پاسخ: در ابتدا باید دانست که محور و اصل و اساس دین در هر زمان حجت الهی است و مردم موظف به شناخت و اطاعتش هستند، این وظیفه متوجه علما نیز بوده و در این خصوص با سایر مردم تفاوتی ندارند، اما متأسفانه در طول تاریخ، علماء همیشه در صف اول دشمنان حجتهای الهی بودهاند.
دشمنی سامری و امثال او با موسی (علیهالسلام)، دشمنی علمای یهود با عیسی (علیهالسلام)، دشمنی علمای یهود و مسیحیت با محمد (صلیالله علیه و آله)، دشمنی بزرگان شیعه با امام حسین (علیهالسلام) و.. تنها چند نمونه از دشمنی علمای بیعمل با حجتهای الهی است.
قرآن کریم در موارد متعددی به این دشمنیها اشاره کرده است، برای نمونه:
- فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَىٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ (هود ۲۷)
(بزرگان ﻛﺎﻓﺮ ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺸﺮﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮﺩ نمیبینیم، ﻭ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺟﺰ ﻓﺮﻭﻣﺎﻳﮕﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﺴﻨﺠﻴﺪﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ نمیکنیم، ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺘﻰ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ نمیبینیم، ﺑﻠﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ دروغگو میپنداریم).
- قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (اعراف60)
(بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ: مسلماً ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ ﺁﺷﻜﺎﺭ میبینیم)
- قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (اعراف66)
(بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺒﻚﻣﻐﺰﻯ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ میبینیم ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ دروغگویان میپنداریم)
- قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (اعراف 75)
(بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﺗﻜﺒﺮ ﻭ ﺳﺮﻛﺸﻰ میورزیدند ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺻﺎﻟﺢ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: بهطور ﻳﻘﻴﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ مؤمنیم)
- قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ (اعراف88)
(بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ﺣﻖ] ﺗﻜﺒﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻯ ﺷﻌﻴﺐ! مسلماً ﺗﻮ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﻳﻤﺎﻥ آوردهاند، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ میکنیم ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ بیچون ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻳﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﻭ ﻛﺮﺍﻫﺖ [ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﻳﻴﻦ] ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ؟)
- وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ (اعراف90)
(ﻭ بزرگان ﻛﺎﻓﺮ ﻗﻮﻣﺶ [ﺑﻪ ﻣﺮﺩم] ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺷﻌﻴﺐ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ، مسلماً ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺍﻧﻴﺪ.)
- فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ (مؤمنون ۲۴)
(ﭘﺲ بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﺟﺰ ﺑﺸﺮﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ میخواهد ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﺟﻮﻳﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ میخواست [ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ] قطعاً ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﻰ [ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ] میفرستاد، ﻣﺎ ﺍﻳﻦ [ﺳﺨﻨﺎﻧﻰ] ﺭﺍ [ﻛﻪ ﻧﻮﺡ میگوید] ﻣﻴﺎﻥ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺧﻮﺩ نشنیدهایم).
- وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (مؤمنون ۳۳)
(ﻭ ﺍﺯ بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ میکردند، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﺯ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻣﺎﺩﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻰ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﺟﺰ ﺑﺸﺮﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ آنچه ﺷﻤﺎ میخورید میخورد، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ میآشامید میآشامد).
آیات فوق تنها نمونهای از آیاتی است که در آن به دشمنی و مخالفت علماء و بزرگان با فرستادگان الهی اشاره شده است. جالب اینجاست که وقتی به روایات اهلبیت (علیهمالسلام) در خصوص عصر ظهور مراجعه میکنیم، ایشان نه تنها از علمای آخرالزمان تمجیدی نداشتهاند بلکه از وقوع این سنت تغییر ناپذیر (دشمنی علماء با حجتهای الهی) در عصر ظهور و دشمنی علماء با قائم (علیهالسلام) نیز خبر دادهاند.
