خانه > برگزیده > چرا باید در آخرالزمان و زمان ظهور به وصیت بازدارنده از گمراهی تمسک کرد؟

چرا باید در آخرالزمان و زمان ظهور به وصیت بازدارنده از گمراهی تمسک کرد؟

قبل از ورود به بحث در این موضوع، گفت‌وگویی را که بین من و یکی از شیوخ حوزه رخ داد، برایتان نقل می‌کنم:
بعد از مكالمه بسیار، گفتم که هرگز کسی با وصیت احتجاج نمی‌کند، مگر صاحب آن باشد؛ شروع کرد به فرار و فریب؛ بعد از او پرسیدم: پیامبر (ص) ذكر کرده که تمسک به آن نوشته (وصیت) از گمراهی عصمت می‌دهد؛ این فرموده پیامبر (ص) به چه معنا است؟!

جواب داد: «بله، خود نوشته، ذاتاً عصمت دهنده از گمراهی نیست، بلکه تمسک به آن، عصمت دهنده از گمراهی است؛ و بدین ترتیب آن نوشته، هدایت‌گر کسی است که به آن تمسک می‌جوید نه غیر او، لزومی نمی‌بینم که از این بابت به آن احتجاج شود.»

گفتگو با او ادامه یافت تا به یک انتهای باز و بی‌نتیجه رسید؛ این‌گونه که او خواست به زيارت اربعين برود و بعد از زيارت، حرف‌هایش را كامل کند و مغالطه‌هایم را به من نشان دهد؛ زيارت اربعین تمام شد، اما گویا گفتگو کننده حوزوی، خواب بر روی بالشت مغالطه را خوش دیده و دیگر برنگشت!

چرا باید در آخرالزمان و زمان ظهور به وصیت بازدارنده از گمراهی تمسک کرد؟

از خواننده این سطرها تمنا دارم، به این منطق کج و اشتباه توجه داشته باشد که چطور ممکن است آن نوشته، ذاتاً عصمت دهنده از گمراهی نباشد؛ و چطور ممکن است، ربطی بين عصمت دهندگی نوشته و احتجاج به آن، به‌جز برای متمسک به نوشته وجود نداشته باشد؟!

این در حالی است که گوینده حواسش نیست که اگر گفته شود احتجاج به آن فقط برای کسی ممکن است که به آن تمسک کرده، به معنای ساقط کردن وصیت از درجه عصمت دهنده از گمراهی خواهد بود؛ بدین ترتیب، لزوم بين عصمت نوشته و برای متمسک به آن و ایجاد عصمت، ضروری خواهد بود؛ پس عصمت ذاتی آن، دلیلی است که هر کس با آن احتجاج کند، قطعاً صاحب آن خواهد بود و هر که به وصیت تمسک بجوید، لزوماً مصداق مدعی احتجاج کننده به آن می‌شود؛ و جدا کردن این دو موضوع، به معنای ساقط کردن اعتبار عصمت نوشته و در نهایت، هم با کلام، هم در عمل، طعنه زدن به عدالت پیامبر (ص) و مصداق قرار گرفتن آن نوشته (نستجير بالله) خواهد بود.

باز می‌گردیم به سؤال عنوان همین مقاله و می‌گویم: نیازی نیست یک فرد، دارای نگاهی نافذ و درخشان باشد تا بفهمد عصمت‌آوری این نوشته به خاطر وجود اسم‌هایی است که پیامبر (ص) املا کرد و علی (ع) با دست خود به امر خدا نوشت و آن نوشته برای هر کس که به آن تمسک بجوید، در همه زمان‌ها عصمت دهنده از گمراهی است.

اما کسی که بگوید: قرآن كريم عصمت دهنده از گمراهی است، حجتی نخواهد داشت و دلیلش ساده است؛ معتقدان به آن، در کتاب‌هایشان روایت می‌کنند که یکی از علت‌های تعدد قرائت‌های متفاوت قرآن، همانا مشاجره‌ای است که بین عمر بن خطاب و هشام بن حكيم در قرائت سوره فرقان رخ داد؛ این خبر را بخاری و مسلم و دیگران روایت کرده‌اند و بدین ترتیب با وارد کردن این خبر، می‌گویند که پیامبر (ص) تعدد قرائت‌ها را مباح دانسته، بی‌آنکه متوجه باشند که این موضوع چه اندازه خطرناک است.

