متن عربی:
بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة و المهديين.
هذا الكتاب:
هو (شرائع الإسلام) في مسائل الحلال والحرام، للعالم الفاضل والولي الناصح لآل محمد (عليهمالسلام) أبي القاسم نجم الدين جعفر بن الحسن (رحمهالله) وقد بذل ما بوسعه لمعرفة أحكام شريعة الإسلام من روايات الرسول والأئمة (عليهمالسلام)، ولكنه أخطأ في مقام وتردد في أخر لا عن تقصير بل عن قصور لا سبيل له على دفعه.
وقد قمت بتصحيحه وبيان أحكام شريعة الإسلام بما عرفته من الإمام المهدي (عليهالسلام)، و بحسب ما أمرني الإمام المهدي (عليهالسلام) أن أبين ما يقال و حضر أهله و حان وقته و أن أحيل ما لم يحن وقته إلى وقته، و من يخالف هذه الأحكام فهو يخالف الإمام المهدي (عليهالسلام).
( قَالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْـمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ) [الأنبياء، 112]
وأعتذر إلى الله ورسوله والإمام المهدي (عليهالسلام) من التقصير، وأسال الله أن يغفرلي ما تقدم من ذنبي و ما تأخر.
يا عظيم إغفرلي الذنب العظيم إنه لا يغفر الذنب العظيم إلا العظيم:
(إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا) [الفتح، 2)
المذنب المقصر
أحمد الحسن
15/ شعبان / 1426 هـ ق
=======================
ترجمه فارسی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
دربارۀ این کتاب
«شرائعالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام» (احکام و شرایع اسلام در مسائل مربوط به حلال و حرام) نوشتۀ دانشمند فاضل و دوستدار دلسوز و خیرخواه آل محمد(ع)، ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن حسن (رحمهالله) است. او برای شناخت احکام شریعت اسلام از طریق روایات پیامبر و ائمه (ع) آنچه در توان داشت انجام داده است؛ اما در بعضی مسائل به خطا رفته و در مسائلی نیز مردّد شده است؛ البته این خطاها نه از روی عمد، بلکه بهدلیل کوتاهی (فکر) بوده و راهی برای دفع آن نداشته است.
این کتاب را بهدستور امام مهدی(ع) و بر اساس آنچه از ایشان آموختم تصحیح و احکام شریعت اسلام را بیان کردم. ایشان مرا امر فرمودند تا علومی را که اهلش موجود و زمانش رسیده است بیان کنم و آنچه را وقتش نرسیده به وقتش موکول کنم؛ و هرکس با این احکام مخالفت کند با امام مهدی(ع) مخالفت کرده است:
(قالَ رَبِّ احْکمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ) (انبیاء، 112)(گفت: خدایا به حق داورى کن، پروردگار ما مهربان است و بر آنچه توصیف مىکنید از او یاری میخواهیم).
بهسبب کوتاهی، از درگاه خداوند و رسولش و امام مهدی(ع) عذر میخواهم و از خدا میخواهم که گناه گذشته و آیندۀ مرا ببخشاید.
ای خداوند بزرگ، گناه بزرگ مرا ببخشای؛ چراکه گناه بزرگ را، جز بزرگ نمیبخشد:
(إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبیناً * لِیغْفِرَ لَک اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مُسْتَقیماً) (فتح، 1 و 2)(ما براى تو گشایشی آشکار فراهم ساختیم * تا خداوند گناه گذشته و آیندۀ تو را ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید).
گنهکار تقصیرکار
احمدالحسن
15 شعبان 1426 ه. ق
۲۸ شهریور ۱۳۸۴ ه. ش
آشنایی با محقق حلی (رحمهالله)
ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلی در سال (۶۰۲ هـ ق) در شهر حله به دنیا آمد. وی یکی از بزرگترین و نامورترین فقیهان عصر خویش و دارای عظمت و اعتبار خاص در میان مجتهدان است؛ به حدی که وقتی کلمه «محقق» را بدون قرینه و نشانهای در میان فقها ذکر میکنند، شخصیت تحقیقی و علمی او مدنظر است. محقق حلی و محقق اول، فقیه و اصولی و شاعر و از علمای قرن هفتم بود.
محقق حلی ادبیات عرب را که زبان مادریاش بود بهخوبی فراگرفت و علوم هیئت، ریاضیات، منطق و کلام را بهمقدار لازم تحصیل کرد. آنگاه فقه را پیش پدرش حسن بن یحیی و از محضر فقها و اساتید معروف، مشهور و نامدار شیعه مانند محمد بن جعفر بن نما و ابوحامد نجمالاسلام محمد حلبی و شمسالدین ابوعلی فخار بن معد موسوی و نیز سید مجدالدین علی بن حسن عریضی و تاجالدین حسن بن علی بن دربی و ابوالمکارم ابن زهره. البته اینکه او شاگرد ابنزهره باشد محل تردید است. (امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۶ق، ج۴، ص۹۱؛ خوانساری، روضات الجنات، نشر اسماعیلیان، ج۲، ص۱۸۸)
شاگردان محقق در مقاطع مختلف زندگی ایشان بیش از ۴۰۰ نفر بوده است؛ از جمله میتوان به اینان اشاره کرد: علامه حلی خواهرزادهاش، ابنداود حلی، ابنربیب آدمی، سید عبدالکریم بن احمد بن طاووس، سید مجد بن علی بن طاووس، مجد بن الشیخ الامام ملک الادبا، شیخ عبدالعزیز بن سرایای حلی، حسن ابیطالب یوسفی صاحب کشف الرموز فی شرح النافع، محمد بن علی کاشی، فخرالمحققین، علی بن یوسف حلی برادر علامه حلی، محمد بن شمسالدین محمد کوفی. (افندی، ریاض العلما، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۰۴؛ خوانساری، روضات الجنات، نشر اسماعیلیان، ج۲، ص۱۸۳)
آثار قلمی بهجامانده از ایشان نشاندهندۀ سطح فکری بسیار عمیق و انشای بسیار روان اوست و کتابهای متعددی از وی انتشار یافته است که صاحب ریحانة الادب و صاحب ریاض العلماء، چهارده جلد از آنها را نام میبرند. شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، المختصر النافع فی فقه الامامیة، النافع فی مختصر الشرائع، المعتبر فی شرح مختصر النافع، المعارج فی اصول الفقه، نهج الوصول الی معرفة علم الاصول، تلخیص الفهرست، استحباب التیاسر لاهل العراق، شرح نکت النهایة (در فقه امامیه)، الکهنة در منطق، مختصر المراسم، المسائل الغریة، المسائل المصریة، المسلک فی اصول الدین، معارج الاحکام در اصول فقه و نکت النهایة.
محدث نوری او را این چنین میستاید: «کشفکنندۀ حقایق شریعت با ظریفترین نکتههایی که تاکنون هیچ انس و جنی با آنها اُنس و آشنایی نداشته است. او رئیس علما و فقیه حکما، آفتاب درخشان فضلا، ماه چهارده شبه (بدر) عرفا و نام و دانش او بازگوکنندۀ قصۀ جزیرۀ خضرا و وارث علوم پیشوایان معصوم (ع) و حجتهای حق بر جهانیان است. او برافرازندۀ پرچم تحقیق بر جهانیان است. خداوند متعال اشعۀ رحمت آشکار و پنهان خود را نثار قبر او کند و در بهشت، جایگاه شایسته و مکان عالی به او عنایت فرماید.»