با توجه به روایات در رابطه با زمان ظهور نه تنها تعریف و تمجیدی از علمای آخرالزمان نشده است، بلکه بیشترین نکوهش مربوط به آنان است. برای نمونه به تعدادی از این روایات اشاره میکنیم:
- قال رسول الله صل الله علیه و آله : سیأتی على الناس زمان لا یبقى من القرآن إلا رسمه و من الاسلام إلا اسمه، فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء (علماؤهم شر من تحت أدیم السماء) منهم خرجت الفتنة و إلیهم تعود. (اصول کافی، جلد 8، حدیث 479)
(رسول خدا (ص) فرمودند: زمانی فرا رسد كه قرآن بیاعتبار شود و از اسلام جز نامی باقی نماند فقها و علمای این دوران شرورترین فقهاء و علماء در طول تاریخ هستند و با زعامت آنها فتنهی بزرگ شكل میگیرد (در اصل توحید، شک و شبهه ایجاد میگردد، جامعه به اینسو و آنسو کشیده میشود، اختلافات ویرانگر و آشوبهای خانمانسوز شکل میگیرد) كه نهایتاً منجر به نابودی خودشان نیز خواهد شد).
- عن الباقر (علیهالسلام): ويسير إلى الكوفة فيخرج منها ستة عشر ألفا من البترية شاكين في السلاح، قراء القرآن، فقهاء في الدين، قد قرحوا جباههم وسمروا ساماتهم وعمهم النفاق، وكلهم يقولون يا بن فاطمة ارجع لا حاجة لنا فيك فيضع السيف فيهم على ظهر النجف عشية الاثنين من العصر إلى العشاء فيقتلهم أسرع من جزر جزور، فلا يفوت منهم رجل. (دلائل الامامة، ص 241/ معجم احادیث الامام المهدی (ع)، ج 3، ص 306)
(امام باقر (ع) میفرماید: قائم (علیهالسلام) به سوی كوفه رهسپار میشود. در آنجا شانزده هزار نفر از بتریه (کسانی که معتقدند امام مهدی (علیهالسلام) فرزند ندارد)، مجهز به سلاح در برابر او میایستند. آنان قاریان قرآن و فقهای در دین هستند. پیشانیهای آنها از عبادت بسیار پینهبسته و چهرههای آنها بر اثر شب زنده داری زرد شده است اما کاملاً منافق هستند. همگی میگویند: ای فرزند فاطمه برگرد، زیرا که ما به تو نیازی نداریم. پس قائم (علیهالسلام) در پشت شهر نجف، از عصر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشیر میكشد و همهی آنها را بدون توقف میكشد).
- امیر المومنین (ع) يقول: إذا خرج القائم ينتقم من أهل الفتوى بما لا يعلموا فتعساً لهم ولأتباعهم أوَ كان الدين ناقصاً فتمموه أم كان به عوجاً فقوموه ، أم هَمَّ الناس بالخلاف فأطاعوه أم أمرهم بالصواب فعصوه أم هَمَّ المختار فيما أوحي إليه فذكروه أم الدين لم يكتمل على عهده فكملوه أم جاء نبياً بعده فاتبعوه. (بیان الائمة (ع)، ج 3، ص 298 / الزام الناصب، ج 2، ص 200)
(امیرالمؤمنین (ع) فرمود: زمانی که قائم قیام کند، از اهل فتوا (فتوا دهندگان) انتقام میگیرد. کسانی که ندانسته از خود فتوا میدادند. وای بر آنها و پیروان و تابعانشان. آیا دین ناقص بود که آنها کاملش کنند، یا در آن کجی و ناراستی بود که آنها راستش کنند).