مفاد آن حدیث می‌گوید که عمر گفت: خواستم بر او پیشی بگیرم، سپس صبر کردم تا خودش منصرف شود؛ بعد یقه‌اش را گرفتم، الخ…
به این معنى که اگر وجود عصمت دهنده‌ای آنجا نبود، نزاع بين آن دو در می‌گرفت و یا تا سر حد تكفير و خونریزی هم پیش می‌رفتند؛ همان چیزی که امروزه شاهد آن هستیم.

قرآن كريم از زمان پیامبر (ص) مخالف قرائت‌های مختلف است، پس حال و روز تفسير و بيان قرآن چگونه بوده؟!
می‌بینیم که تفسير و بيان قرآن را مباح دانسته‌اند، انگار که خودشان مخاطبان قرآن‌اند، با اینکه تا امروز هیچ کسی را پیدا نمی‌کنید که اگر از او بپرسید: در زمان پیامبر (ص) مخاطب قرآن که بود؟ سریع و قاطع، به شما نگوید “پیامبر (ص)”. جدالی در این موضوع وجود ندارد؛ اما وقتی بپرسید بعد از پیامبر (ص) چه کسی مخاطب قرآن است، چه؟

اختلاف و نزاع از همین‌جا شروع می‌شود، درست از همان جایی که امت به سمتی رفت که خداوند به آن سمت‌وسو تسلطی نداده بود، نتیجه این شد که هر کس علم زبان عربی و فروع آن، مقداری فلسفه و منطق و… و… را یاد گرفت، به‌زعم خودشان قدرت یافت که كلام خداوند سبحانه را بیان و تقسیر کند!

اگر با خودشان منصف بودند، به همان چارچوب اولی باز می‌گشتند که در آن بر رسول خدا (ص) حکم صادر کردند، همان پیامبری که آن نوشته را این‌گونه وصف کرد که عصمت دهنده آنان از اختلاف و حيرت و گمراهی است و قاطعانه می‌دانست که ممکن است کسی بیاید و فردی را که هم مقام او (ص) است، کنار بزند؛ که او نیز عصمت دهنده است؛ نه در درجه، بلکه در مقام، یعنی اینکه عصمت دهنده‌ای هست که در مقام پیامبر (ص) است وگرنه امت تباه می‌شود، همان‌طور که امروز می‌بینیم تباه شده است، چون نپذیرفتند که به نوشته عصمت دهنده از گمراهی شهادت بدهند و بدین ترتیب، مغالطه و بهانه‌تراشی برای افرادی به وجود آمد که دوستدار رياست بودند و روال کنار زدن آل محمد (ص) را از جایگاهی که خدا برایشان در نظر داشت، پیش گرفتند؛ همان‌طور که آن فردِ حوزوی می‌گوید: اگر وصیت نوشته شده، آیا شما نگفتید آن نوشته عصمت دهنده امت از گمراهی است؟!

1. مغالطه اول: ما نگفتیم، بلکه گوینده پیامبر (ص) بود.
2. مغالطه دوم: این نوشته عصمت دهنده کسی است که به آن تمسک جسته، نه عصمت دهنده همگان به صورت مطلق؛ چه به آن تمسک کرده باشد چه نکرده باشد.
3. مغالطه سوم خیلی مهم: امت دچار اختلاف شد و پیامبر (ص) حیّ و حاضر بود؛ مصیبت روز پنج‌شنبه، بهترین دليل آن است؛ پس چرا این نوشته در آن روز مردم را از گمراهی عصمت نبخشید؟!

جواب ما به این مغالطه واضح و به خواننده با تدبیر و عاقل این است که: پیامبر (ص) فرمود آن نوشته عصمت دهنده از گمراهی است، برای هر آنکه به آن نوشته تمسک جوید؛ نه اینکه تنها وجود آن نوشته به همه مردم به صورت عام، عصمت بدهد؛ که اگر این‌چنین می‌بود، به ابولهب، عمویش و به بزرگان قریش که پیامبر (ص) در میانشان بود و آنها را دعوت به آنچه برایشان عصمت می‌آورد کرد، هم می‌بایست عصمت می‌داد، لكن آنها از وی رویگردان و از گمراهان و کافران شدند.