سید حسن صدر صاحب کتاب تأسیسالشیعه مینویسد: «انگشت قلم، عاجز از بازشماری اوصاف اوست. او کتاب شرائع الاسلام را دارد که بهمثابه قرآنِ فقه است. کتاب معروف النافع، المعتبر و دیگر المعارج در اصول فقه دارد و در علم کلام، رسالات و تألیفاتی دارد که در فهرست کتابهای مفصل آمده است و از مجلس عالی درس او بیش از ۴۰۰ مجتهدِ آگاه که شرححال آنان در علم رجال آمده است، فارغالتحصیل شدهاند و چنین موفقیتی تاکنون نصیب احدی نشده است. وفات او در حله در ماه ربیعالاخر سال ۶۷۶ق رخ داده است و بر قبر شریف او در حله قبۀ بلندی قرار دارد که هماکنون مورد تبرک و زیارت علاقهمندان قرار میگیرد.»
شیخ حسن فرزند شهید ثانی مشهور به صاحب معالم او را بدین گونه یاد میکند: «اگر علامه حلّی، “محقق” را فقیه و بزرگ همۀ زمانها میشمرد، بهتر بود؛ چراکه محقق، سرآمد فقیهان شیعه است و در میان آنان نظیری ندارد.»
ابنداوود حلی، شاگرد محقق، در کتاب رجالش دربارۀ او مینویسد: «محقق یکتای عصر خویش و گویاترین اهل زمان و منطقیترین آنان بود. فردی که حضور ذهن سریع داشت.»
وی در ۱۳ جمادیالثانی سال ۶۷۶ در سن ۷۴سالگی در شهر حله درگذشت. سبب مرگ او را، سقوط از پشتبام خانهاش نوشتهاند. (قصصالعلماء، ص ۲۶۰)
نسبت و تفاوت بین محقق و علامه حلی
ابومنصور جمالالدین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (۶۴۸-۷۲۶ق) معروف به علامه حلی، فقیه و متکلم شیعه و از علمای اصولی در قرن هفتم و هشتم قمری بود. او بیش از ۱۲۰ کتاب در رشتههای مختلف علمی مثل اصول، فقه، تفسیر، منطق، کلام و رجال نگاشته است که برخی از آنها در حوزههای علمیه شیعه جزو منابع تدریس و تحقیق به شمار میآید. وی در گسترش فقه شیعه نقشی مهم داشت و نیز مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه بر مبانی عقلی تبیین کرد. کتابهای باب حادی عشر و کشف المراد او که شرح تجرید الاعتقاد خواجه طوسی است جزو منابع اصلی مطالعه اعتقادات شیعیان به شمار میرود. نهج الحق و کشف الصدق، خلاصة الاقوال، الجوهر النضید، تذکرة الفقهاء، قواعد الاحکام و مختلف الشیعه معروفترین آثار اوست. علامه حلی يكى از شاگردان بارز و خواهرزادهاش محقق حلى است.
تحولى در مدرسۀ فقهى شيعه از زمان شيخ طوسى شروع شد:
پیش از شیخ طوسی روش حدیثگرایانه بر اندیشه فقهی شیعیان غالب بود. شیخ طوسی در پیشینۀ خود از یک سو بزرگانی نظیر سید مرتضی، شیخ مفید و ابن أبیعقیل را دارد که تلفیقی از دادههای عقلی و نقلی بودهاند و از سوی دیگر بزرگانی مانند شیخ صدوق را دارد.
ليكن در دوران شیخ طوسى جدلهای مذهبى بين شيعيان و اهلسنت زياد بود و مناظرات در ملأ عام صورت میگرفت و كتب زيادى در باب مناظرات عقایدی از آن دوران نگاشته شد. همچنين منازعات مكاتب فقهى هم رواج يافت. شيخ طوسى (ره) تصریح میکند با این مشکل مواجه شده که مخالفان وی میگویند فقه شیعه اساساً فقه نیست و قادر به پاسخگویی جمیع نیازهای زمان خودش نیست؛ چراکه صرفاً روایات را رونویسی میکند. شیخ طوسی در مقابل این اتهام، فروعی را که اهلسنت دارند طرح و از دل روایات و ادلۀ شیعه پاسخهای آن را به دست آورده تا مخالفان بدانند فقه شیعه میتواند در هر دورهای به هر نیازی پاسخ دهد.
شيخ طوسى (ره) براى استخراج و استنباط احكام شرعى خواهناخواه روش عقلگرایانه و استدلالگرایانه را در استنباط احکام فقهی وارد كرد و مبتکر يك روش استنباطى جديدى بود كه اغلب بهعنوان برجستهترین دستاورد شیخ طوسی در تاریخ فقه شیعی میشناسند. شیخ طوسی در کتاب المبسوط با بهرهگیری از روش اجتهادی به استنباط احکام از روایات بر اساس قواعد اصولی پرداخت. روش اجتهادی شیخ طوسی تأثیر عمیقی بر سیر تاریخی فقه شیعه گذاشت و این روش تا مدتها بدون رقیب در میان فقهای شیعه به کار گرفته شد. پس از شیخ حتی آرای فقهی وی نیز مقبول علما بود و کسی جسارت مخالفت با نظریات وی را نداشت؛ تا اینکه ابنادریس حلى (متوفی ۵۹۷ ق.) باب اعتراض بر وی را گشود و فقه را وارد مرحلۀ جدیدی کرد.
اهتمام شیخ طوسی مبنی بر بیان تمایزهای فقه شیعه و اهلسنت، اتفاقی بسیار مبارک و تبدیل تهدید به یک فرصت در حیطۀ روش بود. بهعبارتی دیگر فقه شیعه از روش کتاب نهایة و المُقنعة به فقهی گذر کرد که باید میان دلیل و یک گزارۀ فقهی استدلالهای فراوانی قرار میداد تا دلیل بتواند این گزاره فقهی را اثبات کند.
این روش (فقه تفریعی) اولین تمایز فقه شیعه است؛ یعنی پس از این روش، دیگر کسی به قبل بازنگشت و بهعنوان یک الگو پذیرفته شد. شیخ طوسی مجبور بود به یک سری مبانی حدیثی بازگردد؛ لذا کتاب استبصار را در مختلف الحدیث تألیف کرد. همچنین برای دستهبندی و تنقیح احادیث پیش از خود، کتاب تهذیب را تألیف کرد. در نهایت بر اساس منابعی که در اختیار داشت، فروع جدیدی را انجام داد که فقه قبل از او بهصورت واضح به آنها نپرداخته بود. این جهت برای ما بهعنوان یک درس مهم است تا بدانیم روشها چگونه تحت تأثیر شرایط به وجود میآیند. ازاینرو هرگاه بخواهیم روش فقیهی را بشناسیم باید به مؤلفههایی که آگاهانه یا ناآگاهانه او را به اتخاذ یا ابداع روشهایی کرده، توجه کنیم.
پس از شیخ طوسی تا زمان مدرسۀ حلّه وضع به همان منوال شیخ بوده است. مدرسه حلّه با ابنادریس حلی شروع شد. ابنادریس اجمالاً نگاههای انتقادی به شیخ طوسی داشته است؛ اما بهصورت کلی، فرآیند اجتهاد وی تحت سیطره و متأثر از شیخ طوسی بود و از چارچوب شیخ خارج نمیشد.