موضع سید احمدالحسن (ع) در برابر فقهای آخرالزمان
موضع سید احمد الحسن (ع) در برابر فقهای آخرالزمان نیز همان فرمایشات اجدادشان است. آیا سید احمد الحسن (علیهالسلام) چیزی جز کلام اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودهاند؟ سید احمدالحسن (علیهالسلام) در ابتدای دعوت و تاکنون، علماء را دعوت به کنار گذاشتن بدعتها کردند و عقاید منحرف آنان را بیان و رد کردند. برخی از این عقاید منحرف عبارتند از: وجوب تقلید از غیرمعصوم، ادعای ولایت بر خون مردم، خمس برای غیر معصوم، ربا و …
همانگونه که حضرت عیسی (علیهالسلام) علمای فاسد و گمراه زمان خود را خطاب قرار داد. ایشان (علیهالسلام) میفرماید:
«به زودی اين علماى بىعمل خواهند گفت، بلكه بعضى از آنها گفتهاند: سيد احمد الحسن را بكشيد زيرا كه او عليه علماء سخن مىگويد. بله، عليه علماء سخن مىگويد زيرا كه مىخواهد سنت رسول خدا (صلیالله علیه و آله) را تر و تازه بهصورت اول بازگرداند و اصلا کدام عالِم؟ آنها با كسى كه مقدارى از حق را بياورد، میجنگند؛ چه رسد به من که امروز تمام حق را آوردهام، سيرهی انبياء و مرسلين و سيرهی ائمه و اوصياء، سيرهی محمد (صلیالله علیه و آله) و على (علیهالسلام)، سيرهی حسين (علیهالسلام) و سيرهی امام مهدى (علیهالسلام). سيرهی عيسى (ع) كه مىگويد: (خادمم دستانم است و مرکبم پاهايم، زيراندازم زمين و بالشم سنگ است و گرمايم در زمستان، مشرق زمين است و چراغم در شب، ماه است و غذایم گرسنگی و شعارم ترس است و لباسم از پشم است و ميوه و ريحانهام گياهانی است كه زمين براى وحوش و چهارپايان میروياند. شبهنگام میخوابم درحالیکه چيزى ندارم و صبح هنگام بيدار مىشوم درحالیکه چيزى ندارم و هیچ کسی در زمين ثروتمندتر از من نيست) (قصص الانبیاء)
و نيامدهام كه بدون مقدمهسازی و آمادهسازی الهی شما را به تمام حق و به حق مطلق دعوت کنم. بدرستيكه خداوند حقيقت اين علماى بىعمل را به شما نشان داد، آن زمانی که علمای عاملی را مبعوث کرد که ايشان را به مقداری از حق فراخواندند، پس علماى بىعمل با قتل و فراری دادن با آنها مقابله کردند، شخصيتشان را كشتند و اينگونه برای طاغوتيان، زمينه قتل بدنی و تبعيد کردن آنها را فراهم کردند.) (سید احمدالحسن – خطبهی حج)
آری ایشان علیهالسلام میخواهد اسلام را تر و تازه کند و بهصورت اول برگرداند، همانگونه که فرمودهاند و همانگونه که در روایت آمده است:
- عن عبدالله بن عطا قال «سَأَلْتُهُ عَنْ سِیرَةِ الْمَهْدِیِّ کَیْفَ سِیرَتُهُ قَالَ یَصْنَعُ مَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهُ کَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا» (بحارالانوار، ج 52، ص 353)
عبدالله بن عطا میگوید: «خدمت حضرت صادق (ع) عرض کردم: سیره و رفتار مهدی چیست؟ فرمود: همان کاری را که رسول خدا (ص) انجام داد، مهدی هم انجام میدهد. بدعتهای موجود را خراب میکند. چنانکه رسول خدا (ص) اساس جاهلیت را منهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا میکند».
این روایت چه معنی میدهد جز اینکه اسلامی که علماء از آن دم میزنند، چنان زیر و رو شده است که قائم آن را منهدم میکند و از نو آن را میسازد؟ آیا نیازی به منهدم کردن اسلام بود اگر علما آن را حفظ کرده بودند و آن را همانگونه که از رسولالله (ص) رسیده بود، نگه میداشتند؟
آیا این از وظایف حجت خدا نیست که عقاید باطلی که علماء و بزرگان برای هواهای نفسانی خود دایر کردهاند، را منهدم کند؟ آیا حجت خداوند به خاطر مقابله با این عقاید منحرف و به دور از حقیقت، باید تایید شود یا تکذیب؟ و موضع علماء در برابر ایشان چه بود جز صادر کردن حکم قتل ایشان؟!