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.
اینجا بود که تصمیم بر کشتن موسی بن جعفر گرفت. (بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۴۴)
آن حدودی که امام موسی بن جعفر علیهماالسلام برای فدک معین کردند تمام کشورهای اسلامی آن روز را در برمیگرفت؛ فدک یعنی این. سادهلوحانه است که تو خیال کنی ما دعوایمان در آن روز بر سر یک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود. مسئلۀ ما آن روز هم مسئلۀ چند نخلستان و باغستان فدک نبود؛ مسئلۀ خلافت پیغمبر و حکومت اسلامی بود. منتها آن روز تصور میشد چیزی که ما را از این حق، بهکلی محروم خواهد کرد، گرفتن فدک است. لذا ما در مقابل این مسئله پافشاری میکردیم.
امروز آن چیزی که تو از ما غصب کردی، جامعۀ اسلامی است، کشور اسلامی است. حدود چهارگانهای را ذکر میکند؛ موسی بن جعفر علیهما الصلاه و السّلام میگوید این فدک است، یا الله! حالا اگر میخواهی بدهی این را بده؛ یعنی آنجا امام موسی بن جعفر علیهماالسلام صریحاً مسئله داعیۀ حاکمیت و خلافت را مطرح فرمودند.
گمان میکنی حجتهای الهی اگر حق خود را بیان کنند پذیرفته میشود؟ سید احمدالحسن رفتار تاریخ را اینگونه بیان میکند:
«در حقیقت هرکس احوال حضرت عیسى(ع)، محمد(ص) یا على(ع) را دنبال کرده باشد، مىبیند که آنها از دنیا و زینتهایش و هر آنچه از مال و مقام در آن است، رویگرداناند؛ ولى این دستور خداوند براى آنهاست که حکومت او سبحان و متعال را مطالبه کنند.
آنها مىدانند که مردم این حکومت را به آنها تسلیم نمیکنند؛ بلکه با تمسخر و استهزا و هتکحرمت و اقدام به قتل و زندانیکردن با آنها مواجه میشوند. شبیه عیسى(ع) را تاجی از خار بر سرش مىگذارند؛ در حالی که قبل از بهصلیبکشیدنش، مسخرهاش میکنند. امام على(ع)، درب خانهاش را میشکنند، پهلوى همسرش، حضرت زهرا(ع) را مىشکنند، او را از خانهاش بیرون مىکشند و شمشیرها را به طرفش میگیرند.
حضرت موسى بن جعفر(ع) وقتى فدک را علامتگذارى مىکند که این پادشاهی و حاکمیت خداوند در زمینش است، تا هنگام وفاتش زندانى میشود و با وجود همۀ اینها بسیاری از جاهلان، آنچه را از مطالبۀ صاحب حق حاکمیت خداوند سبحانومتعال برایشان مشتبه شده است، برای خود دلیل قرار میدهند تا سقوط کنند؛ در حالی که رودرروی صاحب حق الهی فریاد برمیآورند که او فقط برای گرفتن حکومت آمده است نه چیز دیگر.» (روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج۳)
سید احمدالحسن(ع) در پاسخ به سؤالکنندهای با امضای «فراس الوادی» بیان فرموده است:
…و اما سخن شما (خداوند توفیقت دهد) که گفتهای: “و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت، در طلب دنیا هستند، دادوستد تو سودی به بار نیاورد و پیروز نشوی.
آری، درست میگویی اگر من جزو کسانی بودم که دنیا را طالباند! لیکن مثلاً من چگونه در پیِ دنیا هستم؟ […] من بیش از مخارج معیشت روزانه و اجارۀ خانهای که خانوادهام را در آن پناه دادهام، هیچ مال و اموال شخصی دیگری ندارم. آری، همۀ آنچه تحت مالکیت من است، یک قطعه زمین کشاورزی کوچک در اطراف نجف است که آن را برای سکونتم خریدهام. من از سَرِ ابراز همدردی و غمخواری با فقرا، در آن زمین یک خانۀ بسیار کوچک ساختهام و گفتم تا زمانی که در عراق هستم، همانند فقرا زندگی میکنم.