در تاریخ فقه پنج فقیه وجود دارند که دارای مابهالإشتراکی هستند. این پنج فقیه عبارتاند از محقق حلّی، علامه حلّی، فخر المحققین (محقق کرکی)، شهید اول و شهید ثانی. مابهالإشتراک این پنج فقیه آن است که همگی در فقه اهلسنت مجتهد بودند. مواجهه با دادههای فقهی اهلسنت یک بار در عصر شیخ طوسی و یک بار در عصر این فقها اتفاق افتاده است. البته مواجهۀ شیخ طوسی یک مواجهه تقابلی و مواجهۀ این فقها به نحو استفاده از دادههای اهلسنت بوده است. این فقها بهصورت خواسته یا ناخواسته از دادههای فقهی اهلسنت در فقه خودشان استفاده کردهاند. این مطلب بسیار مهم است.
در قواعد فقهیۀ ما قواعدی وجود دارد که تنها مستند نقلی آن از فقه اهلسنت است. این قواعد در همین دورهها وارد و استفاده شده است. از این گذشته حتی برخی از روشهای فقهی اهلسنت در این دورهها دیده میشود. در برخی مقالات، این فقها به قیاس متهم شدهاند. برخی امور در این دورهها در آثار فقها وجود دارد که انسان بهوضوح درک میکند که فقیه به سد ذرایع استناد میکند؛ یعنی در استدلال فقهی خود بیان میکند که باید جلوی شر را بگیرد.
روش علمى و فقهى محقق حلى
محقق حلی برخلاف ابنادریس فقه استدلالی خویش را بر پایۀ مکتب شیخ طوسی بنا نهاد و با دقت در تمام ابواب فقه و اصول، از اندیشه و فتوای شیخ بهره برد و این میراث ارزنده را به شاگردان خویش هدیه کرد. ابنداوود، شاگرد او در کتاب رجال خود از کتابهای علمی وی در اصول دین، اصول فقه، منطق و ادب نام میبرد. محقق کوشید معارف و علوم اسلامی را در تمام زمینهها از یکدیگر جدا کند و هریک را بهصورت موضوعی جداگانه و در کتابی مستقل مورد بحث و بررسی و تنقیح قرار دهد. نیز ابنداوود دربارۀ استادش میگوید: «محقق، یگانۀ عصر خویش و زبانآورترین شخصیت روزگار و از حیث حجت و برهان، استوارترین فرد و حاضرجوابترین مردم زمان خود بود.»
محقق در حله در مقام تدریس بیهمتا بود. در مجلس درس او صدها طالب علم شرکت میکردند و از خرمن دانش او خوشهها میچیدند.
از میان شاگردان او شخصیتهای علمی برجستهای برخاستند؛ مانند علامه حلی (پسر خواهر او) و حسن بن داوود حلی صاحب کتاب رجال و سید غیاثالدین (عبدالکریم بن احمد بن) طاووس صاحب فرحة الغری و دیگران که هرکدام در گسترش بحثهای اجتهادی سهم بهسزایی داشتند. در اعلام العرب آمده است: «از مجلس درس محقق بیش از 400 مجتهد برخاستند که چنین امری در فقهای پیشین دیده نشد.»
جنبش علمی در عصر او به اوج شکوفایی خود رسید و حله یکی از مراکز علمی مهم جهان تشیع شد. کتابهای شرائع الاسلام، النافع، المعتبر و دهها تألیف دیگر از آثار ارزشمند اوست.
روش علمى و فقهى علامه حلى
علامه با تفریع فروع فقهی و توسعه استدلالات و گاه با تولید قواعد عام اصولی و فقهی، کشف مدالیل جدید از کتاب و سنت و مناقشه در اجماعات ادعاشده، رأی خود را در مسائل مهمی که از دیرباز میان فقهای اسلامی مطرح بوده، بیان کرده و با همین روش، به حل مسائل نوظهور در جامعۀ اسلامی پرداخته است.
علامه در برخی امور، شجاعانه نظری تازه اظهار و با استفاده از ادله، رأیی تازه را کشف کرده است که فقهای پس از وی آن را تلقّی به قبول کردهاند. اصول فقه حوزۀ دیگری است که علامه در آن، در سه سطح مختصر، متوسط و مطول قلم زده و مجموعاً شش کتاب تألیف فرموده است.
توجه علامه حلی به میراث حدیثی امامیه، هم در اجازات حدیثی و هم در روشهای اعتبارسنجی احادیث به چشم میخورد. علامه حلی به پیروی از استاد خود جمالالدین احمد بن طاووس (رحمهالله) روش تقسیم چهارگانۀ اخبار را پذیرفت و با نگارش آثاری همچون خلاصة الأقوال و إیضاح الاشتباه، منهج رجالی مکتب حلّه را تقویت کرد؛ بهگونهای که تا امروز بسیاری از فقهای ما از کلیات آن تبعیت میکنند و خبرگی علامه در رجال الحدیث سبب شده تا علما در بررسی سندی روایات به قول او در توثیق و تضعیف راویان توجه کنند و حتی برخی آن را بر اقوال قدما از جهاتی مقدم میکنند که البته بر آن، انتقاداتی نیز شده است. شایانذکر آنکه اهتمام علامه به استنساخ کتب حدیثی نسخههایی ارزشمند از روایات اهلبیت علیهمالسلام را فراهم آورده است.
جنبۀ کلامی علامه جنبهای دیگر است که او را بهعنوان متکلم مبرّز تمام ادوار امامیه متصف ساخته است و ما همچنان بر سر سفرۀ شرح ایشان بر تجرید جناب خواجه نصیر (رحمهالله) بهره میبریم. علامه در آثار متعدد خود، از بحث امور عامه تا مهمترین مباحث کلامی در باب توحید و اسما و صفات، نبوت، امامت و معاد را پیش میکشد و علاوه بر طرح نظرات ائمه، کلام ادیان دیگر مانند مجوس و صابئه و نیز مذاهب اهلسنت را نیز مطرح میکند و در عین امانتداری در نقل و با اشرافی کمنظیر به اقوال و طرح مناقشات مفروض از ناحیه مخالفان، نظر خود را مبتنی بر قضایای برهانی و استنتاجات عقلی و گاه با استفادۀ بجا از استقرا و تجربه و تمثیل ابراز میدارد.
بحق، علامه حلی امامتپژوهی زبردست بود که آثار کلامی علمای زمان خود را مطالعه میکرد و در کمال احترام به دیگر مذاهب، برای مسائلی بنیادین مانند افضلیّت حضرت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و نقد ادلۀ دال بر امامت و خلافت سایرین بهتفصیل استدلال و با بیانی شیوا دفاع میکند و آرای عامه را به بوتۀ نقد میسپارد که بهدلیل ادبیات محترمانه و انتقادات مهم آن، کانون توجه واقع شده است. علامه مطابق با سنتی در میان عالمان شیعی، تنها به مباحث استدلالی محض بسنده نمیکرد و از آنجا که تبیین معارف اسلامی برای اصناف مختلف مؤمنین را وظیفۀ خود میدانست، در رسالههایی مانند رساله سعدیه و در کتابهایی مانند منهاج الکرامه، عقاید صحیح را به مردم عرضه میکرد تا چراغ راه هدایت و سلوک دینی خاموش نمانَد.
بنابراين با توجه به مقارنهای كه در سيره و آثار بهجامانده از اين دو عالم بزرگوار وجود دارد، تفاوت روش هاى علمى و فقهى روشن میشود. لازم به ذکر است كه محقق حلى تمام انتقادات ابنادريس حلى را رد نکرده؛ بلكه برخى از مبانى ابنادريس حلى را پذيرفته و نیز روش شيخ طوسى را نيز با روش ابنادريس جمعآوری کرده است.
