قسمت قبل…
امام علی (ع) در خطبۀ 38 نهجالبلاغه در تعریف شبهه فرمودند: «وَ اِنَّما سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاِنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ. فَاَمّا اَوْلِیاءُ اللّهِ فَضِیاؤُهُمْ فیهَا الْیَقینُ، وَ دَلیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدى. وَ اَمّا اَعْداءُ اللّهِ فَدُعاؤُهُمْ فیهَا الضَّلالُ، وَ دَلیلُهُمُ الْعَمى. فَما یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خافَهُ، وَلا یُعْطَى الْبَقاءَ مَنْ اَحَبَّهُ» «شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. اما نور هدايتكنندۀ اولیای خدا در شبهات، يقين است و راهنماى آنان، مسير هدايت الهى است. ولی دشمنان خدا، دعوتكنندهشان در شبهات، گمراهى است و راهنماى آنان كورى است. آنكس كه از مرگ بترسد نجات نمىيابد و آنكس كه زندهماندن را دوست دارد براى هميشه در دنيا نخواهد ماند.»
پرسش 13:
شیخ کورانی در کتاب خود دربارۀ استدلال ما به روایت وصیت، صحبت و ادعا میکند که این استدلال باطل است!
او میگوید: «این بدعتگذار و پیروانش بر طبل روایت وصیت، بسیار میکوبند و میگویند این روایت بر احمد اسماعیل تصریح میکند…» و پس از نقل متن وصیت مقدس میگوید: «این مدعی چگونگی استدلال به آن را بیان نمیکند؛ اما غرضش بخش پایانی آن است؛ این قسمت که به امام دوازدهم (ع) امر میکند، هنگام فرارسیدن وفاتش، وصیت یا امامت را به «پسرش، اولین مقربان» تسلیم کند که او سه اسم یا چهار اسم دارد که یکی از آن نامها احمد است!
این دجال آن را به خودش تفسیر کرده؛ چراکه نامش احمد است و این بدعتی است مضحک؛ زیرا این روایت ـاگر صحیح باشدـ به امام مهدی(ع) امر میکند که پس از ظهور و برپاداشتن دولت عدل الهی، هنگامیکه وفاتش فرارسید آن را به پسرش تسلیم کند! پس زمان روایت و تسلیم وصیت یا امامت در آن روزگار خواهد بود؛ اما این تحریفگر، این زمان را بر دورانِ ما منطبق کرده و خودش را فرزند امام جا زده است؛ فرزندی که امامت را پس از ظهور پدرش و حکومت و وفاتش از او دریافت میکند؛ درحالیکه نه این زمان منطبق بر زمان ماست و نه این شخصیتی که وصیت، مهدی(ع) را امر به تسلیمکردن به او میکند بر این دیوانه منطبق است؛ اما این دجال، زمان و نسبها را در هم میپیچد و میگوید جدم امام مهدی است.
وی سپس میگوید من همان پسر امام مهدی هستم که پس از ظهور و حکومت او بر عالم، از او ارث خواهم برد و از حالا امامت را به من تسلیم کرده و مرا بهسوی شما فرستاده است. پس، از من اطاعت کنید! آیا این ـبهطور مشخصـ بدعت نیست؟! بهعلاوه با فرض صحیحبودن این روایت، در این وصیت به امام(ع) فرمان داده شده است که آن را به پسرش تسلیم کند؛ یعنی به پسر بیواسطهاش.»
پاسخ:
این پرسش در قالب چند نکته بهصورت زیر پاسخ داده میشود:
- در این متنی که خواندید و از یک صفحه هم بیشتر نیست، به دایرةالمعارف دشنامهایی که کورانی به کار برده است دقت کنید، تا بدانید او تا چه اندازه دچار انحطاط نفسانی و اخلاقی است، چه برسد به انحطاط علمی. بعد از حذف مکررات، وی را چنین میبینیم که میگوید: «بدعتگذار، مدعی، دجال، بدعتی مضحک، تحریفگر، دیوانه!»
- این گفتۀ وی: «این بدعتگذار و پیروانش بر طبل روایت وصیت، بسیار میکوبند.» ما نه بر طبل کوبیدهایم و نه میکوبیم؛ بلکه با قدرت و جدیت بسیار به وصیت پیامبرمان چنگ زدهایم؛ و این وصیت، آخرین چیزی است که از ایشان صادر شده است. در این وصیت چکیدۀ رسالت او وجود دارد و علیرغم مخالفت شدیدی که برخی افراد با وی داشتند و نیز علیرغم سم شدیدی که جگرش را پارهپاره کرده بود، بر نوشتن وصیت اصرار داشت. چرا ما نباید به تنها نوشتهای که رسول خدا آن را بهعنوان «نوشتار بازدارنده از گمراهی برای کسانی که به آن چنگ بزنند» توصیف فرموده است اهمیت ندهیم؟! این متن تنها دستاویزی است که امت متمسّک به آن را از گمراهی بازمیدارد. آیا اهتمام به آن، کوبیدن بر طبل به شمار میرود؟ حال که وضعیت چنین است کسی را که در خصوص وصیت، کوتاهی و با بدترین صفات توصیفش کرده است، چگونه بنامیم؟ آیا باید چنین شخصی را دیندار بدانیم؟
- اینکه گفته است: «این مدعی چگونگی استدلال به آن را بیان نمیکند، اما غرضش بخش پایانی آن است؛ این قسمت که به امام دوازدهم (ع) امر میکند هنگام فرارسیدن وفاتش، وصیت یا امامت را به «پسرش، اولین مقربان» تسلیم کند که او سه اسم یا چهار اسم دارد که یکی از آن نامها احمد است.»