شاید روزگار بگردد و روزی از روزها این خانه را ببینید. بخشی از پولی که این خانه را با آن خریدم، هدیۀ برادر بزرگم (خداوند حفظش کند) بود و بخش دیگرش را از یکی از یارانم قرض کرده بودم که او نیز از گروندگان به دعوت حق است، یعنی شیخ ابومحمد زیادی (خداوند حفظش کند). این مبلغ را با درآمد زمین پس از کشت و زرع در آن، تسویه کردم. هنگامی که شیخ ابومحمد در حضور چند تن از انصار، مبلغ را به من تحویل داد بر روی اوراق مالی، کلمۀ فدک مُهر شده بود.
در همان روز هم کتاب الغیبه که بر آن کلمۀ فدک مُهر شده بود به من هدیه شد. من گفتم: سبحانالله! اینها نشانههایی است که یکی پس از دیگری میآید. این قضیه را گروهی از انصار (خداوند حفظشان کند) شاهد بودند؛ از جمله شیخ ابومحمد الزیادی و شیخ ابوحسن الزیادی و شیخ ابوحسین (خداوند حفظشان کند).
به هر تقدیر، در سال ۲۰۰۷ من به همراه همسر و فرزندانم، ساعاتی قبل از یورش نیروهای نظامی هوادار مرجعیت که با تحریک مرجعیت به حمله دست زده بودند، از این زمین خارج شدم. وقتی مرا در آنجا نیافتند، محل را قبضه کردند و بر آن نگهبان گماشتند و پس از چندی آنجا را ترک کردند؛ و چقدر شبیه به فدک است، و چقدر کار زشت آنها شبیه کار کسانی است که به خانۀ مادرم زهرا(ع) حمله بردند.
از سال ۲۰۰۷ تا چند روز پیش، هیچ اطلاعی راجع به این قطعه زمین نداشتم تا اینکه یکی از مؤمنین به نام شیخ ابوحسن و برخی از شیوخ عشایر نجف (خداوند خیرشان دهد) تلاش کردند آن را بازگردانند. سپاس خدایی را که برایم از مادرم فاطمه زهرا(ع) و پدرم امیرالمؤمنین علی(ع) الگویی قرار داده است:
بلی کانت فی أیدینا فدک من کل ما أظلته السماء، فشحّت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس آخرین. ونعم الحکم الله. وما أصنع بفدک وغیر فدک والنفس مظانها فی غد جدث تنقطع فی ظلمته آثارها، وتغیب أخبارها، وحفره لو زید فی فسحتها وأوسعت یدا حافرها لاضغطها الحجر والمدر، وسدّ فرجها التراب المتراکم، وإنما هی نفسی أروضها بالتقوی لتأتی آمنه یوم الخوف الأکبر، وتثبت علی جوانب المزلق. (نهج البلاغه، نامۀ ۴۵)
آری، از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، فدک در دست ما بود که مردمانی بر آن بخل ورزیده، و مردمانی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و خدا بهترین داور است. مرا با فدک و غیرفدک چهکار؟ در حالی که جایگاه فردای آدمی گور است، که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان میشود. گودالی که هرچه بر وسعت آن بیفزایند و دستهای گورکن فراخش کند، سنگ و کلوخ آن را پر کرده، و خاکِ انباشته، رخنههایش را مسدود میکند. من نفْس خود را با پرهیزکاری میپرورانم، تا در روز قیامت که هراسناکترین روزهاست در امان باشم و در لغزشگاههای آن ثابتقدم بمانم. (در محضر عبد صالح، ج۲، ص۱۱۲)
آنچه مهم است بدانیم حقیقت فدک است؛ حقیقتی که امام غریب، موسی بن جعفر (ع) آن را به هارونالرشید گفت و تحملش را نداشت و سالها به زندانش انداخت.
سلام بر حجت خدا و فرستاده حجت خدا
آری مولایم فدک قباله عالم بشریت است
که باید نزد صاحبش باشد
وصاحبش جز حجت خدا نیست
سلام بر باقی مانده ال محمد ع
کسانی که حق حاکمیتشان غصب شد
فدک یک قطعه زمین نبود مصداق حاکمیت الله بود.