وظیفه مؤمنین در برابر احادیث در باب فقه
جهت پاسخ جامع به اين موضوع، آن را به سه سؤال کوچکتر تقسيم میکنیم.
سؤال اول اينكه در قرآن كريم آيات متعددى آمده كه قرآن حاوى هرچيزى است؛ اما ما هرچیزی در آن نمییابیم؟!
سید احمدالحسن(ع) در کتاب پاسخهای روشنگرانه، جلد چهارم، در پاسخ سؤال 310، پاسخی جامع و کامل دادهاند.
چگونه قرآن بیان همهچیز را شامل میشود؟
سید بزرگوار ما، سلامعلیکم. از شما شنیدهام که فرمودید شما از مراجع به قرآن داناتری. من دربارۀ قرآن سؤالی دارم که از مراجع پاسخی برایش به دست نیاوردهام و امیدوارم از شما جواب بگیرم؛ چراکه شما از آنها به قرآن داناتری.
سؤال: خداوند متعال در قرآن میفرماید: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ) (نحل، 89) (و ما قرآن را که بيانکنندۀ هرچيزی است بر تو نازل کردهايم).
آیه میفرماید خداوند قرآن را برای تبیین و توضیح هرچیزی نازل کرده است و حال آنکه من همهچیز را در قرآن نمییابم. اگر قرآن بیانگر همهچیز است، باکتریها در کجای قرآن آمده است؟ قطار کجای قرآن است؟ یا کجا میتوانم از قرآن چیزی دربارۀ سازههای چوبی پیدا کنم؟ این هم یکچیز است، و قرآن هر چیزی را بیان نموده! آقای ما، از شما خواهش میکنم که برایم روشن سازی که چگونه قرآن همهچیز از امور دنیا و آخرت را توضیح داده و تبیین کرده است (عذر میخواهم. احادیث زیادی وجود دارد که من آنها را ذکر نکردهام و این احادیث بر شمولیت قرآن کریم بر تمام احکام و معاملات دلالت دارد و طبعاً ما آنها را در قرآن نمییابیم. پاسخ سریع را خواهشمندم). با تشکر از شما. خداوند ما را از پیروان شما قرار دهد. فرستنده: هاشم العلوی، کویت.
پاسخ: خداوند متعال میفرماید: (وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ)(نحل، 89) (و روزی باشد که از هر امتی شاهدی از خودشان علیهشان برانگيزيم و تو را بياوريم تا علیه آنان شهادت دهی و ما قرآن را که بيانکنندۀ هرچيزی و هدايت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است بر تو نازل کردهايم).
و نیز میفرماید: (وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاء اللهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللهِ إِنَّ اللهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ)(رعد، 31) (و اگر قرآنی بود که کوهها با آن به جنبش درآيند يا زمين پارهپاره شود يا مردگان را به سخن آورد، جز اين قرآن نمیبود، که همۀ کارها از آنِ خداست. آيا مؤمنان هنوز ندانستهاند که اگر خدا میخواست همۀ مردم را هدایت میکرد؟ و کافران را پيوسته بهسبب اعمالشان حادثهای رسد يا آن حادثه در نزديکی خانههايشان فرود آيد تا آنگاه که وعدۀ خدا فرارسد؛ زيرا خداوند خُلف وعده نمیکند).
قبل از اینکه دربارۀ قرآن و اینکه چگونه بیانگر هرچیز دنیوی و دینی است بحث کنیم، باید شرح قانون کلی و کلان را مدنظر قرار دهیم که ذیل آن فروعات بسیار یا حتی قوانین جزئی فراوانی مندرج است و این قانون بهمثابه شرح و بیان آن فروعات یا قوانین جزئی به شمار میرود؛ بهعنوان مثالی بر این مطلب، میگویم:
اگر بگویی «هرچیزی برای تو پاک است مگر آنکه نجسبودن آن بعینه برای شما روشن شود» این یک قانون شرعیِ عام است که قوانین زیادی را شامل میشود؛ از جمله آب مجهولالحالِ در راه، پاک است. ظرف مجهولالحال که بر روی زمین افتاده، پاک است و حصیر مجهولالحال که در خیابان یا حیاط خانه افتاده، پاک است. به همین ترتیب شما میتوانی قوانین و فروعات زیادی از این قاعدۀ کلی استخراج کنی.
در زمینۀ علوم شناختهشدۀ مادی هم اگر بگویی «هر کنشی، واکنشی دارد» این یک قانون عمومی فیزیکی است که قوانین بسیار زیادی از آن منشعب میشود؛ از واکنش ناشی از برخورد اتمها و اجزای آنها در قوانین اصطکاک گرفته تا قوانین پرواز و قوانین بسیار زیادی که همگی آنها ذیل این قانون کلان یعنی «هر کنشی، واکنشی دارد» قرار میگیرند.
حال به قرآن بازمیگردیم و بیان میکنیم چطور قرآن همهچیز را بیان کرده و قرآن در کجا همهچیز را تبیین نموده است؟
بحث ما حداقل دارای دو جهت خواهد بود: بُعد دینی و بُعد دنیوی. در بعد دینی، قرآن عقیدهای را که موجب نجات میشود عطا فرموده است؛ که همان حاکمیت خدا و وجود جانشین خدای سبحان است که مردمانِ بر روی زمین در همۀ زمانها با آن آزموده میشوند و دینی که در هر زمان، زیر بالِ خلیفۀ خدا گردآوری و استقرار یافته است و نجات در پیروی از او و عمل به دستورات اوست:
(وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) (بقره، 30) (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفهای قرار میدهم).
به همین صورت قرآن قوانین کلی عبادت را بیان کرده است. نماز عبارت است از قرائت قرآن و رکوع و سجود؛ و بیان نموده است که روزه، ترک شهوات در ماه رمضان است. به همین منوال قرآن قوانین کلی را تبیین نموده و آنچه در خصوص عبادات فوقالذکر باقی میماند از آنچه خلیفۀ خداوند در زمینش، سنّت (اجرا) میکند، برگرفته میشود.
اما در خصوص آنچه به امور دنیوی اختصاص دارد نیز قرآن بهعنوان مثال یک قانون عمومی و کلی را بیان کرده است؛ اینکه عالم اجسام جملگی به قدرت نخستینی بازمیگردد که از آن آفریده شده و همواره به آن وابسته و قائم به آن است:
(وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ) (انعام، 73) (و او کسی است که آسمانها و زمين را بهحق آفرید و روزی که بگويد: موجود شو، پس موجود میشود. گفتار او حق است و در آن روز که در صور بدمند فرمانروایی از آنِ اوست. دانای نهان و آشکار و او حکيم و آگاه است).
و در نتیجه قرآن بیان کرده است که مادۀ جسمانی به نیرو یا انرژی بازمیگردد؛ همانطور که ما ماده را چیزی جز تراکم انرژی تعریف نمیکنیم. اکنون پس از گذشت بیش از هزار سال، این موضوع از طریق نظریۀ نسبیت خاص اینشتین و بهواسطۀ تجارب آزمایشگاهی و تبدیل ماده به انرژی و برعکس، آشکار شده است.
این یک قانون عام و کلی است که بر عالم جسمانی حکمفرماست و قوانین بسیاری زیرمجموعۀ آن است.