پس نتيجه اینکه: پیامبر (ص) عصمت دهنده از گمراهی است به هر آنکه به آن نوشته (وصیت) تمسک جوید و به همین خاطر در هنگام وقوع اختلاف در روز پنج‌شنبه سیاه، هر که به آن تمسک نکرد را طرد کرد و نگذاشت برای نوشتن وصیت‌نامه مقدس، همان نوشته عصمت دهنده از گمراهی به هر آنکه به آن نوشته تمسک جوید، مردم کتف و دوات بیاورند.

در شب دوشنبه بعد از آن روز پنج‌شنبه سیاه، پیامبر (ص) تنها چند تن از کسانی را که به نوشته عصمت دهنده از گمراهی چنگ زدند، گردآورد و وصیت را بر علی (ع) املاء کرد و از آنها بر آن نوشته شهادت گرفت و بدین ترتیب، پیامبر (ص) امانت را ادا کرد و به سوی خدای خویش، سبحانه و تعالی سفر کرد و آنچه بر دوش او بود را ادا نمود و امت او دوباره خود را در امتحانی سخت درافکندند.

  • اول اینکه وقتی سخنان کسانی که به فرموده پیامبر (ص) تمسک نکردند شنیدم، دانستم به همین دلیل ابن عباس آن صحنه را رزیة، یعنی مصيبت عظيم نامید؛ و این نام خطیر را بر آن نمی‌گذاشت مگر آنکه معلوم شد امت دو دسته شدند؛ گروهی گمراهی را بر هدایت برگزیدند و به آنچه عصمت می‌آورد، تمسک نکردند و گروهی دیگر هدایت را بر گمراهی برگزیدند و به آنچه عصمت می‌آورد، تمسک جستند؛ و آنان، همان تعداد اندک بودند، همان‌هایی که بعد از رحلت پیامبر (ص) به آن نوشته تمسک جستند.
  • دیگر اینکه وقتی برای خویش حکمت قائل شدند، همان حکمتی که از رسول الله (ص) سلب کردند و به‌زعم خویش بعد از ایشان خلیفه نصب کردند تا حافظ وحدت امت باشند و نگذارند امت چندپاره و تباه شود، درست با همین عمل ناشیانه، آشکارا و همواره به پیامبر (ص) تهمت می‌زنند که سبب تباهی امت، او (ص) بوده است و این امتحان، شامل همه امت‌های بعد از نبی (ص) نیز شد.

 در این امتحان، همواره آنها دو دسته بودند، امروز هم حال امت فرقی نکرده است؛ این سنتی همیشگی است، همان‌گونه که حبيب ما محمد مصطفى (ص) فرمود: «درست مانند پیشینیان رفتار خواهید کرد؛ قدم‌به‌قدم و سینه‌به‌سینه»

در آخر آنچه به دست می‌آید اینکه: چاره‌ای به‌جز تمسک به وصيت، به عنوان نوشته‌ای که عصمت دهنده از گمراهی است نیست، چون بدون آن، این امت به رویکرد پیشین خویش بازخواهد گشت که مصیبت‌ها پشت مصیبت‌ها تا به امروز به بار آورده است؛ مصیبت‌هایی که نتیجه‌اش اختلاف و نزاع و ریختن خون‌ها و هتک حرمت‌ها و به تاراج بردن‌ها بوده است؛ همین‌ها امروز هم با همه جزئیات در حال رخ دادن است و برای کسی که گوش و چشم دارد، تأیید این نشانه‌ها کفایت می‌کند.

دکتر زکی صبیحاوی
16 نوامبر 2017 میلادی

همچنین ببینید

حسین زمانت را بشناس

تصاویر پروفایلی(مخصوص شبکه های اجتماعی)

عکس پروفایل مربع جهت استفاده در شبکه های اجتماعی با محوریت کربلا امام حسین و ...

یک نظر

  1. برای کسی که میخواهد بفهمد یک اشاره هم کافیست ولی برای کسی که نمیخواهد بفهمد هر توضیحی اضافه است
    کسی که فقط میخواهد با وصیت رسول الله مخالفت کند اگر از آسمان هم برایش وصیت نازل شود باز هم به مخالفت ادامه میدهد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × یک =