پاسخ: ما نحوۀ استدلال به وصیت را بارها و آنقدر تکرار کردهایم که شمردنی نیست؛ ولی کورانی برای خود و خوانندگان کتابش چنین توهمی ایجاد میکند که گویی ما هرگز استدلالی بیان نکردهایم؛ تا به این ترتیب برای خودش فرصتی برای تحریف استدلال ما ایجاد کند؛ که همین کار را هم کرده است. ما استدلال میکنیم که وصیت، برای کسی که به آن تمسک جوید نوشتار بازدارنده از گمراهی است؛ زیرا این نوشتار بر حجتهای بعد از رسول خدا تصریح میکند. پس هرکسی که در آن یاد شده باشد حجت واجبالاطاعةِ خداوند است.
این جوهرۀ احتجاج به وصیت است؛ اما سخنگفتن در این خصوص که هریک از آنان چه زمانی امامت را دریافت میکند و معنای عبارت «زمانی که وفاتش رسید باید آن را تسلیم کند» چیست، اینها مطالبی تفصیلی هستند و کسی بر طبل آن میکوبد (بهعمد این اصطلاح را به کار میبرم) که به دنبال مغالطهگری است. بههرحال پیشتر دربارۀ معنای این عبارت پاسخ دادم و روایتهایی را نقل کردم که دلالت دارند بر اینکه حجت بعدی میتواند در زمان حجت قبلی، حجیت داشته باشد؛ همانطور که برای علی(ع) و رسول خدا(ص) اتفاق داد. برای یادآوری یک روایت را ذکر میکنم:
شیخ صدوق در خصال، صفحۀ 430 روایت كرده است: از اباعبدالله امام صادق(ع) نقل کردهاند که فرمود: «امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) ده خصلت نصيبم شده است كه اگر آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب میكند بهجای يكی از آنها میبود آنگونه خوشحال نمیشدم. فرمود: ای علی، تو برادر من در دنیا و آخرت هستی… (تا آنجا که میفرماید) تو وصی و وارث من بر اموال و داراییهای من و اهلبیتم و مسلمانان در تمام غیبتها [تمام مواردی که من حضور ندارم] هستی. شفاعت تو شفاعت من است. دوستدار تو دوستدار من و دوستدار من دوستدار خدا، و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست.»
بنده متوجه نمیشوم کورانی چگونه «نامهای چهارگانه» را جعل کرده است؛ درحالیکه طبق فرمایش رسول خدا(ص) تنها سه نام وجود دارد. متن کلام رسول خدا(ص): «پس وقتیکه زمان وفات او رسید [وصایت و جانشینی مرا] به فرزندش که اولین و برترینِ مقربین است تسلیم نماید، و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است و سومین نام او مهدی خواهد بود و او اولینِ مؤمنان است.»
- این سخن کورانی: «با فرض صحیحبودن این روایت، در این وصیت به امام(ع) فرمان داده شده است که آن را به پسرش تسلیم کند؛ یعنی به پسر بیواسطهاش.»
پاسخ: در این روایت، قرینهای وجود ندارد که نشان دهد پیامبر(ص) پسر بیواسطه را اراده فرموده است؛ پس سخن کورانی، افترا و دروغی بیاساس است. بلکه در این روایت، دلیل عکس آنچه کورانی گمان برده است وجود دارد. رسول خدا(ص) به علی(ع) میفرماید: «زمانی که وفات تو فرارسید، وصایت و جانشینی مرا به پسرم حسن که نیکوکار و رسیده به حق است تسلیم کن. زمان وفات او که فرارسید آن را به فرزندم حسین پاک و شهید بسپارد.»
یعنی رسول خدا(ص)، حسن و حسین را پسران خودش مینامد؛ درحالیکه آنان پسران بیواسطهاش نیستند! آیا رسول خدا(ص) زمان و نَسَبها را تباه کرده است؟ یا عقل برخی آشکارا دچار انحراف شده است؟
لعنت الله علی القوم الظالمین
با سلام
ممنون از روشنگری شما
دشمنان احمدالحسن عجب آدمای پستی هستن واقعا