بنابراین «بیان همهچیز» (تبیان کل شیء) در قرآن وجود دارد؛ چه بیان این عالم جسمانی و هر آنچه در آن است باشد و چه بیان امور دینی. آنچه شما در پرسش از مثالهای مادی اشاره کردهای، بهعنوان یک سری جزئیات، در ذیل بیان کلی و عامِ قرآن برای این عالم مادی، جای میگیرد؛ قانونی کلی که بر وجود، بقا و ترکیب آنها حکم میراند. امیدوارم بین «شرح تفصیلی» و «بیان» که مدنظر ماست خلط مبحث نشود. آنچه از امور مادی که شما در سؤالت به آنها اشاره کردهای در قرآن موجود نیست؛ چراکه قرآن کتاب ذکر و احصاء (اشارۀ جزئی) موجودات در عوالم ملک و ملکوت نیست و کتاب إحصاء (سرشماری) کتابی جز قرآن است. خداوند متعال میفرماید:
(إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ) (یس، 12) (بهیقین ما مردگان را زنده میکنيم و هر کاری را که پيش از اين کردهاند و هر اثری را که پديد آوردهاند، مینويسيم و هرچيزی را در امام (کتاب) مبين برشمردهایم).
به تفاوت این آیه با آیهای که مدنظر ماست توجه کنید:
(وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ) (و ما قرآن را که بيانکنندۀ هر چيزی است بر تو نازل کردهايم).
بین «برشمردن همهچیز» (احصاء کل شیء) و «بیان همهچیز» (تبیان کل شیء) تفاوت بسیاری وجود دارد. بنابراین بیان موجودات در قرآن، ضمن بیان کلی عوالم خلق و حقیقت آنها مندرج است و ناتوانی مردم از درک این قانون کلی، دلیل بر نبودِ آن نیست؛ بلکه از قصور و ناتوانی آنها از درک و فهم آن قوانین نشئت میگیرد. ریشۀ این قصور هم به خود آنها بازمیگردد؛ چراکه آنها در ذات و فطرت خود، از قدرت درک این بیان که در قرآن وجود دارد، برخوردارند.
در حقیقت ایمان آنها آمیخته با شک و تردیدی است که باعث میشود دستکم از تدبّرِ صادرشده دور بمانند؛ حتی اگر ادعای ایمان به منبع را داشته باشند؛ مثلاً وقتی قرآن بیش از هزار سال است که با این سخن خداوند متعال بر آنها بانگ میزند که
(وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ) (عنکبوت، 64) (و زندگانی اين دنيا چيزی جز لهو و لعب نيست و اگر بدانند سرای آخرت، سرای زندگانی است)
و هرگاه انبیا و اوصیا به ایشان میگویند که شما در این دنیا در وهم و پندار زندگی میکنید و حقیقت، حیات اخروی است، مردم به آنها میخندند و ایشان را به استهزا میگیرند.
آری، کسانی که در زمان آنها هستند، با گستاخی بر ایشان میخندند؛ چراکه اصولاً آنها را دروغ میشمارند و کسانی هم که پس از آنها میآیند، روایاتشان را با این بهانه که نامعقول است و عقل آنها را نمیپذیرد، رد میکنند. بنابراین مردم (اخبار) غیب را نمیپذیرند؛ زیرا آنها به غیب ایمان ندارند و فقط به این اجسام مادی ایمان و اعتقاد دارند.
لذا شما میبینی که مردم آنچه از انبیا و اوصیا و قرآن آمده و میآید مبنی بر اینکه دنیا دارِ گذر است و مادۀ جسمانی، خوابوخیالی بیش نیست و آخرت، حقیقتِ پایدار و ثابت است، تصدیق نمیکنند؛ در حالی که اگر یک آزمایشگاه تجربی مثلاً آزمایشگاهی در اروپا اعلام کند که ماده، وهم و پندار است و موجودیت ندارد و آنچه وجود دارد فقط نیرویی واحد است و ماده، تراکم انرژیهاست که در اصل به یک انرژی واحد بازمیگردد، این خبر را با آغوشی باز میپذیرند و باور میکنند؛ حتی اگر نتوانند آن را در ذهن خود حلاجی کرده یا درک نمایند. آنها بهعنوان مثال، به فیزیکدانان و سخنانشان باور دارند؛ چراکه آنها در گذشته تطبیقی بر کلام ایشان در این عالم جسمانی را درک کردهاند؛ حال آنکه کلام انبیا و اوصیا غیبی است و در بسیاری از امور، از این عالم مادی و جسمانی به دور بوده و مستلزم آن است که مردم به غیب و نیروی غیبیِ حقیقی ایمان و اعتماد داشته باشند تا آثار آن را بعینه لمس کنند.
بهعبارت دیگر در اینجا، باور و اطمینانداشتن، از اثر و نتیجه پیشی میگیرد؛ این در حالی است که مردم، آثار جسمانیِ عالم مادیِ جسمانی را لمس کرده و سپس به آن اطمینان یافتهاند. از آنجا که تمام همّوغم مردم متوجه این عالم است و غیر از آن چیز دیگری نمیبینند، نتیجه آن میشود که به ماده و طبیعت ایمان میآورند ولی غیب را باور ندارند یا با ایمانی ضعیف و لرزان به آن گرایش پیدا میکنند و باز هم سعی میکنند که از طریق نشانههای مادی ملموس، آن را در درون خویش ایجاد یا تقویت کنند. چنین ایمانی میشود نصف، رُبع یا یکدهم ایمان؛ ولی هرگز ایمان کامل به غیب نخواهد بود. چنین ایمانی به اثر مادی ملموس یا معجزه یا چیزی که آن را کرامت مینامیم، آمیخته خواهد بود.
متأسفانه انتخاب اکثر مردم که گویی تغییر و تبدیلی هم در آن راه ندارد، همین عالم جسمانی است و آنچه در آن است. حتی اگر آنها بخواهند ایمان به غیب را برگزینند، این ایمانآوردن را از طریق همین عالم جسمانی صورت میبخشند؛ لذا آنگاه که مصرانه میخواهند معرف غیب، یک معجزۀ مادی باشد، در تناقض بزرگی گرفتار میشوند. حتی در بسیاری مواقع اصرار میورزند که این معجزه، چیره و قاهر باشد و تأویل و تشکیک در آن راه نداشته باشد. بنابراین آنها میخواهند غیب را به جسمانیت محض تبدیل کنند؛ لذا در عرصۀ ایمان ادعاشدۀشان، ایمان به غیب، صفر است و با این حال آنها این درخواست خود برای ایمانآوردن به غیب را صحیح و شرعی برمیشمارند. حال آیا متوجه تناقض آشکار در آنچه آنها میطلبند و آنچه خدا از آنها طلب میکند ـیعنی ایمان به غیبـ میشوید؟ اگر فهمیده باشیم که خدای سبحانومتعال همان غیب حقیقی است و در احوال این افراد نیز نیک بنگریم، درخواهیم یافت که اینها همگی بتپرستِ صددرصد هستند. آنها خود را مقیّد به عبادت این بت بزرگتر یا همان عالم مادی کردهاند.
آری، استثناهایی هم وجود دارد. آنها گروهی اندکشمارند که غیب و حقیقت را یاری رساندند و آثار و نتایج آن را در خودشان و در آفاق مشاهده کردند. حتی گویی من از همۀ اینها میشنوم که میگویند: «ایکاش قوم من میدانستند» (یا لیت قومی یعلمون). بنابراین واقعیت تلخی که انسانِ مدعیِ ایمان باید به آن معترف و با آن مواجه شود تا حقیقت را بشناسد این است که وی فاقد ایمان ناب و خالص است و ایمان او اگر درصدی از ایمان به غیب را داشته باشد آمیخته با شک و تردید است و مادام که به مصدر شک داشته باشد، استفاده و بهرهگیری از صادرشده، ناممکن است.
آری، این همان واقعیتی است که نفْسهای انسانهای زیادی که مدعی ایمان هستند بر آن سرشته شده است. برای من اهمیتی ندارد که آنها بهطور علنی به این موضوع اعتراف یا انکارش کنند. آنها به وجود خوراک و نوشیدنی، به وجود آمریکا و به وجود بمب اتم ایمان دارند و به وجود این عالم جسمانی هزار بار بیش از ایمانشان به وجود خدای سبحانومتعال ایمان و اطمینان دارند. این واقعیت و دَرد است. اگر آنها خودشان با این موضوع روبهرو نشوند و خودشان آن را تشخیص ندهند و آشکارش نسازند، دارویی نخواهند یافت و هرگز از این بیماری سخت و مزمن شفا پیدا نخواهند کرد.» [پایان کلام سید احمدالحسن(ع)]
اگر این گفتار قاطع و روشنگر بر روی سنگ گذاشته شود، از هم میشکافد و آبی از آن خارج میشود که دلهای تشنه را سیراب میسازد و از حالت خشکسالی علمیِ الهی که در طول غیبت کبرای امام مهدی(ع) گرفتارش بوده است، حیات میبخشد؛ آب مردمان که در زمین فرورفته است و خداوندی که قدرتش چیره و رحمتش همهچیز را فراگرفته است، به فضل خویش بر ما منّت میگذارد و آب روان و گوارای احمدالحسن(ع) وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) را برای ما میآورد تا جانهای خشک و بیحاصل را با نور خداوند سبحان و بخشش عظیم او به سبزهزاری حاصلخیز تبدیل کند.
و پایان دعایمان این است: الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا آن هدانا الله سبحانه، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلّم تسلیما
خداوند را سپاس میگوییم که ما را به این راه رهبری کرد و اگر خداوند سبحان ما را رهبری نکرده بود راه خویش را نمییافتیم. و سلاموصلوات کامل خداوند بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین باد!
هیئتعلمی انصار امام مهدی (ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)
استاد زکی انصاری
پنجشنبه، 27 ربیعالاول 1432 هـ. ق.
سؤال دوم فواید نسخ در شرایع چیست؟!
سید احمدالحسن (علیهالسلام) در کتاب متشابهات، جلد سوم، در پاسخ سؤال 86، معنا و مفهوم و حکمت ناسخ و منسوخ را بیان فرمودند:
پرسش: ناسخ و منسوخ در آیۀ (مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ…) چیست؟
(مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)، (بقره، 106) (هيچ آيهای را منسوخ يا ترک نمیکنيم مگر آنکه بهتر از آن يا همانند آن را میآوريم. آيا نمیدانی که خداوند بر هر چیزی تواناست؟)
و (وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ)، (نحل، 101) (چون آيهای را جایگزین آيهای ديگر کنيم، خدا بهتر میداند چهچيز نازل کند. گفتند: تو دروغ میبافی! نه، بلکه بيشترينشان ناداناند).
پاسخ:
ناسخ و منسوخ سنتی از سنتهای خداوند سبحانومتعال در شرایع آسمانی است که حتی پیش از اسلام هم وجود داشته است. خداوند برخی امور را بر یهود حرام کرد؛ سپس عیسی(ع) را مبعوث نمود تا آنچه را بر آنها حرام شده بود برایشان حلال سازد.
حقتعالی میفرماید: (فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ عليكم طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللهِ كَثِيرًا)، (نساء، 160) (و به کيفر ستمی که يهودیان روا داشتند و انصراف بسيارشان از راه خدا، آن چيزهای پاکيزه را که بر آنان حلال بود، برایشان حرام کرديم).
و عیسی(ع) در قرآن میفرماید:
(وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللهَ وَأَطِيعُونِ)(آل عمران، 50) (و پارهای از چيزهايی را که بر شما حرام شده بود، حلال میکنم و نشانی از پروردگارتان برایتان آوردهام. از خدا بترسيد و از من اطاعت کنيد).
در آن (ناسخ و منسوخ) حکمتهای بسیاری وجود دارد که کمتر از حکمتهای موجود در محکم و متشابه نیست؛ حتی ناسخ و منسوخ، بخشی از متشابه است و غیر از معصوم یا کسی که معصوم او را مطلع ساخته است، شخص دیگری از آن باخبر نیست. منسوخ چه شریعتی کامل باشد یا حکمی مشخص، زمانی قانون و شریعتی الهی بوده است؛ پس ایمان به آن و احترام و مقدسشمردنش واجب است؛ چراکه امری از اوامر خداوند سبحانومتعال است.
آنچه باقی میماند این است که منسوخ را در زمان قائم(ع) رجعت و بازگشتی است و آن حضرت بر اساس شرایع پیشین حکم میکند تا به اسلام برسد. همان طور که در روایات وارده از اهلبیت(ع) آمده است برخی انصارش بر ایشان اعتراض میکنند؛ زیرا آن حضرت بر اساس حکم و شریعت انبیای پیشین حکم میراند و همان طور که مشخص است این احکام با اسلام در تضاد و تعارض است.
از جمله اسباب اینکه قائم با شرایع پیشین حکم میکند این است که آن حضرت مجری دین خدا بر روی زمینش است و تمام انبیا و فرستادگان نیز مبشر و منذر بودهاند و شرایع آنها آنگونه که بایدوشاید بر روی زمین و در عمل اجرا نشده است. حقتعالی میفرماید:
(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ)، (شورى، 13) (برای شما دین و آيينی مقرّر کرد، از آنچه به نوح وصيت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کردهايم و به ابراهيم و موسی و عيسی وصيت کردهايم که دين را بر پا نگه داريد و در آن فرقهفرقه مشويد. تحمل آنچه به آن دعوت میکنيد بر مشرکان دشوار است. خدا هرکه را بخواهد برای رسالت خود برمیگزيند و هرکه را که به او بازگردد هدایت میکند).
و آن کسانی که دین را برای آنها تشریع فرمود، آل محمد(ع) هستند؛ [1] چراکه آنها وارثان انبیا هستند و این آیه مختص قائم(ع) است، در وصف او نازل شده و تنها او را قصد کرده است.
حقتعالی خطاب به سلیمان(ع) میفرماید:
(هذا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ)(ص، 39) (اين عطای ماست؛ بی هیچ حسابی، آن را به هرکه میخواهی ببخش و از هرکه خواهی دریغ کن).
و قائم(ع)، همان سلیمان آل محمد(ع) است و امر به اختیار ایشان گذاشته شده تا هرطور که بخواهد عمل کند؛ طبق آن علمی که خداوند سبحانومتعال از علم خویش به او آموخته است.
در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «قائم(ع) قضایا را قضاوت میکند و برخی از اصحابش از کسانی که در رکابش شمشیر زدهاند به قضاوتش که قضاوت حضرت آدم(ع) است اعتراض میکنند؛ آنها را به صف میکند و گردن میزند. سپس برای بار دوم قضاوت میکند و افراد دیگری از اصحابش که در رکابش شمشیر زدهاند به قضاوتش که قضاوت حضرت داود(ع) است اعتراض میکنند که باز هم آنها را پیش میآورد و گردن میزند. پس از آن برای بار سوم قضاوت میکند که افراد دیگری از اصحابش که در رکاب وی شمشیر زدهاند به قضاوت او که قضاوت حضرت ابراهیم(ع) است اعتراض میکنند که آنها را به صف میکند و گردن میزند و در نهایت، برای بار چهارم قضاوت میکند که همان قضاوت حضرت محمد(ص) است و این بار کسی به وی اعتراض نمیکند.» بحارالانوار، ج52، ص389.
از جمله آیات منسوخی که قائم(ع) به آن عمل میکند، این آیه است:
(لِلهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ) (بقره، 284) (هرآنچه در آسمانها و زمين هست از آنِ خداوند است. آنچه در دل داريد، خواه آشکارش سازيد يا پوشيدهاش داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهد کرد).
این آیه با آیاتی که پس از آن در سورۀ بقره آمده است منسوخ شده؛ ولی با این حال، قائم(ع) همان طور که در روایات واردشده از اهلبیت(ع) آمده است به این آیۀ نسخشده عمل میکند. آن حضرت، مردی را که در رکابش شمشیر زده، به قتل میرساند و به آنها میگوید او را بر زمین بخوابانید و گردنش را بزنید، با اینکه چیزی که در ظاهر مخالف شریعت باشد تا مستحق قتل باشد، از او صادر نشده است؛ ولی قائم(ع) این مرد را بهجهت آنچه در نفْسش وجود دارد، بازخواست میکند.
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «در آن میان که مردی پشت سر قائم ایستاده، به او امرونهی میکند. ناگاه آن حضرت امر میکند و دستور میدهد او را برگردانید. پس او را به پیش روی آن حضرت برمیگردانند و حضرت فرمان میدهد گردنش زده شود. پس در شرق و غرب چیزی باقی نمیماند جز اینکه از او میهراسد.» (غیبت نعمانی، ص245؛ بحارالانوار، ج52، ص355)
و از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «فقط به این دلیل مهدی نامیده میشود که به امری مخفی هدایت مینماید تا آنجا که مردی را که مردم در او گناهی نمیبینند به قتل میرساند.» (بحارالانوار، ج52، ص390)
از معاویه دهنی از ابوعبدالله(ع) دربارۀ این سخن خداوند متعال (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ) (رحمان، 41) (مجرمان از چهرههایشان شناخته و از موی جلوی سر و پاهايشان گرفته میشوند) روایت شده است که فرمود: «ای معاویه، در این خصوص چه میگویند؟» عرض کردم: چنین میپندارند که خداوند تبارکوتعالی در روز قیامت، مجرمان را از چهرههایشان میشناسد؛ پس به ایشان امر میکند و از موی سر و پاهایشان گرفته میشوند و آنها را در آتش میاندازند. ایشان(ع) به من فرمود: «و چگونه خداوند جبار تبارکوتعالی به شناختن خلقی محتاج میشود؛ در حالی که خودش او را خلق فرموده است؟» عرض کردم: فدایت شوم؛ پس چیست؟ فرمود: «هنگامی که قائم ما به پا خیزد، خداوند علمی به او میدهد که کافران را از چهرههایشان میشناسد و دستور میدهد آنها را از موی پیشانی و پاهایشان بگیرند و سپس با شمشیر چاکچاک کنند). (بحارالانوار، ج52، ص321)
برای توضیح بیشتر، کمی در خصوص این آیۀ نسخ شده (لِلهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ) (هر آنچه در آسمانها و زمين هست از آنِ خداوند است. آنچه در دل داريد، خواه آشکارش سازيد يا پوشيدهاش داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهد کرد). روشنگری میکنم.
آیاتی که این آیه را نسخ کردهاند عبارتاند از: (… لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ …) (بقره، 286) (… خداوند هيچکس را جز بهاندازۀ طاقتش تکلیف نمیکند. نيکیهای هرکس از آنِ خود او و بدیهايش از آنِ خودش است…).
در حقیقت مشروط به آیات پیش از آن است؛ یعنی ایمان به خداوند و آنچه بر پیامبر نازل شده و نیز [ایمان] به فرشتگان و کتب آسمانی و متفرقنشدن در آنها؛ و از جمله موارد ایمان به این کتابها و پیامبرانی که آنها را آوردهاند، پذیرفتن عملکردن قائم(ع) به آنهاست و تسلیمشدن به او هنگامی که به حکمی که در آنها آمده است، حکم میراند؛ حتی اگر در تضاد با حکم اسلام باشد. قائم(ع) معصوم است و از او جز حق، سر نمیزند و در روایات آمده است که او اسلام جدیدی خواهد آورد.
از عبدالله بن عطا روایت شده است: از امام باقر(ع) پرسیدم: هنگامی که قائم قیام کند به کدامین سیره و روش در بین مردم حکم میکند؟ فرمود: «همانند رسول خدا(ص) آنچه را پیش از خودش بوده، ویران میکند و اسلامی جدید را پایهگذاری میکند.» (غیبت نعمانی، ص238؛ بحارالانوار، ج52، ص354)
از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، به امری جدید فرامیخواند؛ همان طور که رسول خدا(ص) چنین کرد و اسلام، غریبانه آغاز شد؛ و همان طور که آغاز شده بود، غریبانه بازخواهد گشت؛ پس خوشا بر غریبان.» (غیبت نعمانی، ص336؛ بحارالانوار، ج52، ص 366)
در واقع خضر، ایلیا و عیسی(ع) فقط به این جهت باقی ماندهاند که برای مردم شهادت دهند که حکم قائم(ع) همان چیزی است که آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (ع) آوردهاند. قائم(ع) در نهایت بر اساس حکم اسلام و طبق آنچه حضرت محمد(ص) آورده است حکم میکند؛ با توجه به اینکه بین آنچه پیامبران پیشین آوردهاند و آنچه حضرت محمد(ص) آورده است، هیچگونه تعارض حقیقی وجود ندارد.
منبع:
- از ابوعبدالله از پدرش از علی بن حسین (ع) در خصوص این سخن خداوند متعال (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا) (برای شما دین و آيينی مقرر کرد، از آنچه به نوح وصيت کرده بود) روایت شده است که فرمود: «ما همان کسانی هستیم که خداوند برای ما در کتابش تشریع فرمود و این همان سخن خداوند عزوجل است: (شَرَعَ لَكُمْ) (برای شما دین و آيينی مقرر کرد). ای آل محمد (مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ) (از آنچه به نوح وصيت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کردهايم و به ابراهيم و موسی و عيسی وصيت کردهايم که دين را بر پا نگه داريد). ای آل محمد (وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ) (و در آن فرقهفرقه مشويد. تحمل آنچه به آن دعوت میکنيد بر مشرکان دشوار است). از ولایت علی(ع) (للهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ) (خدا هرکه را بخواهد برای رسالت خود برمیگزيند و هرکه را که به او بازگردد هدایت میکند) یعنی کسی که در رویآوردن به ولایت علی(ع) تو را پاسخ میگوید.» (بحارالانوار، ج23، ص365)
وظیفه مؤمنین در برابر احادیث در باب فقه:
آنچه در سؤالهای یک و دو، پیشتر بیان شد، مقدمهای برای بیان این مطلب است. شيخ عبدالعالى منصورى (خداوند توفيقاتشان را افزون كند) مدير حوزۀ انصار امام مهدی (علیهالسلام) دراینباره میفرمایند:
«روایاتی که در کتب احادیث مخصوص فقه مانند وسائلالشیعة و امثال آن نقل شدند، برای علمای متقدمین حائز اهمیت بودند. لذا آنها را در کتابهای خودشان جمعآوری و به دستههایی تقسیمبندی کردند. بهعنوان مثال دستۀ احکام عام که از لحاظ سند از حضرت پیامبر اکرم (صل الله علیه واله) نقل و روایت شدهاند؛ و دستۀ دیگر در احکام خاص است که روایات منقول از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام است. این روایات چیزی خلاف احکام پیامبر اکرم (صل الله علیه واله) نیست؛ لیکن ائمه علیهمالسلام با توجه به دو عامل زمان و مکان که در بیان حکم شرعی دخالت دارند، جزئیات بیشتری را بیان فرمودند.
بنابراین احکام فقهی در هر زمان و در هر مکان و برای هر امامی از ائمه اهلبیت (علیهمالسلام) مرحلهای یا خصوصیتی وجود دارد که امام آن زمان، خود حاکم و امین و عاصم آن مرحله است و بر مردم واجب است که در تمام احکام و اقوال و افعال، به امام آن مرحله اقتدا و از او تبعیت کنند. و هیچ عمل بندهای قبول نمیشود، جز از طریق حکم و اقوال و افعال امام آن مرحله از زمان.
لذا از این جهت در حقیقت ما در این زمان مکلف نیستیم که از روایات فقهی که از اهلبیت (علیهمالسلام) در کتب احادیث فقهی نقل شده پیروی کنیم. زیرا ما امروزه باید از امام این زمان که عاصم و امین و حاکم این زمان هستند تبعیت و پیروی محض کنیم.
پیشتر در سؤال اول بیان کردیم که برای خداوند متعال دو کتاب وجود دارد که عبارت است از کتاب احصا و کتاب تبیان. در ادامه بیان شد که کتاب احصا، امام هر زمان است؛ بنابراین چه در تشریع و چه در تنفیذ هرگز و بههیچوجه خطایی صورت نخواهد گرفت. اما اگر انسانی برخلاف اقوال یا افعال یا احکام امام این زمان عمل کند، در اصل خطا واقع شده و برخلاف فرمان و دستور خداوند عمل کرده است. لذا هیچیک از اعمال و افعال و اقوال نیکوی این بنده قبول نمیشود؛ هرچند اگر بهحسب ظاهر صحیح ادا کرده باشد.
به همین سبب در این سلسله دروس دربارۀ کتاب احکام نورانی اسلام، در دلایل احکام (فقه استدلالی) بحث نمیکنیم؛ یعنی نمیتوانیم بگوییم سید احمدالحسن (علیهالسلام) با استدلال به این حدیث و این روایت یا به آن حکم شرعی این فتوا را بیان کردند؛ زیرا ممکن است به آیهای یا حدیث دیگری استناد کردند و ممکن است این شرع مناسب زمان خود است؛ پس به آن افتا نموده است.
بنابراین بعد از اینکه معتقد شدیم سید احمدالحسن (علیهالسلام) قائم و یمانی آل محمد (علیهمالسلام) و حجت خدا و وصی و فرستادۀ امام مهدی (علیهالسلام) و وصیای از اوصیای رسول اکرم (صل الله علیه و اله) و معصوم هستند، باید از ایشان پیروی و تبعیت محض کنیم؛ بدون درنظرگرفتن روایات در باب احکام و بدون درنظرگرفتن هرگونه مسئلهای دیگر مانند اصول و قواعد فقهی و ادوات قیاس و استنباط و اجتهاد و تفسیر و غیره.»
همچنین با توجه به عبارتی که امام علیهالسلام در مقدمۀ کتاب احکام نورانی اسلام فرمودند: «ایشان [امام مهدی علیهالسلام] مرا امر فرمودند تا علومی را که اهلش موجود و زمانش رسیده است بیان کنم و آنچه وقتش نرسیده به وقتش موکول کنم.» شیخ بیان کردند: «در روایات، احکامی وجود دارد که در شرایع آسمانی سابق منسوخ شده است. خداوند متعال آنها را برای قائم علیهالسلام محفوظ و باقی گذاشته است. همچنین در روایات داریم که قائم به قضا (قانون یا شریعت) برخی از پیامبران (علیهمالسلام) مانند حکم یا قضای آدم و حکم یا قضای داوود و حکم یا قضای ابراهیم و حکم یا قضای محمد (علیهم الصلاة و السلام اجمعین) قضاوت خواهند کرد. به اعتبار اینکه قضاوت، فرعی از فروع فقه است. بنابراین احکام و قوانینی وجود دارد که فقط در زمان قائم (علیهالسلام) کاربرد دارد و در زمان ائمه و پیامبر و پیامبران پیشین (علیهمالسلام) کاربرد نداشته است.»
بنابراین اگر بعد از قیام، احکامی جدیدی بیان شد که در کتاب احکام نورانی اسلام در حال حاضر موجود نیست، قطعاً هیچ جای تعجبی وجود ندارد؛ بلکه حتی اگر احکام فعلی منسوخ و احکام جدیدی متناسب با اهل و شرایط آن زمان بیان شد هیچ جایی برای اعتراض یا تعجب وجود ندارد و بر مؤمنین لازم است که بر نفْس خود مشغول باشند تا مطیع تمام دستورات امام علیهالسلام باشند حتی اگر خلاف آن را بدانند. زیرا در این مسئله حساسیت فراوانی وجود دارد؛ حتی روایات نیز بر آن تأکید کرده که قائم برخی از یارانش که در رکاب ایشان شمشیر زدند، بهدلیل اعتراض بهفرمان خدا و احکام جدید گردن میزند.
روش و شیوۀ تدریس در این سلسله آموزشها
هدف از تدریس کتاب احکام نورانی اسلام این است که مؤمنین و نیز عموم مردم هنگامی که متن کتاب را مطالعه میکنند بتوانند آن را کامل و روان بفهمند و در صورت نیاز بتوانند برای دیگران توضیح بدهند. همچنین بتوانند در صورت نیاز بین احکامی که امام علیهالسلام بیان کردند، با احکام علما و مراجع شیعه مقارنه کنند تا انحراف موجود در کتب فقهی را برای دیگران آشکار سازد.
بنابراین در این سلسله آموزشها به دو مرحله عمل خواهیم کرد.
مرحلۀ اول: فقط متن اصلی کتاب و مصطلحات و لغات فقهی را به شکلی ساده و روان با استفاده از نمودارها توضیح خواهیم داد. برای این مرحله از کتابهای احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ و کتابهای پاسخهای فقهی، پاسخهای فقهی متفرقه، پاسخهای روشنگرانه، پاسخهای امام علیهالسلام در صفحۀ مبارک فیسبوک، پاسخهای هیئتعلمی انصار امام مهدی (علیهالسلام) و پاسخهای گروه پاسخگویی مسائل شرعی مکتب شریف استفاده خواهیم کرد.
مرحلۀ دوم: در ادامۀ فعالیت کانال بعد از تدریس هر کتاب از کتب طهارت، نماز، روزه و غیره ایستگاههایی در مقارنۀ احکام شرعی بیانشده در کتاب احکام نورانی اسلام با احکام بیانشده از سوی مراجع تقلید شیعه خواهیم داشت. انشاءالله و به توفیق الهی.
لبیک یا احمدالحسن